اگر شوهرم و خانوادش بدونن كه من رازشون رو به كسي گفتم بيچاره ميشم .

سلام تارا هستم سي ساله و متاهل.
من با خانواده ي شوهرم از ابتداي زندگي مشتركم اختلاف داشتم با وجودي كه هميشه سعي ميكردم كه احترامشون وو نگه دارم ولي اونا مثل اينكه از ازدواج من با پسرشون خيلي ناراحت بودند و بدجنسي رو در حق من تمام كردن.
خواهر شوهر بزرگم دختري داره كه اين دختر تقريبا ١٥ سالشه و خيلي سر و گوشش ميجنبه.
مشروب ميخوره ،سيگار ميكشه و دوست پسر داره و...
كلا بي بند و باره
خانواده ي همسرم ظاهر خودشون رو حفظ ميكنن و هر كاري ميكنن يواشكي و به اصطلاح در بين فاميل و آشنا ابروداري ميكنن و كلا هيچكس از كاراشون خبر نداره و سرشون به قولي تو لاك خودشون هست و خيلي تودار هستن.
خانواده ي من و همسرم چند سالي حدودا ٥ سال توي يه محله زندگي ميكنيم.
ما از ساكنان قديمي اون محله هستيم و خانواده ي شوهرم ٥ ساله كه اومدن .
گفتم كه خانواده هامون توي يه محله هستن و من و خانواده ي همسرم خيلي با هم مشكل داريم.
خانواده ي شوهرم هميشه اگر اختلافي باشه يقه ي خانوادم رو ميگيرن و نميدونم چرا به اون بنده خدا ها كه اصلا دخالتي ندارند دعوا دارن.
هميشه مادر شوهرم تا مادر من رو ميبينه شروع ميكنه به بد گفتن به مادرم و پشت سر من غيبت كردن.
يه روز مادر شوهرم تهمت بدي به من ميزنه البته به مادرم ميگه مادرم هم ناراحت ميشه و به من گفت.
من هم كه از دست خانواده ي شوهرم دلم پر بود از وقايع خيلي حساسي كه خانواده ي همسرم دوست ندارن هيچ كس بدونه براي مادرم تعريف كردم و گفتم كه اينا چه ادمايي هستن. مخصوصا دختر خواهر شوهر.
شوهرم هميشه پشت من هست چون ميدونه كه من بيگناهم ولي دوست نداره كسي بدونه خانوادش چه ادمايي هستن.
به مادرم گفتم كه اين حرفا بين خودمون باشه ولي ميترسم يه روزي مادرم اين چيزا رو جايي بگه.البته بهش گفتم كه نگو ولي مطمئن نيستم.
اگر شوهرم و خانوادش بدونن من و بيچاره ميكنن.
چه كار كنم؟
خودم ميدونم كه نبايد ميگفتم خواهشا دوستان راهنمايي كنن و راه حل بدن.
خواهشا نصيحت نكنيد كه نبايد ميگفتي و...
چيزي كه شده
چه كار كنم الان؟
ميشه كاريش كرد؟

كسي نيست كمكم كنه؟
:302:

برای مادرتون حساسیت ماجرا را توضیح بدید تا از گفتنش نگران بشه.وگرنه هیچ ضمانتی وجود نداره که لو نره!:303:

به مادرم گفتم كه اگه كسي بويي ببره خيلي بد ميشه.
متاسفانه خانواده ي شوهرم آبروي خودشون براشون خيلي مهمه ولي آبروي بقيه نه.
خانواده ي من يكي از خانواده هاي محبوب دو محلمون هستند همه بهشون احترام ميذارن ولي خانواده ي شوهرم مدام ميخوان وجهه ي خودم و خانوادم رو خراب كنن.
بعضي وقتا واقعا به طلاق فكر ميكنم ولي از اونجايي كه يه زن مطلقه بودن خيلي سخته و از يه لحاظ ديگه خانوادم هم خيلي بد ميدونن طلاق رو .
و همچنين كاري ندارم كه از نظر مالي بتونم مستقل بشم بايد فكر جدايي رو از سرم بيرون كنم و با همه ي سختي ها و بدبختي ها بسازم تا ببينم خدا چي ميخواد.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

درسته كه شوهرم در برابر خانوادش ازم حمايت ميكنه ولي متاسفانه مشكلات اخلاقي داره.

سلام
اگه به مادرتون توضيح دادين كه نبايد اين موضوع جايي لو بره چون ممكنه به زندگيتون لطمه بزنه بعيد ميدونم كه مادرتون همچين كاري بكنه
مادرا معمولا خيلي حواس جمعا مخصوصا اگه پاي زندگي بچه هاشون وسط باشه
پس نگران نباشيد.

ممنون دوستان
واقعا مادرم محرم رازمه.
خيلي دلم واسش ميسوزه
از وقتي من ازدواج كردم ناراحتيش چند برابر شده.

سلام عزیزم
چرا طلاق؟ شما که مشکل خاصی ندارید. مهم همسرتونه که شما با ایشون مشکلی ندارید. اگه همسرتون دوست دارند که شما رازداری کنید پس همین کارو انجام بدید.
من هم مثل شما خانوادم وخانواده همسرم توی یک محل زندگی میکنند ولی خوشبختانه مشکلی نداریم اما هستند کسانی که دوست دارند یک سوال رو از هردو خانواده بپرسند تا میزان تفاهم بین دو خانواده رو بسنجند اما خداراشکر چون مشکلی این وسط وجود نداره تا حالا کسی موفق نشده بینشون به هم بزنه. منظورم از این توضیح این بود که اگه خانوادهاتون توی یک محل باشند گاهی هستند کسانی که بخواند زیاد از دوطرف سوال کنند یا حرف بکشند پس اگه میدونی ممکنه مادرتون نا خواسته حرفی بزنه از این به بعد راز داری کنید واز این کار خودداری کنید.
اما الان که این اتفاق افتاده یا برای مادرتون به خوبی توضیح بدید یا اینکه بگید من اشتباه فکر میکردم اینطوری نیست سوئ تفاهم شده بود.(دروغ مصلحتی... چون پای یک زندگی در میونه و خیلی مهمه. )