هنوز مشكل من با مادرم حل نشده.
در تاپيك قبلم گفته بودم كه خانواده ي همسرم قولهايي زيادي به ما دادند ولي عمل نكردن به هيچكدومشون .و گفته بودم كه مادرم خيلي ناراحته و مدام به من قولهاي اونا رو ياداوري ميكنه.
هنوز اين مشكل ما حل نشده.
مدام ميپرسه كه خانواده ي شوهرت چيزي راجع به خريدن ماشين يا خونه يا خرج ادامه ي تحصيل تو نگفتن؟
هر چه قدر كه من ميگم مادر من ،من انتظاري از اونا ندارم به خرجش نميره و ميگه از خانواده ي شوهرت بدم مياد اونا دروغگو و مكار و بد هستند.
اين مسئله خيلي داره من رو اذيت ميكنه.
هر چقدر من موضوع حرف رو عوض ميكنم
بهش ميگم كه ما دوست داريم با تلاش خودمون موفق بشيم.
بدون منت هيچكس .
بازم حرف خودش رو ميزنه .
ميگه وظيفشونه،
بايد انجام بدن.
حقتونه.
شما ها زرنگ نيستين.
ازشون بگيرين .
ديوونه دارم ميشم رسما.
باعث ميشه بعضي وقتا از خانواده ي شوهرم متفر بشم.
خسته شدم.
چه كار كنم ايا رابطمو كم كنم با مادرم ؟اين موضوع خيلي داره اذيتم ميكنه.
RE: هنوز مشكل من با مادرم حل نشده.
با وجودي كه ميدونم اخلاق در زندگي حرف اول رو ميزنه ولي واقعا ماديات هم نقش مهمي در زندگي داره،
واقعا من احساس يه انسان فريب خورده رو دارم .
مهم اين نيست كه ما با وجود چند سال زندگي مشترك ،هنوز خونه و ماشين و..نداريم مهم اينه كه به من دروغ گفته شده و الان خانواده همسرم خودشون رو كشيدن كنار.
بعضي وقتا از اين سادگي و زود باوري خودم و خانوادم غصه دار ميشم
واقعا دوستان اگر شما جاي من و خانوادم بودين چه كار ميكردين؟
اگر از اول نگفته بودن من الان حالم بهتر بود ولي وقتي كه ذوق داري واسه چيزي و تمام برنامه هات بهم بريزه خيلي سختتره.
من اعتمادم رو ديگه نسبت به خانواده ي شوهرم از دست دادم.
نه فقط از اين لحاظ بلكه در خيلي موارد ديگه.
مادرم هم دلش واسه من ميسوزه
من خودم خيلي از دروغگويي خانواده ي همسرم ناراحتم ولي وقتي كه مادرم ميگه انگار زخم من دوباره تازه ميشه.
انگار روي اين زخم اين كهنه باز ميشه
همه ي زندگي مشتركم مياد جلوي چشمم.
من خيلي از خانواده ي همسرم دارم ميكشم و كشيدم.
واقعا داره غصم ميگيره كه كساني كه از من كوچكتر هستن و سالها بعد از من ازدواج كردن راحتي بيشتري دارن.
من فكر ميكنم كه در ازدواج درست تصميم نگرفتم فكر ميكنم اگر از اول گفته بودم كه شما به وعده هاتون عمل كنيد
ببخشيد دوستام اگر از حرفهاي آشفته ي من گيج ميشيد ولي خيلي دلم پره خيلي.
دوست دارم درد و دل كنم يه كم اين فشار زندگي كمتر بشه.
خسته شدم.
از همه چيز.
لياقت من اين زندگي نبود كه الان دارم.
من به واسطه ي ازدواجم آيندم رو خراب كردم.
بايد با ادمايي رفت و امد داشته باش م كه از حيوون پايين تر هستن ولي چون پدر شوهر و مادر شوهر هستن بايد با وجود اينكه بدترين رفتارها باهاشون خوب باشم.
مطمئنم كه اگر با كسي ديگه ازدواج كرده بودم الان زندگيم بهتر بود
درسته كه من به مادرم ميگم كه مسئله ي دروغهاي خانواده ي همسرم برام مهم نيست و به اصطلاح به مادرم دلداري ميدم ولي در اصل خودم از اين موضوع خيلي ناراحتم .
ميدونم كه بعضي از دوستان ميگن كه خودتون تلاش كنيد و با زحمت خودتون زندگيتون رو بسازيد و يا اينكه فكر كردن به گذشته چيزي رو حل نميكنه
.
ولي من واقعا فريب خوردم.
RE: هنوز مشكل من با مادرم حل نشده.
منم اوایل ازدواج همین مشکلات رو با مادرم داشتم بخصوص تو دوران عقد بعد ازدواج هم کماکان وجود داشت حرفا و دلسوزی های نابجای مادرم که مثلا سه دنگ از خونه باید به نام تو باشه یا چرا شوهرتو اینجوری باهاش برخورد میکنی یا خونواده شوهرت چرا بعد عروسیت مهمونی ندادن و خیلی چیزای دیگه
یکم رفت و آمدم رو با خونوادم کم کردم و هر وقت مامانم میخواست صحبتی بکنه میگفتم هر ووقت میام اینجا همین آش و همین کاسه است منم دلم میخواد میام خونه بابام ارامش داشته باشم چرا هی الکی بهم گیر میدین اخه
از اون به بعد هم رابطم با مامانم خوبه هم اینکه دیگه بحث باهم نداریم که بخوام آزار ببینم
به نظر من با مامانت صحبت کن بگو من دوس دارم وقتی پیش شمام ارامش داشته باشم اگه قراره بیام اینجا و اعصابم بهم بریزه ترجیح میدم نیام
از حق خودت و شوهرت دفاع کن
RE: هنوز مشكل من با مادرم حل نشده.
پدر من مواقعي كه خيلي خوشحاله و مخصوصاً توي جمع به همه از دختر و پسر و عروس و داماد گرفته تا نوه و ... قول و وعده و وعيدهاي خيلي قشنگ مي ده.
البته در اون لحظه واقعاً دوست داره كه همون كاري را كه قولش را داده انجام بده و ولي بعدش كه به كيسه نگاه ميكنه ميبينه كه نشدنيه...
بارها شده گفتيم پدر من لطفاً قولي كه خارج از توانت هست را نده اينجوري باعث ايجاد توقع ميشه و بعد هم دلخوري و كنايه و ناراحتي.
اما اخلاقي است كه داره و به هيچ وجه هم تاثير نمي پذيره.
براي همين باعث شده حتي لطفهايي كه در حق عروساش انجام داده ولي در اندازه قولي كه داده بوده نبودن، اصلاً به چشم نيان و عروسهاي گلمون هميشه شاكي و پر توقع باشن كه چرا باباتون اينكارو نكرد، اونكارو نكرد.
بهشون ميگيم خوب نتوسته توانش را نداشته، جالباً ميگن به خاطر ما بايد هر طور بوده فراهم ميكرده و يا حتي قرض ميكرده" جل الخالق"
بعضي وقتها احساس ميكنم واقعاً در حق پدرم اجحاف شده. خوب اونا بندگان خدا چه گناهي كردن كه مسئول تامين زندگي بچههاشون از روز اول زندگي تا آخرش باشن. خصوصاً پسرا.
به همين دليل عزيز من
شايد خانواده همسرت در توانشون نيست كه به وعده هاشون عمل كنن.
در ثاني شما يك زندگي مستقل داريد. نبايد توقع داشته باشيد. مگر در شرايطي كه اونها خودشون با رضايت به شما كمك كنند.
اگر اينطوري به قضيه نگاه كني، حالت خوب ميشه و احساس يك فريب خورده را نخواهي داشت.
موفق باشي.
RE: هنوز مشكل من با مادرم حل نشده.
چه دوره زمونه بدی شده. همه از پدر و مادراشون انقدر توقع دارند و خیال هم می کنند وظیفه شونه
هیچ جای دنیا این طور نیست و انقدر بچه هاشونو لوس نمی کنن. همه جای دنیا و کشورهایی که حساب کتاب دارند بچه وقتی 18 سالش میشه اصلا میره خونه جداگانه می گیره و مستقل زندگی می کنه.
پسر ، پدرش میلیاردر و کارخونه داره وقتی 15 سالش میشه میره رستوران تمیز کاری می کنه
چه فرهنگ بدیه که یه آدم بالغ که متعهل هم هست هنوز از بابا و مامانش انتظار داره ؟؟؟
میگن توی ایران سن ازدواج رفته بالا و این خیلی بده . با اینکه سن ازدواج رفته بالا اما بازم تو کشور ما سن شون برای ازدواج کافی نیست. طرف 30 سالشه فکر می کنه هنوز بچه 12 ساله است و از پدر مادرش انتظار داره
یه ذره هم بد نیست نگاه کنیم ببینیم کشورهای درست و حسابی چطور زندگی می کنن ما هم یکمی ازشون یاد بگیریم. خب ببینید آمریکا و انگلستان و آلمان و غیره روشهای زندگی شون چطوره
بچه تا 18 سالش تموم شد میره برای خودش زندگی می کنه ، خودش برای خودش کار می کنه و برای خودش پول در میاره و برای خودش ازدواج می کنه
وقتی هم باباش مرد اگر ارثی براش گذاشته باشه اول میره مالیات ارثش رو ازش کم می کنه بعدم هر چی باقی موند می گیره خداشم شکر می کنه برای پدرش هم دعا می کنه که با اینکه وظیفه ای نداشته براش یه چیزی ارث گذاشته
RE: هنوز مشكل من با مادرم حل نشده.
هیییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییچ توقعی از پدر و مادر شوهرت نداشته باش.
همین.
منم فکر می کردم لیاقتم بیشتره. به منم قول خونه و حمایت رو داده بودن. اگه واسه شما خونه خریدن واسه ما هم خریدن.
می دونم سخته ولی هیچ توقعی ازشون نداشته باش. هیچ اعتراضی به شوهرت نکن. حتی اگر شوهرت حرفی زد تو بگو نه خودمون به دست میاریم خودمون تلاش می کنیم و از این حرفا.
خودت رو با هیچ کس مقاییسه نکن.
نگران نباش مشکلات مالی حل میشه.
سعی کن حمایت معنوی خانواده شوهرت رو بدست بیاری چون به این خیلی بیشتر احتیاج داری عزیزم.
خواهش می کنم حرفای منو قبول کن. من سه سال غر زدم و اعتراض کردم. خیلی چیزای با ارزشتری رو از دست دادم.
حالا می گم جیب ما رو نزنن، کمک پیشکش شون !!! :D