واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
سلام عزیزان.
ببینین من مشکلات گذشته تلخ خودمو دارم.که خانواده ام نمیدونن.اما مشکل اصلیم در یک کلام اینه که واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام.
چرا؟پایین توضیح دادم.هر سوالی که بود بفرمایید کامل جواب میدم
من نمیتونم دیگه توی خونه بمونم.همش حرص میخورم
مادرمم همش غر میزنه
هر سری کلی خریدمرید میکنم و کاراشونو میکنم.
مادرم نمیذاره برم سر کار
به همه کارای بچه هاش کار داره.چی بپوش.چی نپوش.نرو اون مهمونی.نرو.بمون توی خونه
با دوستت حرف نزن.سال به سال یکی از دوستام زنگ میزنه یکمی حرف میزنیم.اینقدر مادرم غر میزنه بهم که نگو.حالا خودش از صبح تا شب پای تلفنه ها
من خودم با حجابم.یعنی میفهمم چی گناهه چی نه و... میگه آرایشت فلان نباشه.و...
همش میگه درس بخون.آبرومونو حفظ کن.خواهرتو ببین دکتره.(کلی پول درس خوندنشه از دانشگاه آزادم بیشتره)
خدایا چیکار کنم؟!!!!!!!!!
دلم میخواست ارشد یه شهری بجز شهر خودمون بیافتم.که اصلا واسه امسال امیدی نیس
کچل شدم دیگه
حالا میگی غصه نخورم!!!!
تمام وجودم شده استرس.اصلا نمیگن که کنکوری ام.من هیچ توقعی ندارم.براشون کلی کار میکنم.مثلا بچه آخری ام اما جور بقیه بچه ها رو هم میکشم.برم برسونشون فلان جا.ببرمشون دکتر
با این حال میگن دختر فلانی رو ببین.
اصلا از هیچی نمیتونم توی خونه حرف بزنم.میگم مامان فلان دوستم عروسی شه.تولد بچه فلان دوستمه.فلان دوستم سفره حضرت رقیه گرفته دعوتم کردن
علاوه بر اینکه موافق رفتنم به مراسماشون نیس.همش میگه اه چقدر تو شوهری ای!!ازدواج چیه!
میگم آره دور دوستای متاهلمو خط کشیدم چون اعصابم بیشتر خراب میشه.اینکه نه میتونم تعریف کنم.بعدشم وقتی میبینم اونا ازدواج کردنو حتی بچه دارن.اما من هنوز هیچ!نه ازدواج کردم نه سرکار رفتم.نه به خواسته هام میرسم....هیچ هیچ
میام با یه دوست مجردم برم.نه بری کجا؟!من برای اینکه گذشته مو فراموش کنم دلم میخواد سرمو گرم کنم
دیگه متنفرم از خونه
دلم میخواد گاهی وقتا فرار کنم.همش میگم نه!!!!!!!!!!
خدا هم که دیگه اصلا اصلا صدامو دوس نداره
چیکار کنم.دیگه خشمگین شدم.همش میخوام با همه دعوا کنم.با فروشنده خونه ....
داره واسم عقده میشه چرا من نباید آزادی داشته باشم.حتی لباس هم ماردم در غیابم میخره.در صورتیکه سلیقه خودم نیس
من چه گناهی کردم که بچه آخریم!!!
مثلا خواهرم تمام لحظه ای که میاد خونه توی فیس بوکه.اما مادرم که متوجه نمیشه فکر میکنه داره درس میخونه
اصلا کمک مادرم نمیکنه.مادرمم میگه داره درس میخونه
من چیکار کنم
از یه طرف میبینم مادرم بیماری جسمی داره نباید خیلی کار کنه
از یه طرفی منم جوانم.دیگه نمیتونم غر بشنوم.همش مانع کارا و سلیقه م میشن
آخه چرااااااااااااااااااا
چیکار کنم که به استقلال برسم؟البته راهی بجز ازدواج
چرا تیترمو عوض کردید؟
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
چرا هیچ کس جواب منو نمیده؟
فرشته مهربان
آقای sci
جناب مدیر همدردی
کارشناسان محترم به من راهنمایی کنید
چیکار کنم؟!!!!
چرا هیچ کس جواب نمیده
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
فاصله بین پستهاون فقط 3 ساعته. یک خورده صبر کنید! شما چند تاپیک رو با هم جلو می برید واسه همین تعداد مراجعین به تاپیکهاتون کم می شه.
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
سپیده جان خیلی به خودت سخت نگیر. یعنی وقتی نمی تونی مامانتو تغییر بدی یه کمی در درون خودت باید ریلکس بشی که سر هر کارش حرص نخوری.
اتفاقا اگه مامانت به فکر ازدواجت نیست به نظر من خوبه با دوستای متاهلت رفت و امد کنی. اونا دستشون بیشتر بازه که برات خواستگار پیدا کنن. چرا عقده ای بشی؟! با دوستات برو بچرخ.
خیلی هم لازم نیست خودتو اذیت کنی توی کمک کردنا. در حد نیاز به مامانت کمک کن. از خواهر برادرات بخواه که یه مقدار اونا به مامانت کمک کنن اگه که به نظرت میشه و گوش میدن. یعنی یه مقدار مسوولیت بذار براشونو خیلی هم نمی خواد تو بچه خوبه ی خونه باشی که مامانت حال کنه بگه ازدواج نکن پیشم بمون!
دیگه تا حدی که برات مقدوره بی اعصاب خوردی برای خودت استقلال داشته باشی داشته باش. وقتی هم نمیشه حرص نخور. حداقل کاری که تحت اختیار خودته اینه که حرص نخوری.
لازم هم نیست خیلی روراست و رک باشی. می تونی تو هم اروم و بی دردسر به خواسته هات برسی. مثلا به مامانت بگو منم میام باهات خرید و بعدش ریز ریز و با ملایمت راضیش کن که اخرش اون لباسی که تو می خوایو بخره. البته اگه مثلا خیلی لباسه باز باشه و اینا که دیگه راضی نمیشه. منظورم اینه که اگه مامانت نمی شه با حرف مستقیم و واضح راضی بشه میتونی با ملایمت راضیش کنی.
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
سلام عزیزم بی نهایت سپاسگذارم
سپیده جان خیلی به خودت سخت نگیر. یعنی وقتی نمی تونی مامانتو تغییر بدی یه کمی در درون خودت باید ریلکس بشی که سر هر کارش حرص نخوری.
اتفاقا اگه مامانت به فکر ازدواجت نیست به نظر من خوبه با دوستای متاهلت رفت و امد کنی. اونا دستشون بیشتر بازه که برات خواستگار پیدا کنن. چرا عقده ای بشی؟! با دوستات برو بچرخ.
اغلب دوستای من ازدواج کردن.اتفاقا متاهل هاشون اینقدر بخیلن که نگو.بین اکیپ دوستی 20 نفره ما فقط 2-3نفر مجرد موندیم.اما هیچ کدوم اقدامی نمیکنن.حتی یکی از مجردامون به شوهر یکی از متاهلا سلام کرده جواب سلام نداده.دوست محرده میگفت متاهلا انگار از دماغ فیل افتادن!!
خیلی هم لازم نیست خودتو اذیت کنی توی کمک کردنا. در حد نیاز به مامانت کمک کن. از خواهر برادرات بخواه که یه مقدار اونا به مامانت کمک کنن اگه که به نظرت میشه و گوش میدن. یعنی یه مقدار مسوولیت بذار براشونو خیلی هم نمی خواد تو بچه خوبه ی خونه باشی که مامانت حال کنه بگه ازدواج نکن پیشم بمون!
دقیقا با حرفت موافقما.مثلا من به فکر خواهرمم که ناهار چیکار میکنه!براش غذا میذارم...یا میبرمش خرید یا دکتر.لوس شدن!!!
دیگه تا حدی که برات مقدوره بی اعصاب خوردی برای خودت استقلال داشته باشی داشته باش. وقتی هم نمیشه حرص نخور. حداقل کاری که تحت اختیار خودته اینه که حرص نخوری.
لازم هم نیست خیلی روراست و رک باشی.
من اینقدر حرصی شدم.جوری که بدنم از حرص میلرزه.تمام وجودم.دیگه نمیخوام مسئولیت قبول کنم
می تونی تو هم اروم و بی دردسر به خواسته هات برسی. مثلا به مامانت بگو منم میام باهات خرید و بعدش ریز ریز و با ملایمت راضیش کن که اخرش اون لباسی که تو می خوایو بخره. البته اگه مثلا خیلی لباسه باز باشه و اینا که دیگه راضی نمیشه. منظورم اینه که اگه مامانت نمی شه با حرف مستقیم و واضح راضی بشه میتونی با ملایمت راضیش کنی.
ببین مثلا توی این 7 سال من یه پالتو به سلیقه خودم نگرفتم.مادرم رفت سفر.قبلش اینقدر سفارش کردم برام هیچی نخر.رفته برام دو تا پالتو200 تومنی!!!خریده.من چیکارشون کنم.خودم پالتو دیده بودم به قیمت کمتر.واسم روسری میخره.این سری گفتم من اینا رو نمیخوام مامان.کلی ناراحت و عصبانی شد!یعنی چی اینم پالتو دیگه.فکر کردی ارزونه؟!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mehran21
فاصله بین پستهاون فقط 3 ساعته. یک خورده صبر کنید! شما چند تاپیک رو با هم جلو می برید واسه همین تعداد مراجعین به تاپیکهاتون کم می شه.
بابا من ترکیدم دیگه!!!بیشتر از یه ماهه اون تایپیکو مطرح کردم.مرتب اطلاعات بیشتری توش میذارم.به نتیچه ای نرسیدم.کلی از کارشناسا و مدیران تقاضا کردم.اما خیر هیچ که هیچ
یه سری موضوع ها کلی براشون جذابیت داره
من به مشکل اساسی برخوردم.دیگه هر روز دارم با خودم راه فرار از خونه رو ترسیم میکنم
گفتم اگه یه تایپیک دیگه بذارم و روی یه مسئله متمرکز شم شاید به نتیجه ای برسم
جای من نیستید که بدونم درونم چه بلوایی ئه.اصلا دیگه خواب ندارم.
تازه اینقدر برای مدیران بی اهمیته که موضوعی که نوشتم قفل کنید اصلا بهش سر نزدن قفل کنن
بعد زودی تیتر این موضوع رو عوض میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اه
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
اخه فرار که نمیشه. اگه می تونی بورس بگیر برو یه کشور دیگه اروپا کانادا هر جا ادامه تحصیل بده البته بعد از اینکه ارشد و امتحان دادی روی این موضوع کار کن. که باید تافل یا ایلتس بدی و یه کارایی که نیازه انجام بدی. از سایت اپلای ابرود می تونی مواردی که نیازه بدونی رو پیدا کنی.
والا سحر جان چی کار میشه کرد خوب مجانیه دیگه! اگه بیان مدیرانو کارشناسان نظر بدن لطفه اگه هم نیان خوب مجانیه دیگه نمیشه گفت چرا نیومدن.
منم نمی دونم رو چه حسابی به بعضی تاپیکا سر می زنن و به بعضیا نه. اما شاید بچه هایی که شارژ دارن پیام خصوصی می دن بهشون و درخواست می کنن به تاپیک سر بزنن. منم نمی دونم.
هیچ کاری هست که انجام دادنش ارومت کنه؟ مثلا پیاده روی یا دویدن نرم نرم یا خوردن یه غذایی که دوست داری؟ یا حتی یه رنگ خاص مثلا توی اتاقت رو صندلیت بشه یا روسریت اون رنگی باشه؟
یه وقتایی ادم مجبوره با چیزای کوچیک خودشو خوشحال کنه موقتا تا یه کم حالش بهتر بشه و بعد بتونه راه بهتری برای مشکلاتش پیدا کنه.
قاعدتا دوستای متاهل به خاطر اینکه با دو تا خونواده در ارتباطن و دوستای شوهرشونو میبینن و اینا بیشتر می تونن خواستگار پیدا کنن واسه دوستا. البته اگه خیالشون نیست که هیجی. دیگه چه از دماغ فیلی افتاده باشن؟! ازدواج که دیگه پز دادن نداره که.
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
من یکمی زیادی تند حرف زدم
مدیران محترم.حداقل یه کار کنید تایپیک های قبل منو حذف کنید
من دیگه فقط میخوام از این تایپیکم نتیجه بگیرم
درسته شاید تایپیک "به ته خط رسیدم.میشه فراموش کرد؟!"اولین بار بوده که چنین موضوعاتی مطرح میشه
منم قبول کردم دیگه.باش کنار اومدم و میام
حالا آشتی دیگهلطفا:72::72::72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
اخه فرار که نمیشه. اگه می تونی بورس بگیر برو یه کشور دیگه اروپا کانادا هر جا ادامه تحصیل بده البته بعد از اینکه ارشد و امتحان دادی روی این موضوع کار کن. که باید تافل یا ایلتس بدی و یه کارایی که نیازه انجام بدی. از سایت اپلای ابرود می تونی مواردی که نیازه بدونی رو پیدا کنی.
والا سحر جان چی کار میشه کرد خوب مجانیه دیگه! اگه بیان مدیرانو کارشناسان نظر بدن لطفه اگه هم نیان خوب مجانیه دیگه نمیشه گفت چرا نیومدن.
منم نمی دونم رو چه حسابی به بعضی تاپیکا سر می زنن و به بعضیا نه. اما شاید بچه هایی که شارژ دارن پیام خصوصی می دن بهشون و درخواست می کنن به تاپیک سر بزنن. منم نمی دونم.
هیچ کاری هست که انجام دادنش ارومت کنه؟ مثلا پیاده روی یا دویدن نرم نرم یا خوردن یه غذایی که دوست داری؟ یا حتی یه رنگ خاص مثلا توی اتاقت رو صندلیت بشه یا روسریت اون رنگی باشه؟
یه وقتایی ادم مجبوره با چیزای کوچیک خودشو خوشحال کنه موقتا تا یه کم حالش بهتر بشه و بعد بتونه راه بهتری برای مشکلاتش پیدا کنه.
قاعدتا دوستای متاهل به خاطر اینکه با دو تا خونواده در ارتباطن و دوستای شوهرشونو میبینن و اینا بیشتر می تونن خواستگار پیدا کنن واسه دوستا. البته اگه خیالشون نیست که هیجی. دیگه چه از دماغ فیلی افتاده باشن؟! ازدواج کردن و نکردن که دیگه پز دادن نداره که.
سلام عشقم.وقتی میای ها کلی آروم میشم:328::310:
سر بورس خیلی خیلی تحقیق کردم.هزار و یک بار هزینه هاشو حساب کردم.من فقط هزینه یه ترمشو میتونم بدم!!!
آره.من عاشق رانندگی و لای کشیدنم!!!گاهی وقتا که اعصابم خرابه میرم
جدیدا واسه خودم پاستیل میگریم که یکم ذوق کنم
قایمکی یه برنامه سفر دارم میریزم که با چند تا از دوستا برم.اما موندم چه دروغی بار کنم!!!!بگم از طرف کجا
اصلا فکر این سفر کلی بهم امید میداد.تا اینکه یکی از بچه ها گفت به خانواده ت چی میگی!گفتم میگم از طرف یونی قبلیم!
خیلی کم خرج میکنم.حتی گاهی با اتوبوس میرم که کرایه تاکسی رو پس انداز کنم!!!
گاهی وقتا به خودم میگم خلی!!باید بری تیمارستان بستری شی
نمی دونم چه مه!
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
سلام خانم! چرا انقدر ملتمسانه کارشناسان رو صدا می کنی؟ بچه های اینجا خوب راهنمایی می کنند هرکی بهت پیشنهادی می ده روش فکر کن شاید جواب هاتو پیدا کردی.
.
.
یه چیزی درگوشی بهت بگم؟ خواهرت خوب فهمیده چطوری توی اون خونه زندگی کنه. رفته دنبال چیزی که نقطه ضعف مامانته. درس خوندن! تو هم اگر بخوای به اون تیتر بلند بالایی که نوشتی برسی یه راه حل خوب داری که بنام تحصیل! داری تنبلی می کنی از زیر بارش در می ری ها! پشتت بدجور باد خورده! یالا بچسب به درس و مشق!
راستشو بگم؟ منم همین راهو رفتم و به اون استقلالی که گفتی رسیدم... تازه از خونه ای که درس خوندن توش اصلا حسن به حساب نمی اومد!
بدون پول دست خالی شروع کردم و فقط و فقط درس خوندم... الانم مستقلم و همه خانواده برام احترام خاصی قائلن.
پشتشو بگیر اوکی؟
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سرافراز
سلام خانم! چرا انقدر ملتمسانه کارشناسان رو صدا می کنی؟ بچه های اینجا خوب راهنمایی می کنند هرکی بهت پیشنهادی می ده روش فکر کن شاید جواب هاتو پیدا کردی.
.
.
یه چیزی درگوشی بهت بگم؟ خواهرت خوب فهمیده چطوری توی اون خونه زندگی کنه. رفته دنبال چیزی که نقطه ضعف مامانته. درس خوندن! تو هم اگر بخوای به اون تیتر بلند بالایی که نوشتی برسی یه راه خل خوب داری که بنام تحصیل! داری تنبلی می کنی از زیر بارش در می ری ها! پشتت بدجور باد خورده! یالا بچسب به درس و مشق!
راستشو بگم؟ منم همین راهو رفتم و به اون استقلالی که گفتی رسیدم... تازه از خونه ای که درس خوندن توش اصلا حسن به حساب نمی اومد!
بدون پول دست خالی شروع کردم و فقط و فقط درس خوندم... الانم مستقلم و همه خانواده برام احترام خاصی قائلن.
پشتشو بگیر اوکی؟
سلام بر سرافراز گل.مرحمت کردی:72:
بله.چشم
یعنی الان مستقلبد؟بدون اینکه ازدواج کرده باشید؟تا چه مقطعی پیش رفتید؟
من شروع کردم به درس.اما دیر شروع کردم.امیدم به ارشد سال دیگه ست.میدونمم که رتبه خوبی میارم.چون درس خوندن واسه ارشد الان دستم اومده.کلاس تقویتی هم رفتم.فقط الان باید بخوووونم.10 تا درس داریم.تازه هرکدوم شاخه شاخه میشن!!!مهندسیه!ایش.بترکن که اینقدر درس اضافه میکنن:320:
اما یه سال دیگه نتیجه میگیرم:97:
RE: واقعا فشار خونه داره داغونم میکنه.من استقلال فکری و عملی و گفتاری میخوام
بله من کاملا مستقلم بدون اینکه ازدواج کرده باشم. اینها هیچ تضادی با هم ندارند. همون دوستهای متاهلت اگر ببینند تو چقدر پیشرفت می کنی میان و بهت میگن خوش بحالت! کاشکی ما هم انقدر فرصت داشتیم می تونستیم تو زندگیمون کاری کنیم...
البته ازدواج هم می تونه گزینه خوبی باشه اما اگر بعنوان اکسیر شفابخش و تسکین دهنده تمامی آلام بهش نگاه بشه یقینا باعث سرخوردگی میشه. چون ازدواج اتفاقا باعث میشه آدم با عمیق ترین زخمهای روحی و عاطفیش مواجه بشه. کم نیست! ساده نیست زندگی کردن و درک کردن دنیای متفاوت مردی دیگه که دوست داری خوشبختی اش رو ببینی!
خانمی! از این فرصت مجردیت استفاده کن. هرکاری که دوست داری و فکر می کنی حتی کمی خوشحالت می کنه انجام بده تردید نکن. درسهاتم شروع کن. یادت باشه توی کنکور ارشد هیچ درسی رو نخونده ول نکنی. سعی کن توی کنکور سفید یا منفی به هیچ عنوان نداشته باشی. اگر میانگین همه درسهات حدود 40 تا 50 باشه حتما قبولی و ترازت بالا میره. اما اگر یکی رو مثلا 80 بزنی یکی رو سفید بدی ترازت خیلی افت می کنه. پس همه درسهارو باهم در یک لول بالا ببر.
موفق باشی گلم... دیگه هم برای راهنمایی گرفتن انقدر التماس نکن! تو خودت واسه خودت کسی هستی بابا!:43: