نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
سلام نمیدونم از کجا شروع کنم مشکل که یکی دوتا نیست.من الان حدود 1سال و چند ماهه که نامزدم.قبلا مشکل مالی داشتیم ولی الان خداروشکر شوهرم یه کار خوب پیدا کرده.اما مشکلات دیگه ای هست که حل نمیشن اصلا.
خونوادم با همسرم مشکل دارن یعنی از اون زمان که مشکلات مالی به وجود اومد یه جورایی دنبال بهانه بودن که من و اونو شماتت کنن.منو به خاطر انتخابم و اونو به خاطر بی پولیش.چندبار بحث و دعوا پیش اومد که یه جورایی حل شدن.حالا مشکل اینجاست که از اونموقع همسرم نسبت به رفتار خونوادم حساس شده و از کاه کوه میسازه.
خونوادم هم همیشه پشت سرش کلی حرف و حدیث میگن.دیگه از مقایسه کردن زندگی من با دیگران خسته شدم.هرموقع که یه دختری از فامیل با یه ادم پولدار ازدواج میکنه باید کلی شماتت بشنوم که خاک بر سرت با این شوهر کردنت.میگن نیاد خونمون نمیخوایم حتی صورتشو ببینیم.مامانم همیشه میگه ببین شوهر فلانی چطوری ازش میترسه تو هم باید اونطوری باشی و بگی حرف حرف منه.در حالیکه تو خونه ما همیشه حرف حرف بابام بوده.
اونروز باهاش بحثم شد گفتم دیگه خسته شدم از بس سرکوفت شنیدم بسه دیگه.اونام گفتن دختری که از خونوادش خسته بشه به درد ما نمیخوره.برو دیگه نمیخوایمت.بابام همیشه تهدید میکنه اگه برین سر خونه زندگیتون من عمرا بیام خونتون.ولی من نمیخوام اینطوری باشه.
اخه من که همیشه خواهان ارامش بودم چرا اینطوری میشه؟!این اواخر دیگه خیلی کلافه شدم.کاش میمردم و راحت میشدم.
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
سلام شکوفه جان
چند سالته؟خودت و همسرت؟
تحصیلات و شغلتون؟
نحوه آشناییتون؟
....
مشکلاتت به نظرم خیلی ساده و سطحیه فقط باید بتونی خوب جمع و جورش کنی.
به خاطر همچین مسائلی آروزی مرگ نکن !
قبل از هر چیز سر فرصت وقتی اوضاع اروم شد با خانوادت مهربان و مودب و منطقی صحبت کن و بهشون بگو که فلانی دیگه همسر منه و من از کنار اون بودن خوشحال و راضی ام.نگرانی شما رو درک میکنم و بهتون حق میدم که نگران آینده دخترتون باشید اما همه چیز پول نیست.همین که من کنار همسرم ارامش دارم خوشحالم و پول هم انشالله بعدا تو زندگیم میاد.
وقتایی که خانوادت شروع به مقایسه کردن شما با دیگران میکنن فقط یا سکوت کنید یا بحث رو عوض کنید و یا با نهایت ارامش و مهربانی بگید:
قربون پدر و مادر گلم برم که انقدر نگران دخترشونن.
بوسشون کن و بحث رو خاتمه بده.
سعی کن از خوبیهای همسرت بیشتر براشون بگی و از بدیهاش اصلا !
مراقب باش مبادا به خاطر همسرت به خانوادت بی احترامی کنی..هرچند که خیلی هم خسته شده باشی.چون هر بی احترامی از سمت شما رو از چشم شما نیمبینن.بلکه از چشم همسرت میبینن
و اینم فراموش نکن اونا پدر و مادرتن و احترام و حرمتشون واجب.
میدونم یه زمانایی خیلی اعصاب ادمو خرد و خمیر میکنن !! اما بازم باید احترامشون رو نگه داشت.
--------------
به نظرم یه جایی رو کم توضیح دادی....
چرا یه پدر باید صرفا به خاطر بی پول بودن دامادش دخترش رو تهدید کنه که ما هرگز به خونه ات نمیایم ؟!
اگر چیز دیگه ای هست توضیح بده
به نظر این وسط یه کهنه اختلاف داره خودنمایی میکنه
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
ممنون که جواب دادن
من 23 سالمه و همسرم 26
هرذو لیسانسیم و همسرم کارمنده و من بیکار فعلا درس میخونم.از طریق دانشگاه با هم اشنا شدیم
درسته میدونم به خدا خیلی احترامشونو نگه میدارم و اکثر وقتا سکوت میکنم ولی وقتی میبینم بی دلیل گیر میدن یا بهانه گیری میکنن اصلا دلم نمیخواد برم سمتشون چه برسه بخوام ببوسمشون و از اینچیزا
من از همسرم به اونا بد نمیگم ولی تعریف هم کنم مسخره میکنن و میخندن و میگن اون هرچی باشه ما از اون و خونوادش سرتریم.
اخه فقط بی پولی نیست.ریشش اینه.البته گفتم همسرم هم بی ایراد نیست اونم بعضی وقتا با کاراش اتیش بیار معرکه میشه.مثلا یه بار بابام گفت بگو زیاد نیاد خونمون(کلا زیاد رفت و امدو دوس ندارن)خونه ما یه نظم و ارامشی داره که وقتی اون میاد ما راحت نیستیم.الان هفته ای یه شب واسه شام میاد منم اگه بیشتر از یه بار برم خونشون دعوا میشه.حتی یه بار نزدیکی خونه اونا یه کاری داشتیم که بعدش من به مامان زنگ زدم و گفتم میرم اونجا و بعد شام میام.یه ساعت بعدش بابام زنگ زد که یا خودت بیا یا خودم میام و میارمت.خیلی خشک برخورد میکنن.همسرم هم به این خاطر بعضی وقتا لجش میگیره و یه سری کارا میکنه.
یعنی من قادر به مدیریت این وضع نیستم.
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
گاهی اوقات که این تاپیک های این چنینی رو می بینم دلم میخواد برم پای پدر ومادرم رو ببوسم
راجع به همسر پسراشون تو خونه هیچ حرفی نیست.هر اتقاقی هم میفته فقط کمک میکنند اونم نامحسوس تا دخالت نکرده باشن
واقعا درک نمیکنم پدر ومادرت رو
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
باور کنین بعضی وقتا به این فک میکنم که حتما میخوان که ما طلاق بگیریم.معمولا پدر مادرا که باتجربه ترن سعی میکنن تشویق به سازش کنن نمیدونم مشکلشون چیه.تازه من سرخود ازدواج نکردم اونا هم رضایت داشتن.خوشم نمیاد ازشون بد بگم چون میدونم دوسم دارن ولی چرا باید زندگیمو خراب کنن.اخه چیکار کنم یکم خوش بین باشن؟خیلی مستاصلم خییییییلی.کارم شده فقط گریه ضعیف شدم.بی حوصلم.دست و دلم به هیچی نمیره.
چرا کسی کمکی نمیکنه؟؟:323:
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
عزیزم از اینمقصر کیه معلومه که خانواده ات هستند . درسته شاید شوهرت هم اشتباهاتی داشته اما اون هم جونه از پدر و مادرشما با اینهمه تجربه زندگی بعیده
اگر عروسی کرده بودید می گفتم رابطه اتون رو با خانوادتون کمتر کنید
اما حالا که عقدید.سعی کن از مادرت شروع کنی . قاطع باهاش صحبت کن . بگو من شوهرم رو دوست دارم و عاشقشم با تمام کم و کاستی که داره اما انگار شما اون رو دوست ندارید . بپرس ازشون بگو نظرتون بر اینهکه من طلاق بگیرم ؟
اگه خواسته اتون اینه من با اینکه عاشق شوهرمم قبول می کنم اما عواقب بعد این طلاق با شماست و اگه راضی به طلاق نیستید سریع تر این اخلاقتون رو پایان بدید.
یک ذره خدا رو به یادشون بیار . از زندگی هایی که توش پول بود و عشق نبو براش بگو . حداقل اول بزار مادرت برخوردش درست شه تا به پدرت هم برسیم
در مورد شوهرت . عزیزم اصلا سعی نکن در برابرش جبهه بگیری و وقتی از خانواده ات ایراد میگیره بخواهی توجیه کنی یا بحث کنی. بهش آرامش بده بگو مهم ما هستیم که همدیگر رو دوست داریم و می خواهیم باهم زندگی کنیم . بهش بگو ایشالله بریم سر خونه زندگیمون این حرف ها هم کمتر میشه
سعی کن اینطوری از کنارش بگذری چون بااین حرف ها ایشون هم موضع نمی گیرن در برابر شما و خانوادتون و خوشحال از درک شما هم میشن
تو می تونی
سعی کن
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
الان شما عقدید یا نامزدید (منظورم اینه که فقط به ایم هم شدید و عقد نکردید؟)؟
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
ساره جون ممنونم ازت.خونواده ما از اول یه طوری بوده که اصلا با هم راحت و صمیمی نبودیم.حق با شماست پدرم خیلی تحت تاثیر حرفای مادرم قرار میگیره.براشون مهم نیستم نمیبینن دارم اب میشم.جز منطق خودشون هیچ منطقی رو قبول ندارن.میگن تو که با این وصلت کردی فرهنگ پایینشون روت تاثیر گذاشته.مادر شوهرم زن خوبیه اما چون نمیتونم باهاشون زیاد رفت و امد داشته باشم با اونا هم مثل غریبه ها شدیم.مامان بزرگم عمل شده بود مامانم نذاشت با شوهرم بریم دیدنش میگه دوس ندارم با خونواده من امد و شد داشته باشه هنوز نمیشناسیمش که غریبس.میگه تو هم زیاد بهش اعتماد نکن بعدا پشیمون میشی.میدونم دور و بر هم خیلی نقش دارن تو این مساله.مادرم خیلی تحت تاثیر حرفایه مردم به خصوص خاله هامه.
ما رسما عقد کردیم.
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
شکوفه مگه عقد نیستید ؟
عزیزم سعی کن با مامانت حرف بزنی
قاطع
بهت گفتمچی ها بهش بگو
آزمایش کن . حداقل می فهمی حرف دلش چیه !
خودتم این وسط یک کار هایی بکن. مثلا یک چیزی واسه مادرت بخر بگو اون خریده روش نشد بده
RE: نیاز به مشاوره فوری دارم.نمیدونم حق با همسرمه یا خونوادم.لطفا راهنماییم کنین.
سلام دوست عزيز:72:
شايد يكم شما مقصر هستيد كه از اول گذاشتيد اين مسايل پيش بياد
من دركت مي كنم چون خودم اوايل نامزديم(هنوز هم نامزد هستيم)جور ديگه اي مشكل داشتيم اما الان كه فكر مي كنم مي بينم اون موقع اگه سياست بيشتري به خرج داده بودم حتما خيلي از مسايل پيش نيومد
يه جا شبيه هم هستيم اونجايي خانواده م يه مدت كوتاه تمايل به جدايي ما داشتن البته اون موقع ما عقد نكرده بوديم
اما الان ديگه اينطوري نيس
خانواده نامزت واكنششون چيه؟