از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
من دختری 23 ساله هستم،که چهارماه پیش نامزد پسر عمم شدم.با اینکه خواستگارایی داشتم که شرایط بهتر از اون داشتن ولی اینو انتخاب کردم چون میدونستم از بچگی عاشق من بود با اینکه هیچی از طرف من ندیده بود بازم رو عشقش موندش و چندبار جواب رد دادم ولی بازم اومد. از بچگی می دونستم چه جوری بزرگ شده .می دونستم اهل هیچی نیست نه سیگار نه مشروب نه دود نه رفیق بازی.تا اینکه چهار ماه پیش دوباره اومد خواستگاری منم درسم تازه تموم شده بود و بهش فکر میکردم.رفتیم ازمایش دادیم و من جواب مثبت دادم.قرار شد مراسم عروسی بمونه برای سال بعد.و به اصرار عمم و پسر عمم صیغه محرمیت خوندیم.چند روز پیش از یک فرصت سو استفاده کرد و بهم تجاوز کرد.اره واقعا تجاوز کرد.مثل یک متجاوز.التماسش کردم بهش گفتم خواهش میکنم بزار برم نگذاشت.جیغ زدم بالشو گذاشت رو صورتم.داشتم خفه می شدم.خیلی گریه کردم.حالم خیلی بد شد.نمی دونم چی کار کنم؟با این اتفاقی که بینمون افتاد نامزدیم رو نمی تونم بهم بزنم . باید با کسی که مثل حیوان میمونه ازدواج کنم.ازش متنفرم.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
سلام نبات عزیزم
میدونم خیلی ترسیدی و شکه شدی و احساس بدی داری!
ولی به نظر من باهاش حرف بزن و ازش بخواه توضیح بده چرا این کارو باهات کرده؟
میشه یکم بیشتر توضیح بدی چند سالشه ؟ تحصیلاتش؟ اعتقاداتش؟
نمی تونم درک کنم چرا این کارو کرده ولی به نظر خودت چون چند بار جواب رد دادی واسش عقده نشده که حالا با این کار بخواد خودشو خالی کرده باشه؟
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
سلام م.ش عزیز هم سن منه .مذهبی نیست تحصیلاتش فوق دیپلم.حتی دلم نمیخواد ازش دلیل بپرسم.خودش زیر بار نمیره قبول نمیکنه کارش تجاوزه.بهم 300 هزار تومن پول داد گفت هرچی دوست داری برای خودت بخر.فکر میکنه با پول خر میشم.به این فکر نکرده بودم که شاید عقده داشته.نمیدونم خیلی ازش بدم میاد.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
نبات جان
به همدردي خوش اومدي خانومي
كاملا واضحه كه چقدر آزرده اي و كي ميتونه بهت حق نده؟
كار ايشون اشتباه بوده و مردي نبايد بدون خواست و اجازه زن و تصرف قلبش ، جسمش رو تصرف كنه.
اما من اولين چيزي كه به ذهنم رسيد(هرچند ابدا كار ايشون رو توجيه نميكنه) اين بود كه ميخواستيه كاري كنه كه مطمئن بش هيچوقت عشقشو از دست نميده اما متاسفانه راهشو بلد نبوده!
شايد ترس از دست دادنت مجبورش كرده كه اين كار رو انجام بده...
موفق باشي:72:
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
رویای صداقت عزیز نمیدونم چرا اینکارو کرد دلیلش هرچی که هست باعث شد ازش متنفر شم .من دوستش داشتم می خواستم مثل خودش عاشق شم می خواستم جبران این سالهایی که بهش بی محلی کردم رو بکنم.ولی الان ازش متنفرم. با یکی از همکلاسی هام قبلا چت می کردم خیلی دوستم داشتم ولی من حسی نداشتم می خواست باهام ازدواج کنه ولی من قبول نکردم. از وقتی نامزد شدم بهش گفتم خیلی بی تابی کرد گفت بهت نمی گم بهم بزن ولی می گم هر وقت به هر دلیلی برگشتی بدون من منتظر می مونم. امروز باهاش حرف زدم .همه مشکلاتم رو براش بازگو کردم .گفتم دیگه باکره نیستم بهش گفتم که چقدر از نامزدم بدم میاد.خیلی خوب برخورد کرد با حرفاش خیلی آروم شدم گفت من هنوز رو حرفم هستم.براش هم نیست که باکره نباشم.احساسم به اون همکلاسیم عوض شده .نمیدونم باید چیکار کنم.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
سلام
این نوع رفتار برای پسر 23 ساله به نظر عادی میاد! یعنی تابع غریزش بوده تا عقلش!
به قول دوستمون راه درستشو بلد نبود و اینکه بعد از این کار خواسته که با پول دادن نظر شما رو جلب کنه اینم نشان از بی تجربگی ایشون هست.
کاملا قابل درک هست که شما اینهمه ازش متنفر باشین و کار نامزدتون اشتباه محض بوده! شاید الان متوجه شده باشین که آدمها معمولا تو ذاتشون اون طور نیستن که در ظاهر نشون میدن!!!
اگه هنوز باکرگیتون رو از دست ندادین به نظر من با حفظ حریم های مشخص کمی بیشتر رو خصوصیات نامزدتون دقیق بشین! خب عصبانیت شما در این مرحله فقط به خودتون آسیب میزنه ! شما نباید اجازه بدین که شرایط (حتی فکر کردن ) در این مورد برای پسره فراهم بشه تا اینکه موقعیت برا عملش فراهم کنین.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
اولین بار سوم راهنمایی بودم بهم ابراز علاقه کرد تو دفترم شعر عاشقانه نوشت .همین جور که بزرگتر می شدیم عشقش عمیق تر میشد.همه می دونستن چقدر دوستم داره. ولی عادی بودم خوب دوستش داشتم ولی مثل یک پسر عمه نه چیزی بیشتر.وقتی دانشگاه قبول شدم اون پشت کنکور موند.یادمه هنوز که ساعت 5 صبح سایت سنجش اسامی قبولی هارو اعلام کرد.زنگ زد خونمون به مامانم قبولی من رو تبریک گفت.نصفه شبی بیدارمون کرد.منم به صدای تلفن بیدار شدم.مامانم از خوشحالی بالا پایین می پرید.مامانم گوشی را داد به من گفت سعید می خواد بهت تبریک بگه.گوشی رو که گرفتم جز صدای هق هق گریه هاش چیزی نشنیدم.بهم گفت تو قبول شدی دانشگاه.میری اونجا با یکی آشنا می شی و من می مونم تنهایی.خیلی گریه کرد.سال اول دانشگاه هر روز می اومد در در دانشگاه.اوایل خوش برخورد بودم باهاش.بعد دیدم داره برام حرف درست میشه حالشو گرفتم گفتم حق نداری مزاحم من شی.نباید بیای دمه دانشگاهم .بازم می اومد.یک بار یکی از همکلاسی هام که می خواست باهام دوست شه ازم پرسید این پسره کیه ذاغ سیاه تو رو چوب می زنه گفتم بهش مزاحمه نمی فهمه من دوستش ندارم.رفت باهاش دعوا کرد.سعید گفت من پسر عمه امش تو چی میگی؟منم گفتم من ازش خواستم بیاد باهات حرف بزنه دیگه مزاحم من نشی.تا یک مدت دیگه نمی اومد ولی بازم زنگاش گریه هاش شروع شد.2 سال بعدش به زور اومد خواستگاریم.خانوادش می دونستن من جواب نه هست ولی نتونسته بودن حریف سعید شن.بالاخره اومدن و منم جواب رد دادم وقتی برگشته بود خونه عمم میگفت در اتاقش رو با لگد شکونده انگشت پاش خون اومده.بازم دلم نسوخت چون دوستش نداشتم نمیتونستم فکر کنم شوهرم میشه.درسم که تموم شد دوباره اومد خواستگاری.گفت به خاطر تو همه کاری می کنم .نمی دونم چی شد احساسم بهش بیشتر شد.حس کردم این همه سال منو خواسته من خیلی بی لیاقتم که نمی خوامش.باهاش حرف زدم دلم باهاش یکی شد.4 ماه خوش بودیم.ولی همه چیز رو خراب کرد.
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نبات
رویای صداقت عزیز نمیدونم چرا اینکارو کرد دلیلش هرچی که هست باعث شد ازش متنفر شم .من دوستش داشتم می خواستم مثل خودش عاشق شم می خواستم جبران این سالهایی که بهش بی محلی کردم رو بکنم.ولی الان ازش متنفرم. با یکی از همکلاسی هام قبلا چت می کردم خیلی دوستم داشتم ولی من حسی نداشتم می خواست باهام ازدواج کنه ولی من قبول نکردم. از وقتی نامزد شدم بهش گفتم خیلی بی تابی کرد گفت بهت نمی گم بهم بزن ولی می گم هر وقت به هر دلیلی برگشتی بدون من منتظر می مونم. امروز باهاش حرف زدم .همه مشکلاتم رو براش بازگو کردم .گفتم دیگه باکره نیستم بهش گفتم که چقدر از نامزدم بدم میاد.خیلی خوب برخورد کرد با حرفاش خیلی آروم شدم گفت من هنوز رو حرفم هستم.براش هم نیست که باکره نباشم.احساسم به اون همکلاسیم عوض شده .نمیدونم باید چیکار کنم.
زود تصمیم نگیرین ...
هم درد و دل کردن با نامزد قبلیتون اشتباه بود هم مطرح کردن مشکل خودتون به ایشون ...
در این شرایط معمولا خانمها خیلی آسیب پذیر میشن و از هر طرفی که محبتی حتی کوچیک ببینن از روی احساس به اون سمت سوق پیدا میکنن که معمولا در آخر ضررشو میبینن .
.
فکر نکن برای نامزد قبلیت این مسئله بی اهمیت جلوه میکنه ... مطمئن باش دیدش به شما به نسبت قبل از این اتفال کاملا عوض شده.
.
فقط میتونم بگم که خیلی مواظب باش!!! درست لبه پرتگاهی !
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
SAEEDED عزیز نه باکرگی رو فکر کنم از دست داده باشم .البته مطالب زیادی تو اینترنت خوندم که به این راحتی نیست و هر خونریزی دلیل بر از دست دادن بکارت نیست.برای همین کاملا مطمئن نیستم شاید از دست ندادم .:323:
پدر من شهرستان کار میکنه فقط هر ماه هفته ای یک بار میاد خونه.بعضی وقتها مامانم میره پیشش میمونه و من میرم خونه مامان بزرگم.اون روزم خونه مامان بزرگم بودم که بهش گفتم میخوام برم خونه خودمون یکی از کتابام رو بیارم.اونم به اصرار گفت بزار من میام میبرتم تنها نرو.وقتی رفتم تو خونه گفت بیا یکم زندگی کنیم منم ادای زن خونه رو درآوردم گفتم آقا چایی بیارم ؟شام چی بپزم.اونم مثلا روزنامه گرفت دستش گفت خانوم یه چایی بیار بینیم.این جوری شد یکم موندیم تو خونه .فکر نمی کردم اینکارو کنه.من نباید می موندم اونجا.ولی خوب از بچگی باهم بزرگ شده بودیم بهش اعتماد داشتم.قبل از اونم رفتار بدی ازش ندیده بودم.بعدشم گفت من می رسونمت خونه مامان بزرگت.تو راه دمه خودپرداز وایستاد 200 تومن پول گرفت.یه دونه چک پول صد تومنی هم از تو کیفش د درآورد گذاشت همرو تو دستم گفت هرچی خواستی برای خودت بخر.منم پولا پرت کردم سمتش گفتم فقط منو ببر خونه مامان بزرگم بعدشم گمشو.
:302:
RE: از نامزدم متنفرم ولی نمی تونم بهم بزنم.
سلام نبات جان
می فهمم چه قدر حس بدی داری ولی احتمال خیلی زیاد داره که همون طور که جناب saeeded گفتن اون لحظه ایشون تابع عقلش نبوده.
به نظرم کار خوبی نکردین که این ماجرا رو برای کس دیگری تعریف کردین. حواستون باشه به هیچ کس هیچ کس نگین :305: خواهش می کنم این حرفو جدی بگیرین. بعدا خودتون پشیمون می شین. به خودتون فرصت بدین و فکر کنین. وقت برای گفتن بسیاره ولی وقتی گفتین دیگه همه چی تمومه. :324:
به نظر من بهتره حتما بشینین در این مورد با هم صحبت کنین و پیش مشاور برین و علت یابی کنین. من فکر می کنم با احتمال خیلی زیادی اون اشتباه یه لحظه اومده تو فکرشون و عملیش کردن و پشیمونن. حتما با مشاور صحبت کنین. اینکه چرا این اتفاق افتاده به شما کمک می کنه تصمیم درستی بگیرین.