آیا رابطه رو قطع کنم؟ مخالفت پدرم با ازدواج من در شرایط فعلیم

سلام خدمت تمامی زحمت کشان سایت سلام عرض میکنم.خسته نباشید واقعا.سوال من اینه.من پسر 21 ساله ای هستم که دیپلمه ام و خدمتم رو تمام کردم.18 ماه!.با یه خانوم که کاملا از لحاظ فکری و مذهبی و وضع زندگی به من شباهت دارد آشنه شدم.این خانم چادری هستن و وضع ظاهری ایشون مطابق میل من میباشد. ایشون ترم 2 زبان انگلیسی در یک شهر دیگر که فاصله تا شهرستان ما 2 ساعت دارد میخونن.محل زندگیشون هم همونجا بوده.من با پدرم در رابطه با ایشون صحبت کردم اما پدرم به شدت مخالفت کردند از آشنا شدن من با هر دختری(اصلا کاری نداره که دختره کی هست و چی).حرفشون هم درسته و میگویند تو حتی پول تو جیبی از من میگیری اونوقت چطور انتظار داری من برات پا پیش بزارم برا ازدواج؟ تو کار نداری و هزار حرف دیگه!البته خود پدرم بازنشسته نیرو انتظامی هستش و یک حجره در میدان بار شهرمون هم خریده که هم من کار کنم و هم خودش اما میدان بار تازه تاسیس هستش و بازده ی مالی ندارد فعلا و نیاز به زمان هستش.تا اینجاشو قضاوت کنید که من چیکار کنم؟ آیا رابطه ی تلفنی رو ادامه بدهم؟من عاشقشم.بخاطر عقایدش که به من میخوره.وخیلی چیزهای دیگه که اگه لازم باشه توضیح میدم.ببخشید خسته شدید

سلام sina7119

به تالار همدردی خوش آمدی

مشخصه فرد عاقل و فهمیده ای هستی و شرایط را واضح بیان میکنی

با توجه به شرایط و صحبتای پدرت ادامه رابطه عاقلانه نیست!!

پیشنهاد دارم با مسلط شدن به احساس فکرت را روی شغل و کار مناسب متمرکز کنی....

موفق باشی:72:

اما نمیشه.چون این حس دوس داشتن و دیگه هیچوقت ندارم. دوس دارم عاشق بمونم تا وقتی که شرایطم درست شه

هیچکس نظر دیگه ای نداره؟؟؟ حتما باید یکی یه بحران جدی داشته باشه که مشورت کنه و جوابش رو بدین؟ بابا جان من دوسش دارم و حس میکنم دیگه مثل اون گیر نمیارم.ابدا:310:

تا وقتي كه شرايط ازدواجت جور بشه معلوم نيست چقدر طول بكشه و تا اون موقع معلوم نيست چه چيزايي تغيير ميكنه
ممكنه حس و حال يكيتون عوض شه
ممكنه اون خانوم موقعيت هاي خوبي رو از دست بدن
ممكنه...

متاسفانه توي رابطه دوستي طرفين هيچ تعهد محكمي به هم ندارند و بيشتر درگير احساسات هستن
و هرچي زمان ميگذره صرفا وابستگيتون بيشتر ميشه
از طرفي فكر ميكنم سن هردوتون پايينه و هنوز ملاك هاتون ثابت نشده.
من نميتونم بگم قطعش كن يا نكن
بيشتر به جوانبش فكر كن
موفق باشيد:72:

من تمام عواقب عاشق موندن و میدونم.حتی تو حرف زدن هم طوری صحبت کردم که جایی برای ورود شیطان نذارم.از خدا خواستم که کمکم کنه کنترل کنم خودم رو و به هدفم فکر کنم.هدفم با هدف اون یکیه .من این دنیا رو کاملا گذرا میدونم و به نظرم (نمیخوام شعار بدم اما هدفم فقط همینه) این دنیا فقط ساخته شده که ما سنجیده بشیم که چقدر میتونیم روی رفتارمون کنترل کنیم. من از این دنیا یک زندگی ساده در حد اینکه دستم رو جلو دیگران دراز نکنم و یه زن خوب و ی زندگی توام با آرامش میخوام و از خدا میخوام که کمکم کنه تا به هدفم برسم. یاد گرفتم که همیشه از خدا بخوام چون اونه که میده به بنده هاش.حتی این دختر رو هم روز عاشورا از خدا خواستم و خدا نشونش داد.امیدوارم هیچوقت از خدا دور نشم.خداروشکر که اصل کاری رو پیدا کردم.حس میکنم اون دنیا هم بهشت و همه ی وعده های خوب دنیا برام معنی نداره و فقط خداس که میتونه آرومم کنه.متشکرم.ممنون میشم بازم نظر بدید:72:

سلام
برادر گرامی
مواردی که فرمودید درسته و بی شک همه امور در دست خداوند قادر متعال هست. این دنیا هم گذرا است اما اینو را همیشه گوشه ذهنت داشته باش : حضرت علی (ع) می فرمایند : در این دنیا آنگونه زندگی کن که انگار قرار است تا ابد در آن بمانی (دنیایت را آباد کن) و آنگونه زندگی کن که گویی یک لحظه بعد نیستی (دل نبستن به دنیا و ساختن آخرت و ...) - نقل به مضمون-
اما برای هر کاری فقط از خدا خواستن کفایت نمی کنه. همچنان که از خدا می خواهی باید بلند شوی ، اراده کنی و جلو بروی. از تو حرکت از خدا برکت!
حرفی که پدرتان زدند کاملا منطقی است. به عقیده من روزی که شما یک ریال درآمد داشتی می توانی ادعا کنی که اگر ازدواج کردم یک ریال را تبدیل می کنم به دو ریال. این قابل قبول است اما به شرطی که همان یک ریال درآمد را داشته باشی.
به عقیده من شما در وهله اول به فکر کارتان باشید. با توجه به مطالبی که فرمودید(بازار تازه تاسیس و ...) ممکن است راه سختی در پیش داشته باشید. اما باید محکم بایستید نه به خاطر این دختر خانم بلکه به خاطر اینکه شرایط ازدواج خود را فراهم کنید. حالا چه با این دختر چه دختر دیگری.

سلام برادر گرامی

ادامه این رابطه به نفع هیچ کدومتون نیست

من چهار ساله با همین حرفا خودمو گول زدم والان هیچی...
فقط غم و غصه داره جای عشمو میگیره

جدا شو حتی اگر حس میکنی عاشقشی

بذارید بیشتر توضیح بدم.اون متولد 73 هستش و من متولد 70.فردی مذهبی هستش و تو دانشگاه و بیرون چادر میپوشه که مورد تایید خانواده من و خودم هستش.حتی برعکس خیلی از دخترای امروزی ابروهاشو نگرفته و حتما چیزای دیگه ای تو زندگیش براش مهم بوده که موفق شده آرایش نکنه و عادی باشه.من هم یه پسر مذهبی و غیرتی هستم که همچین دختری رو همیشه تحسین میکردم.شاید یه دختر آرایش کرده در نگاه اول خوشکل تر باشه اما چیزی که من در اون دختر دیدم عمقی بود. پس بدونید عاشق چشم و ابروش نشدم.البته نمیگم خوشکل نیست بالکه زیبا هم هست .دیگه چی بگم نمیدونم والا. شما بپرسید. من در رابطه ام با اون هیچ چیز پنهانی ندارمو و همیشه سعی کردیم راستش رو به هم بگیم حتی اگر به ضرر ما باشه:72:

بهترین کار اینه که رابطه رو باهاشون قطع کنید و براشون توضیح بدید که بخاطر ایشون این کارو انجام میدید.
بگید من وضعیتم اینه که الآن کار ندارم و با این وضع هم پدر خودم راضی نمیشن بیایم خواستگاری و هم خانواده شما مخالفت می کنن. برام خیلی مهمی و نمیخوام بخاطر من به آیندت لطمه بخوره برای همین ارتباطو قطع می کنیم.
بعدم هرچی زودتر شرایطتونو جور کنید که بتونید برید خواستگاریشون
اما الآن اصلا بهشون این وعده رو ندید که منتظرتون نمونن و لطمه نخورن. از طرفی هم جوری جدا نشید که فکر کنن بازیشون دادید و وقتی برگشتید بخاطر دلخوری دلسرد شده باشن. راه برگشتتونو نبندید