تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
من چرا به دنيا اومدم؟ چرا بايد باشم؟ به درد چي مي خورم؟تا حالا شده ندونيد حتي به چي علاقه داريد؟
من سي سالمه اما پنجاه سالمه. رشتمو (كامپيوتر)همينجوري انتخاب كردم چون علاقمو نميدونستم و نميدونم. تو خانواده و فاميل همه بهترين دانشگاهها درس خوندند در حالي كه همه ازم انتظار داشتند تو يه دانشگاه بيخود قبول شدم. البته گاهي بابام غير مستقيم ميگفت كه من هوشم كمه(مثلا اينكه من كوچيك بودم شعرا رو به سختي حفظ ميكردم و شيطنت خواسي نداشتم)......7ساله هيچ پيش رفتي ندارم و الان اغلب دوستام به جاهاي خوب رسيدند حتي كسايي كه يه موقع فكر ميكردم من از اونا خيلي درسخون ترم........ تو بازار كار كه ميرم كسايي كه 5 سال از من كوچيكترند خيلييي جلوترند. تنها راه كار پيدا كردن اينه كه خودم بشينم كار كنم و پروژه انجام بدم تا تو مصاحبه ها حرفي واسه گفتن داشته باشم اما حال و حوصلش رو ندارم. حوصله هيچي رو ندارم. حتي بچه دار شدن...................
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
اين مطلب تا الان فقط اطلاعات عمومي 46 نفر رو زياد كرده در صورتي كه عنوان يه سواله كه بايد جواب داده بشه..
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
عزیزم الان اطلاعات عمومی 59 نفر زیاد شد... :163:
راستش من هم الان تو شرایط تو هستم منتها سردرگمی من تو یه مسائل دیگه است واقعا من هم الان احساس میکنم تو یه دوره ای از زندگیم قرار گفتم که نمیدونم میخوام چیکار کنم ...
متوجه شدم که ازدواج کردی و دقیقا مثل من حوصله بچه دار شدنم نداری ... خانه داری الآن ؟ چند ساله که ازدواج کردی؟
یه چیزی از من به تو نصیحت چون خیلی وقتها خودم باهاش درگیر بودم بهت میگم ... هیچ وقت خودت رو شرایطتت رو با کسی مقایسه نکن مقایسه اینجوری تو شرایطی که من و تو هستیم خیلی مضره چون بیشتر به آدم حس بدی دست میده ... مقایسه زمانی خوبه که به آدم یه تلنگر بزنه ...
من تو محیط کارم این حس مقایسه باعث شد که به خودم ضرر برسونم از کارم استعفا دادم و بعد از 11 ماه یه کار دیگه پیدا کردم با حقوق نصف اونجائی که کار میکردم ...
ولی این حس مقایسه یه جا بهم تلنگر زد اون تو رانندگی بود ، گواهی نامه گرفته بودم ولی میترسیدم با ماشین همسرم رانندگی کنم که یه موقع سرمایه زندگیش رو بزنم به در و دیوار ولی یه روز یه نفر رو که انتظار نداشتم دیدم واسه خودش میچرخه با ماشین و ... مصمم شدم که رانندگی کنم به همسرم گفتم یه ماشین واسم بخره (البته پولش رو خودم دادم ها حالا نگید خوشبحالش چه شوهری چه چیزی ...:311:) خریدم و حالا رانندگیم خیلی خوب شده همه جا هم میرم باهاش همسرم پریروز که کنارم نشسته بود تو ماشینم بهم گفت آفرین خیلی قشنگ رانندگی میکنی شتاب میگیری و ... کلی ازم تعریف کرد ... قیافه من از اون روز به بعد شده این :227::310::163:
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
ملكه جان راستش خيلي بدم مياد بگم خانه دار هستم،جوياي كارم...حرف شما درسته اينكه ببينم كسايي كه از من عقب تر بودند صد پله جلو افتادند خيلي برام سخته البته نه موفقيت اونا، كاهلي خودم و اخلاق بدي كه از نوجواني در من شكل گرفته كه هميشه بايد اول باشم. بگذريم من مشكلم اينه كه 8 ساله هزار بار از اول شروع كردم كه آدم بشم و تو كارام برنامه ريزي كنم و درسخون بشم و ارشد بدم و....اما همش تا چند هفته بيشتر جلو نميرم. به خاطر همين فكر ميكنم من واسه درس ساخته نشدم. بعضي موقع ها ميگم شايد چون يادگيريم كنده مغزم زود خسته ميشه و به خاطر همين ديگه نمي خوام درس بخونم. يه نمونه از كندي ذهنم اينه كه مثلا تو جمع كه يه جك گفته ميشه من يكي دو ثانيه ديرتر از بقيه ميخندم.. . علمي ترش اينه كه ارتباط نورون هاي مغزم كمه و به اصطلاح دير دو رياليم ميافته. ...نميدونم چيكار كنم!!!اينكه نميتونم از اول شروع كنم و يه فصل جديد تو دفتر زندگيم باز كنم كلا دپرسم كرده.
ملكه جان منم از رانندگي ميترسم. البته نه از خراب شدن ماشين. هول ميكنم. ميترسم گند بزنم.....
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
عزیزم هر موقع تو هر کاری ترسیدی از خودت بپرس اگه نمیترسیدم چی کار میکردم کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو بخون در حقیقت یه کتابچه است ولی برای مقابله با ترس بهت کمک می کنه تو اینترنت یه سرچ کن و ببین چه چیزهائی واسه هوش و یادگیری خوبه چه از لحاظ تغذیه چه از لحاظ تمرینات ذهنی و ... اصلا نبینم دیگه به خودت این وصله ها رو بچسبونی می ترسم و دو ریالیم دیر می افته و خسته میشم و ...
بنشین هدفهات و برنامه های آینده ات رو روی یه کاغذ بنویس واسشون زمانبندی کنی برنامه ریزی کن مثلا میخوای ارشد بخونی میخوای راننده بشی میخوای بچه دار بشی میخوای یه خونه بخری میخوای یه وسیله واسه خونت بخری می خوای یه لباس بخری میخوای یه مهمونی بگیری و .... هر چیزی که آرزوت هست رو بنویس بعد بشین زمانبندی کن بابتش مثلا می خوای ارشد بخونی میگی سال دیگه باید شروع کنم که دو سال بعدش یعنی سه سال دیگه تو ارشدت رو گرفتی ... می خوای بچه دارشی با توجه به شرایط زندگیت و روحی و روانیت مثلا می خوای سال دیگه اقدام کنی واسه بچه دار شدنت از الان برو تحقیق کن ببین بای چیکار کنی هم رو ذهنت هم رو تغذیه ات و هم رو وضعیت جسمانیت باید کار کنی میدونی مشکل من و تو اینه که اول نمیتونیم رو یه یه چیز متمرکز بشیم ذهنمون فراره آروم قرار نداره باید تمرین متمرکز شدن روی یه هدف رو یاد بگیریم دوم هم برنامه ریزی نداریم واسه زندگیمون
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
-ممنونم ملكه. از اينكه باهام همدردي كردي و كمكم ميدي.البته بقيه خوانندگان محترم هم حالا از اطلاعات عمومي دو نفر استفاده ميكنند ;)
يكي از مشكلاتي كه من دارم اينه كه تحمل شكستم پايينه. يعني حتي اگر يك هفته از برنامم عقب بيافتم قات ميزنم. يعني يكي از خصوصيات اخلاقي بارزم اينه كه همه چيز صددرصد بايد انجام بشه اگه نخواد صد بشه پس بهتره اصلا انجام نشه. يا همه يا هيچ.مثلا الان من از مهر مي خواستم واسه كنكور بخونم و برنامه ريزي داشتم. زدو ازدواج خواهرم شدو 2 هفته ما گرفتار بوديم. طبق برنامه ريزي من، يك روز هم نبايد هدر ميرفت تا حداقل نصف كتابا خونده بشه و يكمي هم تست بزنم و دولتي قبول بشم البته خيلي خوشبينانه برنامه ريزي كردم. وقتي دو هفته هدر رفت گذاشتمش كامل كنار. چون مسلما ديگه شانس دولتي نداشتم وغير دولتي هم نميخواستم...
راستي اين مشكل عدم تمركز رو من هم دارم. كار، ارشد، بچه دار شدن( اونم وقتي كسي نيست ني ني رو نگه داره)سه موردي هستند كه من بهشون تمايل دارم اما نميتونند موازي انجام بشند اگر هم بشه با كيفيت خوب انجام نميشند.حداقل در مورد من صدق ميكنه.
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
منم سی سالمه و تقریبا همه دوستام بین 29تا31 سالشونه این حس تو همه ما وجود داره. انگار سی سالگی سنیه که دقیقا یه تابلوئه گنده با علامت سوال جلو آدم سبز میشه:311:
همش از خودت میپرسی یعنی واقعا سی سالمه؟؟؟یعنی این چ
یزی بود که 20سالگی برا الانم میخواستم باشم؟؟
راهمو درست رفتم؟؟؟
هدفم اصلا چی بودو.......
اما هنوز اول راهیم بخدا. مهم نیست 10سال گذشته هدفمون چی بودو چی شدو گم شدیم تو هیاهوی زندگی.از الان زندگی منطقی تر میشه برامون چون هیجانات و کشمکشهای ذهنیمون کمتره. با ارامش بیشتر میتونیم هدفگذاری کنیم و پیش بریم. از محکوم کردن خودمون (اینطوری که شما خودتو محکوم کردی هیچکس محکومت نکرده دوستم) دست برداریم. یکی از اشتباهات دهه گذشته زندگیمون این بود که هدفها و خواسته هامون براساس تواناییهامون نبود بیشتر متاثر از جو جامعه و خانواده و دوستان بوده الان میتونیم تو کمال ارامش تصمیم بگیریم چه راهی رو ادامه بدیم حتی مهم نیست راه قبلی باشه. کی گفته اگه اشتباه کرذدی باید تا آخر ادامه بدی؟؟؟در مورد رشته باید بگم دوستم دبیرستان ریاضی خوند به اصرار خانواده و بعد لیسانس ریاضی گرفت و اصلا زمینه کاریشو دوست نداشت اما بعد چند سال گفت دیگه اشتباه بسه. الان فوق ادبیات داره و خیلی خوشحاله و میخواد دکتراشو بگیره در حالیکه چند سال تو لیسانس ریاضی درجا زده بود.
مسلمه که آدما تو کاری که توانایی و علاقهخ دارن بیشتر موفق میشن. اونا رو بشناسی دیگه حله. کار سختیم نیست. ببین چه کارایی رو با ذوق دنبال میکنی و چه کارایی رو با اجبار و از رو وظیفه
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
پیدا شده عزیز (آخه این چه اسمیه گذاشتی) چون باهات احساس راحتی کردم باهات شوخی هم کردم ...
(بزار یه چیزی بهت بگم بدت بیاد این یه مثاله ها):46:
کسی که بخواد همیشه بهترین باشه اگه بدترین نشه جزء بدها میشه
کسی که بخواد اولین باشه اگه آخرین نشه ولی جزء آخرها میشه
کسی که بخواد موفقترین باشه اگه نا موفقترین نشه ولی جزء نا موفق ها میشه
بازم بگم یا بسه ؟؟؟ :163:
اگه هدفت واست خیلی مهم باشه حتی اگه تو مسیرت یه جریانی پیش بیاد که یه فاصله واسه رسیدن به هدفت بیافته ولی باز بر میگردی تو مسیر هدفت و واسش تلاشت رو میکنی ... یادت باشه تو تلاشت رو میکنی ...
واسه ارشد تو فقط 2 هفته از دست داده بودی ولی به خاطر اون 2 هفته 2 ماه دیگه رو نادیده گرفتی عزیزم ... اگه هدفت (ارشد) واست خیلی مهم بود و وقتی بهش فکر میکردی یه حسه هیجان بهت دست میداد اون دو هفته رو تو این دو ماه جبران میکردی ... اصلا خیلی بدبینانه به قضیه فکر میکردی که تو این کنکور قبول نمیشدی ولی میدونی حداقل پیش خودت میگفتی من تلاشم رو کردم حالا نشد پس سال دیگه با آمادگی بیشتر تلاش میکنم و قبول میشم ...
RE: تا حالا شده حتي ندونيد به چي علاقه داريد؟
اينجانب گمشده ملقب به "پيدا شده" از اينكه دوستاي خوبي مثل شما دارم احساس خوشبختي ميكنم. حتي از خوانندگان خاموش تاپيكم.
روژان جان راستش من فقط از ورزش و بازي و جدول حل كردن خوشم مياد. از زبانم يه زماني خوشم ميومد. يعني از چيزايي كه خيلي چالش برانگيزه خوشم نمياد يعني اعصاب خردكنندند برام. من وقتي دارم سيستم عامل ميخونم واقعا كيف ميكنم و از مطالبش خوشم مياد اما حسشو ندارم زياد بخونم خيلي مخ ميبره. به سختي ميرم سراغش..نميدونم علتش چيه. من هنوز راهمو پيدا نكردم و ميترم بقيه زندگيم هم همينطور باشه
ملكه جان حرفاتو دوست داشتم. مشكل من اينه كه چرا هيچ هدفي برام اينقدر مهم نيست كه براش تلاش كنم...
ببخشيد از اينكه وقتتون رو گرفتم