رابطه پدرم با دختری جوان، مشکلات مالی او و درخواست کمک از من

سلام،

من 26 ساله هستم. پدر مادر من از هم جدا شدند. به هر حال من می دونستم که یک روزی پدرم با یک زن دیگر رابطه ای رو شروع خواهد کرد و هر چند که این مسئله برام سخت بود، ولی خودم رو آماده کرده بودم. خیلی وقت بود که احساس می کردم پدرم با زنی رابطه دارد. تا اینکه از پدرم رفتارهایی دیدم که مطمئن شدم که با کسی هست. ولی حرفی راجع بهش نزدیم. زمان گذشت و متوجه شدم پدرم خیلی ناراحته. فهمیدم رابطه شون بهم خورده.

بعداً دیدم این ناراحتی ها بیشتر و بیشتر شدند. من در یک کشور دیگه زندگی می کنم و پدرم ایرانه. چند وقت پیش چند روز پیش پدرم بودم. من خوشحال بودم که بعد از چند ماه او رو می بینم. ولی دایم پای کامپیوتر بود و حواسش به من نبود. متوجه شدم که توی یک شبکه اجتماعی دایم با دختری چت می کند. اسم دختر رو دیدم و بعداً توی همون شبکه طرف رو پیدا کردم و عکس هایش رو دیدم. با کمال ناباوری دیدم که اون دختر دقیقاً همسن من هست. عکس ها هم اکثراً با لباس های کوتاه و توی پارتی و مهمانی هایی که جای ما و پدرم اونجاها نیست.

پدرم یکبار گفت که دختر همسایه (!) غیر قانونی اومده همین کشوری که من هستم و می خواسته پناهنده بشه. ولی اون طرفی که قرار بوده کارهاش رو بکنه آورده ولش کرده و اون هم تو خیابون مونده و حالا رفته خونه یکی از دوستهاش و از این حرفها. و به من گفت که اون نیاز به پول داره و خانواده اش درخواست کردند که اگه میشه من 200 یورو (حدود 800 هزار تومن) بریزم به حساب دوست طرف. من هم گفتم باشه. و این کار رو کردم. ولی جالب اینجا بود که پدرم پولی به من نداد، من هم چیزی نگفتم، گفتم حتماً بعداً میده. در صورتی که اگه واقعاً همسایه اون 200 یورو رو داده بود، خب پدرم پول همسایه رو به من می داد!

یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم پدرم تلفنی صحبت می کنه. متوجه شدم با مادر اون دختر داره صحبت می کنه. چون اسم همون دختری که باهاش چت می کرد رو آورد. می گفت که من دخترتون رو دوست دارم! بهش گفتم صبر کن با هم میریم! خودم می برمت (پدرم ویزا داره)! و می خوام براش اونجا آپارتمان بگیرم و این حرفها.

شب ها می رفت توی اتاق و تلفنی با او صحبت می کرد. یکبار صدایش رو شنیدم که می گفت: 10 هزار یورو؟!! می دونی الآن یورو رفته بالای 5000 تومن؟ و می گفت که داره وام میگیره و اون صبر کنه که وام جور شه!

من از ایران با ناراحتی برگشتم. بعد از چند هفته دوباره پدرم گفت که همسایه گفته به دخترشون 200 یورو پول بدیم. من هم دوباره گفتم چشم! دوباره چند هفته بعد پدرم گفت 300 یورو بریز به حسابش. اینها پول رو به من دادند! من گفتم بابا، من نمی تونم این کار رو کنم. پدرم هم خیلی ناراحت شد و کلی با من بحث کرد که زشته و من آبروم جلو همسایه میره! من گفتم بابا چرا اینقدر به خاطر دختر همسایه با من بحث می کنی؟ و خلاصه قبول نکردم. و خیلی ناراحت شدم...

الآن 2 ماهی از اون روزهای ناراحت کننده می گذره. پدرم از نظر مالی وضعش روز به روز خراب تر می شد. متوجه شدم که حتی ماشینش رو هم فروخته. پدرم با ناراحتی به من گفت که خیلی به بی پولی خورده و گفت اگه میشه من بهش 1500 یورو بدم. من هم چی می تونستم بگم؟ گفتم باشه.

دیروز پدرم پاشده اومده این کشوری که من هستم. ولی نه پیش من!!! گفت که پدر دختر همسایه به من پول داده تا برم به دخترش رسیدگی کنم و برایش وکیل بگیرم و این حرفها. رفته یه شهری که با ما چند ساعت فاصله داره. شبی فقط 40 یورو پول هتلشه.

خیلی دوست دارم بگم بابا، شما که خودت بی پولی، چرا به خاطر دختر همسایه داری اینقدر هزینه می کنی؟ ولی حتماً دوباره ادعا می کنه که این پولها رو خانواده اش دادند! سناریوی من اینه: این دختر با پدرم دوست شده که پدرم بیارتش اینجا. وقتی به نتیجه نرسیده، رابطه به هم خورده. بعد خود دختر رفته پول داده که یکی بیارتش. اون طرف هم کارش رو درست انجام نداده و پولهای این رو خورده و این رو همینجوری بدون ویزا ول کرده اینجا. این دختر هم که بدجوری گرفتاره دوباره دل پدر من رو به دست آورده. و حالا هم داره از پدر من و پولهایش استفاده می کنه تا مخارجش رو بگذرونه. و به خصوص اون مبلغ زیادی که می خواست به خاطر خرج وکیله.

هدف اولم از زدن این تاپیک کمی تخلیه ی این غم هایی هست که در منه و خواستم کمی با شما دوستان در این مورد هم فکری کنم. تا به حال من با پدرم هیچ حرفی نزدم و نخواستم توی کارش دخالتی بکنم. و همینطور امید دارم که این رابطه هر چه زودتر تموم بشه، و نمی خوام اصلاً پدرم این اجازه رو به خودش بده که به من بگه من با یه دختر همسن تو رابطه دارم! نمی خوام این حرمت ها شکسته شه. و مسئله ی دوم 1500 یورویی هست که پدرم ازم درخواست کرده و پول کمی نیست و باید از پس اندازم بدم. از طرفی فکر می کنم نکنه این پول رو ببره بده اون دختره. از طرف دیگه میگم بابا خودش هم واقعاً بی پوله و دخلش به خرجش نمی رسه! مشکل اینجاست که پدر من نمی دونه که من با خبرم. اگه بگم نه، با خودش فکر می کنه که توی بی پولی از پسرم پول خواستم و نداد! و من نمی خوام چنین فکری کنه. نمی دونم چه بهانه ای جور کنم که حداقل مقدار کمتری به او بدم. چون پدرم می دونه که من این پول رو دارم.

منتظر پاسخ های شما اعضای عزیز همدردی هستم.:72:

پدر شما اگر بی پول هست نباید شبی چهل یورو پول هتل بده. دو هفته اش می شه نصف پولی که از شما خواسته.
پول بلیط هواپیما برای اومدن و سرزدن به دختر مورد نظر را هم بذار روش، می شه همون 1500.

پس نیاز واجب و ضروری نیست. دلسوزی نکن.
قبلا هم که حدود هفتصد یورو ریختی به حساب دختر همسایه. بهتره دیگه بیشتر از این دختر همسایه را مدیون خودت نکنی.

همانطور که خودت گفتی بهتر هست که حرمت ها از بین نره و در این مورد با پدر صحبت نکنی. اما یک راهی پیدا کن و بگو که هزار و پانصد یورو نداری. خودت بهتر می دونی چه راهی. ما که از شرایط شما خبر نداریم.
مثلا بگو دادی به دوستت قرض برای تمدید ویزا. بعد هم بگو فعلا نداده، یا نمی ده یا ...
بگو برای تعمیر خونه مشکلی پیش اومد و هزینه کردی.
خلاصه یه راهی پیدا کن.

سلام پيداي عزيز،
از پاسخ شما ممنونم.
پدرم ازم پرسيد كه من مي تونم ١٥٠٠ تا بهش بدم؟ گفتم آره.
فرداش ديدم رفته بليط گرفته و گفت هتل رزرو كن. براي همين من فكر مي كنم روي حساب پولي كه از من مي خواد بگيره، رفته موقتاً يه پولي قرض كرده كه ١ هفته بياد و بره. حالا اگه من يك دفعه بگم كه بابا، من پول ندارم، ميگه چرا از اول نگفتي و به مشكل بر مي خوره. براي همين گير افتادم.

باز هم ممنونم.

سلام دوستان،

فکر می کنم پست اولم طولانی هست و اعضا حوصله نکردند بخونند و به من جواب بدن. اگه می خواهید، می تونم مختصرتر موضوع رو بگم. ولی احساس کردم دونستن مسائل بالا برای کمک به من لازمه.

پدرم قرار بود امروز بیاد پیش ما. ولی نیومد و یک شب دیگه اونجا موند. هتلی که برایش تو شهر خودمون گرفته بودم هم کنسل کردم و چون دیر به من خبر داد، باید 85% هزینه اش رو بپردازم! البته این پول ها رو بهم می ده، ولی ظاهراً خیالش راحته که قراره از من پول بگیره و خوب ولخرجی می کنه. هم دیشب هم پریشب با اونها رفته بودند رستوران. با خودم فکر می کنم پدرم بیش از 6 ماهه که خواهرم رو ندیده. چرا حداقل اول نیومد 2-3 شب پیش ما، بعد بره پیش اون...؟ ظاهراً بیشتر برای اون دلتنگ بود تا ما.

من 2 راه دارم. یا این پول رو به پدرم بدم و هیچی نگم. یا اینکه ازش گله کنم که اگه واقعاً محتاج پوله چرا اینقدر برای همسایه اش ولخرجی می کنه و بهش بگم که نمی خوام بهش اینقدر پول بدم. ولی این برام خیلی سخته.

خواهرم که تصمیم گرفته جدی با پدرم صحبت کنه. حتی راجع به اون دختر و بهش بگه که ما می دونیم و باهاش حرف بزنه... من زیاد موافق نیستم.

نمی دونید در این چند سال اخیر چقدر در دلم غم و اندوه از پدرم جمع شده و روی سینه ام سنگینی می کنه...

سلام دوست عزیز
به نظرم کار خوب رو خواهرت میخواد انجام بده
بهتره در این قضیه بطور جدی با پدرت صحبت کنی چون سوا از مسئله مادی که برای همه شما زیان آور هست از نظر عاطفی هم پدر شما در آینده ای نه چندان دور ضربه بدی میخوره ( خودتون متوجه هستی که یک دختر جوانی که فقط بخاطر پول و خارج اومدن به پدر شما رو آورده و بعد از اینکه کارش راه افتاد خودش هم راه میافته و میره)
الان پدر شما چون تنها هست و یکجوری نیاز به همدم داره و از طرفی پیش خودش میخواد تلافی شکست طلاقش رو در بیاره ناخوداگاه جذب این دختر جوان شده و حاضره بخاطرش هر کاری بکنه!
به نظرم صلاح نیست شما دست رو دست بذارید و با دین این اوضاع هیچ واکنشی نشون ندی هر چی باشه پای آبرو و روح و روان پدرت در میان هست حالا بماند که چه پولهای گزافی رو باید در این راه خرج کنه.
شما و خواهرت از نظر عاطفی پدرت رو تامین کنید و نگذارید احساس کنه تنها شده
باید در این مورد قاطع ولی با روی خوش صحبت کنید اینکه بر فرض پدرت هم با این دختر ازدواج کرد آیا می ارزه بعد از چند ماه یا شاید چند سال بخواد دوباره جدا بشه؟! آیا یک شکست عاطفی دیگه و کلی هزینه های مادی براش قابل قبول هست و میتونه تحمل کنه؟!
هر روز باهاش در تماس باشید تا نخواد خلا عاطفی رو به اشتباه با کسی غیر هم شأن خودش جستجو کنه. مطمعنا" در آینده مورد بسیار مناسبتری براش پیدا میشه که از هر لحاظ بهش بخوره.

شما عمه، مادربزرگ یا کسی را ندارید که برای پدرتون همسر مناسبی پیدا کنند و در این مورد کمکشون کنند.

بهتر بود قبل از این که رابطه به این جا بکشه، بهش کمک می کردید.

سلام،

پیدای عزیز،
کاری از دست فامیل پدرم بر نمیاد.

سارای عزیز،
پس شما هم با خواهر من هم نظر هستی...


فعلاً من و خواهرم تصمیم گرفتیم بیشتر راجع به مشکلات مالی پدرم صحبت کنیم. و اینکه بپرسیم که چی شده که در عرض چند ماه این همه پول رو خرج کرده و چرا حالا به جایی رسیده که باید از من پول بخواد. اینطوری یکم متوجهش کنیم که باید بیشتر حواسش به پولش باشه. امیدوارم موفق بشیم.
به هر حال من خودم به راحتی پولم جمع نشده و خودم همیشه در خرج کردن پولم دقت می کنم که ولخرجی نکنم. حالا کمی سختمه این پول رو بدم به پدرم تا اون راحت خرجش کنه و معلوم هم نیست کی به من پسش بده. ولی خب، از طرف دیگه چون از من پرسید و من هم گفتم باشه، شاید دیگه صحیح نباشه که به خصوص حالا که رو حساب من احتمالاً پول از کسی قرض گرفته، من زیر حرفم بزنم.

خدا بزرگه...

متاسفانه شما نمی تونید روی رفتارهای پدرتون تاثیر چندانی داشته باشید. به هر حال هم سنتون و هم حرمت پدر و فرزندی این اجازه را نمی ده.

ولی کاش کسی بود که می تونست کمک کنه پدرتون همسر مناسبی پیدا کنه. خودتون کسی را سراغ ندارید که به پدر معرفی یا پیشنهاد کنید؟
پدرتون به یک همراه و همسر نیاز داره. شما و خودش دست به کار نشدید، دختر همسایه دست به کار شده.
اگر تونست از این مهلکه خارج بشه، رهاش نکنید. سعی کنید به کمک دوستان و آشنایان فرد مناسبی بهشون پیشنهاد بدهید.

اگر خیلی نگران پولت هستی و سخت هست که بدهی، الان تماس بگیر و بگو که متاسفانه پولی که قول دادی، همه اش را نمی تونی بدی و مثلا هزار تا می تونی بدی، که پدرت حداقل یه مقدار کمتر خرج اون خانم بکنه و زودتر برگرده پیش شما.

1500 تا رو نده
500 تا بده و بگو مشکل پیش اومده

نزار پدرت این راه اشتباه رو به پشتوانه شما بره
99% اینجور دخترا فقط برای اومدن به یه کشوری اینکارهارو می کنند ، امثال این افراد رو دیدم ! چه پسر چه دختر

سلام دوستان،

ازتون ممنونم که برام پیغام گذاشتید و کمکم کردید.

ما که دوست داشتیم یک روزی پدر و مادرم با هم آشتی کنند. و در مرحله دوم دوست داشتیم اگه با کس دیگه ای ازدواج می کنند، این دفعه تو انتخابشون دقت بیشتری بکنند تا خدایی ناکرده دوباره ضربه نخورند. هنوز هم از خدا همین رو می خوام.

پدرم به ایران برگشت. روز اول من حدود 400 یورو به پدرم دادم و گفتم که تا روزی که بخوای بری، بقیه اش رو هم جور می کنم بهت میدم. گفت یعنی اینقدر بی پولی؟ گفتم نه، ولی پولم تو یه حساب دیگه هست و حالا آماده اش می کنم. وقتی می خواست برگرده 1000 تا دیگه از بانک گرفتم که به پدرم بدم، گفت که دیگه نمی خواد. گفتم چرا؟ بدهی نداری؟ گفت نه دیگه نمی خواد. منم گفتم باشه.

حالا نمی دونم که در این چند روز چی شده و چه اتفاقی افتاده. چون قبل اومدنش به من گفت که این مبلغ رو بده. شاید دلش نیومده از من بگیره، شاید هم از جای دیگه ای پول جور شده، شاید هم یک سری برنامه هاش عوض شده. نمی دونم.

راجع به مسائل مالیش خودش با ما صحبت کرد و ما هم کمی باهاش درد و دل کردیم و همینطور سعی کردیم باهاش مشورت کنیم و بهش امید بدیم. امیدوارم که خدا کمکش کنه و راه صحیح رو بهش نشون بده. و امیدوارم پدرم راه صحیح رو انتخاب کنه.

فعلاً نیازی به ادامه این تاپیک نیست.
باز هم از شما ممنونم. :72: