RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
سلام
دقیقا درکت میکنم.
من هم با همسرم همین مشکل رو داشتم......
یه چیزی رو خواهرانه بهت میگم.....
اگه میخوای برای همیشه زندگیتو حفظ کنی وایشالا تا ابد در کنار همسرت بمونی "این رابطه معیوب رو درستش کن.
باخوندن حرفات موهای تنم سیخ شد ویاد گذشته خودم افتادم.....
اون موقعی که فکر میکردم باید به تموم محدودیتهای همسرم تن بدم چون اینجوری اعتمادش بهم بیشتر میشه....
نه تنها بهتر نشد بلکه موضوع به تهمت زدن وهر روز به ریش کسی بسته شدن رسید....
اولا اینو بدون این رفتاری که همسرت داره تعصب نیست!غیرت نیست!دوست داشتن زیادم نیست!!!!!!
این یه بیماریه روحیه که درمون داره.
دوما با دروغ وپنهان کاری کارو بدتر میکنی....شما کاری نکردی که واسش دروغ بگی:163:با دوستت حرف زدی وپیام دادی....دیگه تو فیس بوک که پیام عاشقونه رد وبدل نکردی....مثل کاری که ایشون کرد !هرچند که شوخی بود ولی بود....:43::43::43:
واسه خودت حریم داشته باش تو یه دختر جوونی با هزار ارزو نباید بگذاری به روزی برسی که مجبور باشی روزی چندتا قرص بخوی تا سرپا باشی ....مثل قبلنای من....
پیش مشاور رفتید؟همسرت به روانشناس نیاز داره...شک وسوظن بیشتر از تو خود اونو اذیت میکنه:302:
یه جوری باهاش حرف بزن وراضیش کن تا واسه رفع مشکلاتش اقدام کنه...
ببخش پر حرفی کردم:72::72::72:
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
دوست خوبم
من در جریان مشکلات قبلی شما نیستم اما چیزی که در حرفهای شما خیلی واضحه اینه که خودت هم داری به این مشکل همسرت بها میدی و غیر مستقیم تشویقش میکنی که بهم شک داشته باش...
چرا؟الان میگم برات...
اگر کار بدی نکردی اگر کار غلطی نکردی چرا وقتی رسوندت خونه دوباره خودت خودت رو محکوم کردی و بهش اس ام اس دادی؟
میدونی کجای رفتارت خیلی غلطه؟دقیقا اینجای رفتارت:
همسرت اون ماجرا رو مشکل بزرگی ندیده و فراموشش کرده (چون با شما شوخی میکرده و ...) اما وقتی رسیده خونه و شما بهش مسیج دادی غیر مستقیم بهش گفتی که باید بابت اتفاقی که افتاده ناراحت باشی و اون هم در ناخود آگاهش گفته آره ها ! فکر کنم باید ناراحت باشم ! پس بذار ناراحت بشم !
دوست خوبم
اکثر مشکلات ما ناشی از بی تجربگی ماست.ناشی از بی سیاستی ماست.
کمی در رفتارات تعدیل ایجاد کن
اگر کار غلطی نکردی دلیل نداره پنهان کاری کنی و یا دروغ بگی .
اما در کل شما هم سمت چیزهایی میری که در حالت عادی و با نداشتن همسر شکاک هم خطرناکه ! چه برسه با این وضعیت...
دادن و گرفتن شماره تلفن از افرادی که در دنیای مجازی هستن و به جزییات زندگی شما (بواسطه او.ن وبلاگ) آگاهی دارن چندان کار معقولی نیست.
اگر همسرت به اینترنت و ... حساسیت داره خب برای یه مدت از این دنیا فاصله بگیر تا بفهمه شما برای امدن به این دنیای مجازی وابستگی خاصی نداری...تا کم کم حساسیت همسرت هم کم بشه
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
سلام
دختر خوب وقتی روز رو با بگو بخند تمام کردید دیگه چرا خودت پیش قدم شدی که میدونم از .... ناراحتی و کلا ناراحتی رو دامن زدی و یا اصلا به وجود آوردی . شما حتی اگر مطمئن هم بودی نباید به روی خودت میاوردی تا جایی که بگه نمی خوام حرف بزنم و می خوام بخوابم . حتما کلی هم تماس گرفتی یا پیام دادی که میگی جواب نمیده . نکن این کار رو بگذار زمان بگذره و به روی خودت نیار ، عادی باش . اینجوری یک تقویت مثبت برای رفتاراش به وجود میاری .
به تاپیک قبلیت سر زدم اما همه پست هات رو وقت نکردم بخونم .
چندتا سوال دارم حتما جواب بده .
برای اینکه نذاشت درس بخونی چه دلیلی برات می آورد ؟
نسبت به دیگران هم این بدبینی رو داره ؟ مثلا نسبت به خواهر یا مادر البته نه در سطح شما . نسبت به افراد جامعه چی میگه؟
وقتی تو خیابون کسی به شما نگاه می کنه عکس العملش چیه ؟
نسبت به تمام شوخی های خانوادگی و فامیلی حساس هست یا نسبت به افراد خاصی ؟ اینجور مواقع چه برخوردی داره و چی میگه ؟
آیا این تصورات که دیگران باهاش بد هستن یا براش توطئه می کنند و.... رو داره ؟
از نظر اجتماعی چطور هست ؟ پرحرف یا کم حرف؟ کیفیت تعاملات اجتماعی چگونه است ؟آیا ارتباطات اجتماعی زیادی داره ؟ ارتباطات صمیمی مثل دوستان قدیمی با ارتباطات قوی و صمیمی داره یا نه سرد هست ؟ (دقت کن که تعاملات و ارتباطات اجتماعی زیاد با دوستی های صمیمی فرق داره )
آیا خوب زبون میریزه و به شما خوب ابراز علاقه می کنه یا نه ؟
برون گرا است یا درون گرا؟
آیا علاقه به شرکت در مهمانی ها دارد ؟ چگونه و به چه نحوی ؟ دامنه این مهمانی ها مربوط به خانواده است یا محدودیت ندارد؟
آیا می پذیره بدبینه یا نه مدام میگه که به شما اعتماد داره ؟ (جملاتش مهم نیست مثل اینکه به جامعه اعتماد ندارم و ... بیشتر مد نظرم میزان پذیرش بدبینی اش نسبت به شماست)
وقتی مسئله ای پیش بیاد زیاد دلیل و منطق میاره و انقدر حرف میزنه تا شما قانع بشی یا نه ؟
تهمت هاش به چه صورتی هست ؟ دلیل و اسنادی که براش میاره چی هست ؟
دلیلی که برای این همه محدودیت میاره چیه ؟ (اینکه حتی نمیذاره با دوستانتان ارتباط داشته باشید )
سر چه چیزهایی چندبار تا پای طلاق رفتید اما برگشتید ؟
.
====================
مریم عزیز پست ها هم زمان شد . پست شما رو ندیده بودم . ببخشید اگر جایی حرفامون تکراری شد .
.
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
سلام
حرف هاي مريم جان كاملادرسته
اينكه دروغ گفتي بده ولي الان نبايد طوري رفتاركني كه احساس كنه داري دروغ ميگي!نبايدبهش اس ام اس بدي و هي موضوع روتوضيح بدي،عادي رفتاركن و يه جوري نشون بده كه انگارهيچ اتفاقي نيفتاده فقط يه اس ام اس بوده كه درموردش حرف زدي وتموم شده اگه اون هم پيگيرشد شما كاملا آروم بگو ديشب كه گفتم و يه توضيح مختصروتمام موضوع صحبتو سريع عوض كن ! تو رفتاراي متعصبانه ي ايشون شماهم مقصري و خودت با عكس العمل هات بدترش ميكني!اينجوري مشكل بيشترميشه وبيشترشك ميكنه
حتي اگر متوجه ناراحتيش شدي نبايد اس ميدادي وتوضيح ميدادي ميذاشتي خودش بگه بعد شما درجوابش طوري كه انگارموضوع برات كاملا بي اهميت و حل شده اس جواب ميدادي!
با كاري كه كردي قبل از اينكه اون چيزي بگه داد زدي كه من اشتباه كردم و منتظرمجازاتم
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
[b][size=medium][color=#FF1493]دوست خوبم
من در جریان مشکلات قبلی شما نیستم اما چیزی که در حرفهای شما خیلی واضحه اینه که خودت هم داری به این مشکل همسرت بها میدی و غیر مستقیم تشویقش میکنی که بهم شک داشته باش...
چرا؟الان میگم برات...
اگر کار بدی نکردی اگر کار غلطی نکردی چرا وقتی رسوندت خونه دوباره خودت خودت رو محکوم کردی و بهش اس ام اس دادی؟
میدونی کجای رفتارت خیلی غلطه؟دقیقا اینجای رفتارت:
همسرت اون ماجرا رو مشکل بزرگی ندیده و فراموشش کرده (چون با شما شوخی میکرده و ...) اما وقتی رسیده خونه و شما بهش مسیج دادی غیر مستقیم بهش گفتی که باید بابت اتفاقی که افتاده ناراحت باشی و اون هم در ناخود آگاهش گفته آره ها ! فکر کنم باید ناراحت باشم ! پس بذار ناراحت بشم !
مریم جان حق با شماست ..
هر کس دیگه ای اگه حرفهای من رو میزد منم عین جملات شما رو بهش میگفتم و میگفتم نباید به روی خودت میاوردی ..
تو اکثر دعواها و دلخوری هامون من خیلی عادی رفتار میکنم جوری که اصلا یادش میره قهر بوده و قضیه به خیر میگذره ..
اما این بار فرق میکرد . من واقعا ترسیده بودم .
با توجه به اینکه گفته بود بدش میاد از این که من وبلاگ داشته باشم و دوست اینترنتی بازم من این کارو کرده بودم و میترسیدم که بفهمه ..
وقتی رسید خونه و زنگ زدم خیلی سرد صحبت کرد .. من به خیال خودم خواستم سر صحبتو باز کنم که مشکلشو بگه و یه ذره خالی شه ..
ولی خراب شد همه چی ..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
سلام
دختر خوب وقتی روز رو با بگو بخند تمام کردید دیگه چرا خودت پیش قدم شدی که میدونم از .... ناراحتی و کلا ناراحتی رو دامن زدی و یا اصلا به وجود آوردی . شما حتی اگر مطمئن هم بودی نباید به روی خودت میاوردی تا جایی که بگه نمی خوام حرف بزنم و می خوام بخوابم . حتما کلی هم تماس گرفتی یا پیام دادی که میگی جواب نمیده . نکن این کار رو بگذار زمان بگذره و به روی خودت نیار ، عادی باش . اینجوری یک تقویت مثبت برای رفتاراش به وجود میاری .
باران عزیزم من خیلی ترسیده م .. میترسم حقیقتو بفهمه و دوباره روز از نو روزی از نو ..
فک کردم با این کار میتونه یکم صحبت کنه و من براش توضیح بدم که باید بهم اعتماد داشته باشه ..
چندتا سوال دارم حتما جواب بده .
برای اینکه نذاشت درس بخونی چه دلیلی برات می آورد ؟
چند بار صراحتا گفت محیط دانشگاه ها کثیفه و من خوشم نمیاد تو بری .. خوشم نمیاد حتی یه همکلاسی پسرت بخواد ازت جزوه بگیره و باهات حرف بزنه .. چند بار گفت من بهت اعتماد دارم اما دلم نمیخواد پات به جایی باز بشه که افرادی هستن که کثیفن ! چندین دفعه هم تا به حال قول داده که بعد ازدواج میذاره برم و درس بخونم ..
نسبت به دیگران هم این بدبینی رو داره ؟ مثلا نسبت به خواهر یا مادر البته نه در سطح شما . نسبت به افراد جامعه چی میگه؟
نسبت به خواهر و مادرش نمیدونم ! چون خواهرهاش ازدواج کردن و تو خونه ی خودشونن . اما یه خواهرش زمانی که مجرد بوده میگفت شوهر من خیلی بهش گیر میداده .. اعتقاد داره همه ی افراد جامعه کثیفن .. همه ی ادما بدن مگه اینکه خودش بشناستشون .. مثلا یکی از دلایل اینکه نمیذاره من تنها جایی برم اینه که میگه نمیخوام تو خیابون کسی نگاهت کنه .
وقتی تو خیابون کسی به شما نگاه می کنه عکس العملش چیه ؟
چپ چپ نگاهش میکنه یا منو میکشونه سمت خودش .. یا اگه خیلی حاد باشه یه چیزی به طرف میگه .. ولی تا حالا پیش نیومده دعوا کنه تو خیابون ..
نسبت به تمام شوخی های خانوادگی و فامیلی حساس هست یا نسبت به افراد خاصی ؟ اینجور مواقع چه برخوردی داره و چی میگه ؟
نسبت به همه چی حساسه .. به غیر از دامادهای خودشون و برادرش .. یه مثال میزنم .. زمانی که ما با هم دوست بودیم یه شب من خونه ی خاله م مونده بودم .. وسط اس ام اس بازی خوابم برد و جوابشو ندادم .. صبح بیدار شدم دیدم یه عالمه فحش نوشته .. ازش پرسیدم چرا ؟ گفت دیشب فکر کردم رفتی با شوهر خاله ت ............ !!
اگر کسی باهام شوخی کنه معمولا تو روی طرف میخنده و هیچی نمیگه .. اما بعدا با من دعوا میکنه ..
آیا این تصورات که دیگران باهاش بد هستن یا براش توطئه می کنند و.... رو داره ؟
بله ..
از نظر اجتماعی چطور هست ؟ پرحرف یا کم حرف؟ کیفیت تعاملات اجتماعی چگونه است ؟آیا ارتباطات اجتماعی زیادی داره ؟ ارتباطات صمیمی مثل دوستان قدیمی با ارتباطات قوی و صمیمی داره ؟ (دقت کن که تعاملات و ارتباطات اجتماعی زیاد با دوستی های صمیمی فرق داره ؟
نه دوستان زیادی نداره .. شاید پنج نفر کلا .. خیلی ادم اجتماعی و بگو بخندی هست .. فقط با یکی از دوستاش صمیمیه اونم به خاطر اینکه کارش رو راه میندازه .. با بقیه ی ارتباط معقولی داره و در نظر همه یه پسر مودب و خوش مشربه ..
برون گرا است یا درون گرا؟
برون گرا
آیا علاقه به شرکت در مهمانی ها دارد ؟ چگونه و به چه نحوی ؟ دامنه این مهمانی ها مربوط به خانواده است یا محدودیت ندارد؟
نه علاقه ای به مهمونی رفتن نداره .. مخصوصا مهمونی های خانوادگی و هر دفعه با خواهش و زبون گرفتن من میاد .. فقط با یکی از دوستاش که تازه ازدواج کرده رفت و امد زیاد داریم ( زیاد مثلا ماهی یک بار منظورمه !!! )
آیا می پذیره بدبینه یا نه مدام میگه که به شما اعتماد داره ؟ (جملاتش مهم نیست مثل اینکه به جامعه اعتماد ندارم و ... بیشتر مد نظرم میزان پذیرش بدبینی اش نسبت به شماست)
نه .. میگه قبلا بهت اعتماد نداشتم و بد بین نبودم اما الان بهت اعتماد دارم .. به تو اعتماد دارم اما به جامعه نه .. در کل معلومه که بهم اعتماد نداره چون هنوز گوشیمو چک میکنه و وای به روزی که یه مورد مشکوک ازم ببینه !!
وقتی مسئله ای پیش بیاد زیاد دلیل و منطق میاره و انقدر حرف میزنه تا شما قانع بشی یا نه ؟
بستگی به اون مسئله داره .. در مواردی زیاد حرف میزنه و در موارد دیگه با داد و بیداد زورگوئی قضیه رو جمع و جور میکنه .. مثلا میگه تا 3 میشمرم میگی فلان چیز درسته .. با اینکه با لحن شوخی میگه اما اگه تا سه بشمره و من اون حرفو نزنم یا اون کارو نزنم واویلاست ..
تهمت هاش به چه صورتی هست ؟ دلیل و اسنادی که براش میاره چی هست ؟
از بعد عقد دیگه بهم تهمت نزده و فقط شک داره .. اما قبل ازدواج میگفت تو با شوهر خاله ت رابطه داری به این دلیل که شوهر خاله م تو اس ام اسش به من گفته بود مواظب خودت باش عزیز .. یا مثلا تو رستوران من و دوستش اتفاقی کنار هم نشسته بودیم و بعدا گفت من میدونم شما با هم رابطه دارین که کنار هم نشستید یا همدیگه رو نگاه میکردید یا اینکه دوستم گوشیشو نمیداد من ببینم !!
دلیلی که برای این همه محدودیت میاره چیه ؟ (اینکه حتی نمیذاره با دوستانتان ارتباط داشته باشید )
.
دلیلش برای این محدودیت زن بودن من هست و خراب بودن جامعه .. خراب بودن دوستام .. و کلا بد بودن همه جز خودش .. تو یه مقطعی خودش با دختر دوست مادرش حرف میزد و من هر کاری کردم نتونستم جلوشو بگیرم که خدا رو شکر فیلتر شکنش قطع شد و دیگه نتونست بره .. برای خودش همه چیز ازاده اما برای من جامعه کثیفه !! در رابطه با دوستانم هم میگه بعضی هاشون چون دوست پسر دارن دوست ندارم باهاشون رابطه داشته باشی ..
.
باران عزیز من میدونم کارم اشتباه بوده که بدون رضایت اون رفتم وبلاگ درست کردم و با چند نفر دوست شدم .. اما اون ها هم دختر بودن مث من و فقط برای پر کردن تنهاییم بود ..
من چیکار کنم ؟ چه جوری اعتمادشو جلب کنم ؟ تقصیر من بوده واقعا ؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taraneh89
سلام
حرف هاي مريم جان كاملادرسته
اينكه دروغ گفتي بده ولي الان نبايد طوري رفتاركني كه احساس كنه داري دروغ ميگي!نبايدبهش اس ام اس بدي و هي موضوع روتوضيح بدي،عادي رفتاركن و يه جوري نشون بده كه انگارهيچ اتفاقي نيفتاده فقط يه اس ام اس بوده كه درموردش حرف زدي وتموم شده اگه اون هم پيگيرشد شما كاملا آروم بگو ديشب كه گفتم و يه توضيح مختصروتمام موضوع صحبتو سريع عوض كن ! تو رفتاراي متعصبانه ي ايشون شماهم مقصري و خودت با عكس العمل هات بدترش ميكني!اينجوري مشكل بيشترميشه وبيشترشك ميكنه
حتي اگر متوجه ناراحتيش شدي نبايد اس ميدادي وتوضيح ميدادي ميذاشتي خودش بگه بعد شما درجوابش طوري كه انگارموضوع برات كاملا بي اهميت و حل شده اس جواب ميدادي!
با كاري كه كردي قبل از اينكه اون چيزي بگه داد زدي كه من اشتباه كردم و منتظرمجازاتم
ترانه جان راست میگی حرفات درسته ..
اما چون قبلا هم همچین موردی پیش اومده بود من تنها راهی که به ذهنم رسید همین بود ..
چون قبلا هم بهم شک کرده بود و من براش توضیح دادم و بعد کلی منت کشی اشتی کرد .. و بعدش گفت اگه اون حرفها رو نمیزدی و نمیومدی دنبالم من فک میکردم حدسم درسته ..
من میدونم کارم غلط بوده ..
اما من میترسم .
من خیلی میترسم ترانه !!
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الف-ح
1-تو دوران راهنمایی من با یه اقایی دوست شدم .. و تمام مشکلا از جایی شروع شد که بینمون علاقه ایجاد شد .. و بعد دو سال ایشون از من خواست رفتار هامو تغییر بدم و اونی بشم که میخواد ( قصدمون ازدواج بود) من قبول نکردم و گفتم من همینم که هستم و رابطه مون بهم خورد .. اما بعد یه سری جریانات دوباره برگشتیم پیش هم و من برای اینکه اون اقا رو داشته باشم رفتارمو عوض کردم .. جوری شدم که اون میخواست .. و همیشه ی همیشه ترسم از این بود که رابطه مون بهم بخوره بنابراین هرجوری که اون میگفت شدم ( اینجا اعتماد به نفسم به شدت تخریب شد )
2-این رابطه 6 سال طول کشید .. بعد 6 سال این اقا بدون هیچ توضیحی گذاشت و رفت .. هر چقدر هم دنبالش رفتم برنگشت .. ( اینجا غرورم له شد و عزت نفسم از دست رفت )
3-یه مدت بعدش من با همسرم اشنا شدم .. از ترس تنهایی و به خاطر ضربه ی روحی شدیدی که خورده بودم وابسته شدم بهش .. و باز برای از دست ندادنش خودمو تغییر دادم و از خود واقعیم فاصله گرفتم .. ( تو این مرحله فک میکنین اعتماد به نفسی مونده واسه من بیچاره ؟! )
اینهایی که گفتی همسرت خبر داره ؟
خودش در گذشته ارتباطاتی از این دست داشته ؟ تا چه حد و چندتا؟ الان چطور فکر می کنی پایبندیش چقدرهست ؟ (مثلاً اون ارتباط اینترنتی که داشت اگر زمینه اش فراهم بشه باز ادامه میده )
آیا در رفتارهاش بی ثباتی می بینی ؟ حرفش یا تصمیمش رو راحت عوض کنه ؟
دوگانگی رفتاری چی ؟مثلا یه بار قربون صدقه ات بره ، یه بار فحش و بدو بیراه بگه یا پرخاشگری کنه .
آیا همسرت تا به حال جلوی شما گریه کرده؟
بعد از یک سالی و نیمی که گذشته اعتمادش به شما با قبل تفاوتی کرده یا خیر ؟
.
این هارو هم جواب بده . ممنون
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
اینهایی که گفتی همسرت خبر داره ؟
بله باران جان .. ما قبل از اینکه به هم علاقه مند بشیم با هم دوست معمولی و همکار بودیم .. از طریق یه اشنا بخشی از جریان رو فهمید و بعد به وجود اومدن علاقه من همه چیز رو بهش گفتم .. چون میخواستم صادق باشم ..
خودش در گذشته ارتباطاتی از این دست داشته ؟ تا چه حد و چندتا؟ الان چطور فکر می کنی پایبندیش چقدرهست ؟ (مثلاً اون ارتباط اینترنتی که داشت اگر زمینه اش فراهم بشه باز ادامه میده )
خیلی .. خیلی زیاد .. با چهار یا پنج نفرشون رابطه ش جدی بوده و میخواسته ازدواج کنه ( سنش کم بوده و از 18 سالگی میخواسته سریع ازدواج کنه و بره خونه ی خودش ) .. با بیشتر دوست دخترهاش رابطه ی جنسی داشته ..
الان فکر میکنم بهم وفاداره .. چون جز همون یه رابطه ی اینترنتی که مدام میگفت دوست خانوادگیه و نمیتونم جوابشو ندم هیچ مورد دیگه ای خدایی ندیدم ازش .. با اون خانومی هم که حرف میزده دختر دوست خانوادگیشون بوده و دختره بهش ابراز علاقه میکرد و همسرم بحثو عوض میکرد .. چند بار حرفهاشون رو خوندم .. مدام هم میگفت من نیتی ندارم و بهش به چشم یه دوست نگاه میکنم فقط ..
آیا در رفتارهاش بی ثباتی می بینی ؟ حرفش یا تصمیمش رو راحت عوض کنه ؟
یکی از مشکلات من باهاش همین بی ثباتیشه .. اصلا نمیتونه سر یه حرفش بمونه و تا حد مرگ منو حرص میده .. هر روز یه تصمیم میگیره و روز بعد پشیمون میشه ..
دوگانگی رفتاری چی ؟مثلا یه بار قربون صدقه ات بره ، یه بار فحش و بدو بیراه بگه یا پرخاشگری کنه .
بله این مورد هم به وفور پیش اومده .. تازگی ها کمتر شده ولی قبلا خیلی زیاد بود ..
آیا همسرت تا به حال جلوی شما گریه کرده؟
بله دو یا سه بار .. یک بار به خاطر اینکه مواد کشیده بود و ما دعوامون شده بود .. یک بار چون در حق من ظلم کرده بود و ابروم رو جلوی مادرش برده بود . یک بار هم چون میخواست ماشین بخره و من مخالفت میکردم .
بعد از یک سالی و نیمی که گذشته اعتمادش به شما با قبل تفاوتی کرده یا خیر ؟
بله .. نسبت به قبل واقعا بهتر شده .. قبلا به همه چیز و همه کس شک داشت .. به تمام خانواده ی من .. به دوستهام .. به خودم خیلی زیاد !! اما الان بهتر شده ولی هنوز اون رگه های شک رو داره ..
ازت ممنونم باران که پیگیر هستی :46:
دوستان من فردا رو چیکار کنم ؟
الان چیکار کنم ؟
دارم میمیرم از استرس .. رفتارم چه جوری باشه ؟
مسلما فردا میخواد تا دو سه روز باهام بد حرف بزنه و سرد باشه یا اصلا حرف نزنه ..
همیشه صبح ها بیدار که میشم من بهش زنگ میزنم ..
مثل هر روز رفتار کنم ؟؟ به روی خودم نیارم ؟
اگه حرفش پیش اومد همچنان رو دروغم پافشاری کنم و بگم راست گفتم ؟
چون اگه بفهمه دروغ گفتم دیگه واقعا فاتحه م خونده ست !
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
در رابطه با یکی از موارد که گفتی همسرت برون گرا هست ، اما ویژگی های فرد برون گرا رو نداره . فرد برون گرا مهمونی و ارتباطات اجتماعی رو دوست داره و استقبال می کنه و خیلی محدود نمیشه و اهل تفریح و گردش و شوخی و بگو بخند با دیگران هست و ارتباطات صمیمی هم با دیگران داره .
همسر شما بیشتر اهل ارتباط هست یعنی ارتباطات سطحی و گذرا .
دوست عزیزم . ارتباطات گذشته همسر شما و اینکه از دوستی شما قبل از ازدواج میدونسته می تونه عامل بدبینی ایشون باشه . این نوع بدبینی ها معمولا فرد همین رفتار محدود کننده رو داره و معمولا بعد از چند سال (حداقل 1 یا 2 سال) که فرد رو محدود کردند و زیر ذره بین داشتند و البته اگر به خوبی سپری بشه و زن هم کاملا ارتباطات رو قطع کنه برطرف میشه (البته این در زندگی زیر یک سقف کاربرد داره و دیده شده اما دوران عقد جای چالش زیاد داره و اعتماد لازم حاصل نمیشه) البته که این روش یعنی صبوری و مراعات مداوم گاهی نتیجه بخش هست (اگر بیماری نباشد) اما همت فولادی می طلبد .
نوع دیگر بدبینی بیمارگونه است . یعنی پارانوئید .
این نوع روابط در دراز مدت و بسته به این که در چه حدی بوده باشند می تونند زمینه ساز بدبینی بیمارگونه هم باشند . البته عوامل خانوادگی و میحطی که فرد در اون رشد کرده اهمیت بالاتری داره . عامل دیگر هم ژنتیک هست.
بعضی از خصوصیات همسر شما جزء نشانه های افراد پارانوئید هست اما دلیل نمیشه که پارنوئیا باشد و نیاز به تشخیص دقیق روانپزشک هست تا مشخص شود .
سوء ذن و تهمت به همسر .
قبول نداشتن بدبینی و ابراز اینکه به فرد اعتماد دارد.
عدم اعتماد به جامعه و اطرافیان .
احساس توطئه و دسیسه وفریب و نیرنگ و بدخواهی و بدگویی و .... از جانب مردم و اطرافیان . حتی گاهی دراین رابطه دچار توهم های دیداری و ... هم می شوند .
معمولا ارتباطات اجتماعی خوبی دارند اما به دلیل همان بدبینی با کسی صمیمی نمی شوند .
نوعی خود برتر بینی و احساس قدرت واهی دارند .
دنبال نشانه های اثبات شک خود هستند . طرف مقابل خود را چک می کنند و به کوچکترین نشانه ای حساس هستند .
اهل کینه هستند و سخت می بخشند .
احساس می کنند دشمن دارند و دیگران با آنها خصومت دارند.
نسبت به همسر خود سوء ظن مکرر و بدون پایه دارند.
نیاز به تشخیص بالینی هست و همسرتون هم باید مراجعه کنند به روانپزشک یا روانشناس بالینی تا تشخیص دقیق داده بشه ..
.================================================= ==
در رابطه با این اتفاق اخیر عادی رفتار کن ، انگار چیزی نبوده خیلی معمولی و اگر پیگیر شد یک بار بگو دیشب که گفتم قضیه این بود و بگذر و باز رفتار عادیت رو داشته باش ، پافشاری و چندبار تکرار کردن و پیگری اینکه ناراحت شده یانه ، باور کرده یا نه بدتر به بدبینی ایشون دامن میزنه .
RE: اعتماد شوهرمو خراب کردم
باران جان حرفهات رو قبول دارم ..
منظورم از برون گرا این بود که راحت احساسات خودشو ابراز میکنه و وقتی ناراحته یا عصبانیه یا خوشحاله تو خودش نمیریزه .. مثلا من وقتی ناراحتم میریزم تو خودم و خودخوری میکنم و ............ ولی اون ناراحتیشو نشون میده ..
موردهایی که در مورد پارانوئید نوشتی هم درسته ..
شدت بعضی هاش کمتره و بعضی هاش زیاد .. گاهی خیلی کم میشه که به صفر میرسه و گاهی خیلی خیلی زیاد ..
عزیزم همسر من اصلا روانشناس و روانپزشک رو قبول نداره و حتی منم که میگم میخوام برم میگه نه ..
چندین دفعه هم که به مشکل خوردیم حاضر نشد بیاد ..
چشم سعی میکنم رفتار عادی هر روز رو داشته باشم ..
از دستش خیلی ناراحتم که انقدر بهم بی اعتماده و اعصابمو بهم میریزه .. اما بازم سعی میکنم عادی باشم ..
خیلی دعا کنین واسه م ..