همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام یه ساعت پیش باهمسرم دعواکردم واون گفت فرداصبح بایدبری خونه بابات وبعدشم طلاق...همسرمن بدجورکینه ای ولجبازه ازاونایی که خونه باشه یاجلوتلوزیونه یاایرادمیگیره وبایدغذاش سرموقع حاضرباشه طعمش دقیقااونی که میخوادباشه وگرنه همون جاایرادمیگیره خوابش به وقتش باشه موقع خوابش کسی جیکش درنیادهروقت اراده کردچه من بخوام چه نخوام باهام رابطه جنسی داشته باشه باخانوادش عالی باشم وهربی احترامی وتحقیرودخالتشون روباجان دل بپذیرم باخانواده خودم هم روابطم محدودوزیرنظرایشون باشه:160::163:اگه یکی ازاین مواردازطرف من اجرانشه یاکم وکسری داشته باشه تبدیل میشه به کینه دردلش ودم به دیقه ازم ایرادمیگیره وهرجورکه بتونه اعصابموخردمیکنه مخصوصابااستفاده ازدونستن نقطه ضعفهام وعلایقم:302:
درضمن همسرم بدجوربه خانوادش وابستگی عاطفی داره چندوقت قبل به اصرارمن به دوجلسه مشاوره ی حضوری رفتیم ولی چون احساس کردمقصره ومحکوم شده ومشاورسعی دراصلاحش داره دیگه نمیره:316:لطفاکمکم کنیدفقط همینجارودارم صبح چی میشه:302::302::302:
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
همیشه تلاش میکنه مچ منوبگیره یابازجوییم میکنه تاازحرفام دروغ پیداکنه وتخریبم کنه وقتی میرم جایی وحواسم نباشه ونیم ساعت دیرتربهش بگم برام منفی مینویسه وبازخواست ومتهمم میکنه به صمیمیت بین من وخانوادم حسادت میکنه وسعی میکنه محدودم کنه درحالیکه خودش عاشق خانوادش ورفت وآمدبااوناست وضع مالیمون خوب نیست وباحداقل خوراک وپوشاک میسازم ولی اون بجای تشکر منت کارای نکرده وچیزای نخریده روبرام میذاره :163:واگه من بهش اعتراض کنم میگه توقعت خیلییییی زیاده:311:ازتنهاموندن توخونه میترسه به گوشت یامرغ خام نمیتونه دست بزنه چندشش میشه ومن خودم خردوتمیزمیکنم:163:همه ی کارهاشوبه خانوادش میگه حتی همکاراشووخصوصیات اخلاقیشونو مادرپدروبرادرش کاملامیدونن وندیده میشناسن:324:وقتی توفامیل مامراسم ختم وعروسی وعیددیدنی باشه سعی میکنه نیادیابااوقات تلخی وغرغرکردن بیادامادرموردفامیل خودشون بادستورپدرومادرش باکله میره ومنم میبره.یعنی خودش پرازایراده(اخلاقاش اکثرابچه گانست احساس نمیکنم مرده) اماهمیشه دنبال ایرادگرفتن ازمن وکارهامه:160:
وقتی هم بخاطرکارهاش میخوام باهاش حرف بزنم همه ی تقصیرارو میندازه گردن من صداشوبلندمیکنه ومدام تحقیرم میکنه که حرفای منونشنوه آخرشم میگه زورکه نیست مابه دردهم نمیخوریم بیاببرمت خونه بابات تحویلت بدم یعنی به هیچ وجه اشتباهاشوقبول نمیکنه که اصلاحشون هم بکنه حتی بادروغایی که میگه منومتهم میکنه یااتفاقای گذشته روتحریف میکنه وبه نفع خودش میگه وکفریم میکنه:101::223:
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام و درود:72:
دعواي امشب شما با همسرتون براي چي بود؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
من ازفامیلای دورهمسرم بودم ومادرشون منوپسندیده بود به پسرش پیشنهادداده بودوبعدش خواستگاری رسمی وازدواج کردیم(گفتم شایدبخواین بدونین) همش به طلاق فک میکنم زندگی روبرام جهنم کرده
سلام ساراجان.دیروزخواهرم زایمان کرد من بیمارستان بودم همه یفامیل وآشنابرای ملاقات اومدن بجزهمسرمن که گفت اداره کارداره ونیومد شب گفتم بریم یه سربیمارستان گفت نه دیگه دیره.امروزصبح گفتم بریم ببینیمشون چون دوازده مرخص بودباصدجورنازوعشوه گفت باشه ولی همش کاراشوتوخونه کش میدادکه دیربریم منم درازکشیدم وگفتم هروقت خواستی میریم واصلانریم هم چیزی نمیشه که بالاخره رفتیم سرگرفتن شیرینی به بیمارستان بازحرفمون شد وگفت ارزونترینشوبخریم درحالی که برازایمان خواهرخودش ازجونش مایه میذاشت بعدشم ازمسیری رفت که نیم ساعت توی ترافیک موندیم درحالیکه من گفته بودم ازاونجانره خلاصه باهزارمصیبت رفتیم بیمارستان برگشتنی هم بازناراحتم کرد طوری که باصدای بلندتوماشین گریه کردم ونفرینش کردم چون همیشه عادت داره رواعصابم راه بره خوشی هاموتلخ میکنه بعداومدیم خونه وتاشب باهاش حرف نزدم شب بهش اس ام اس دادم که آرزوم بودمردزندگیم فلان وفلان... باشه ولی تو...نبودی تواتاق پای نت بودم وآهنگ گذاشته بودم که اس دادصداشوکم کن منم نکردم بعدش اومدخودش کم کردمن اعتراض کردم اونم بلندگوهاووسایل روی میزوپرت کردروزمین و...گفت فردابایدبری
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
کسی نمیخوادراهنمایی یاکمکم کنه؟؟هیچ کس شرایطی شبیه من نداره؟؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام عزیزم
امروز جمعه است و روز تعطیل؛ تعداد کسایی که هستن کمه؛ یکم صبر کن؛ میان راهنماییت می کنن... حل می شه، نگران نباش!
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
وقتی کسی رو مجبور کنی کاری انجام بده نتیجش همین می شه.چی می شد تنها می رفتی ملاقات خواهرت؟
بعدشم وقتی می بینی اعصاب شوهرت خط خطیه چرا لج بازی می کنی؟
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام عزیزم نگران نباش ، خونسردیت رو حفظ کن ، بلند شو 2 رکعت نماز بخون ، قرآن بخون تا آروم شی
عزیزم داری میگی که همسرم نقطه ضعف هام رو میدونه و اذیتم میکنه ، مگه نه؟ پس باید سعی کنی تا جایی که امکان داره وقتی دیدی دست گذاشت روی نقطه ضعفت انققققققدر خودت رو بی تفاوت نشون بدی که دیگه نتونه این کارارو بکنه .و بی خیالش بشه .
یکی دیگه هم اینکه اصلا سعی نکن باهاش لجبازی کنی .لجبازی زندگیتون رو نابود میکنه .
جواب لجبازی اون رو با لجبازی نده .
مطمئنا همون قدر که الان تو ناراحتی ، همسرت هم ناراحته ، اون هم با خودش میگه زن مارو ببین ، اون از کاراش تو ماشین ، اون از اس ام اس هاش ، اون از اعصاب خوردی هاش که صدای ضبط رو بلند کرده و ....
هردوی شما دارین با هم لجبازی میکنید و با هم می جنگید .
باید تو لجبازی رو تموم کنی تا اون هم کم کم کنار بزاره .این طوری اصلا نمیشه زندگی کرد ، زندگی رو برای هم سخت کردین .
یکی دیگه هم اینکه سعی نکن هیچ وقت کارات رو برای همسرت توجیح کنی ، اون اگر احساس کنه که داری کارات رو توجیح میکنی ، انقدر بهت گبر میده تا تو اعتراف کنی که آره همینی که تو میگی .
ابن طور مواقع اگر کوچکتریت اشتباهی هم کردی ، سریع بگو آره حق با تو هست ،مثلا ... من فراموش کردم اطلاع بدم .بعد هم با یک بوس زود تمومش کن .
برای کارات لازم نیست اونقدر دلیل بیاری تا اون هم بخواد کاراگاه بازی در بیاری تا آخر محکومت کنه .
با تغییر رفتار تو مطمئنا همسرت هم تغییر میکنه ، بهت قول میدم .یکم باید یاد بگیری با سیاست تر باشی .
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pink butterfly
سلام ساراجان.دیروزخواهرم زایمان کرد من بیمارستان بودم همه یفامیل وآشنابرای ملاقات اومدن بجزهمسرمن که گفت اداره کارداره ونیومد شب گفتم بریم یه سربیمارستان گفت نه دیگه دیره.امروزصبح گفتم بریم ببینیمشون چون دوازده مرخص بودباصدجورنازوعشوه گفت باشه ولی همش کاراشوتوخونه کش میدادکه دیربریم منم درازکشیدم وگفتم هروقت خواستی میریم واصلانریم هم چیزی نمیشه که بالاخره رفتیم سرگرفتن شیرینی به بیمارستان بازحرفمون شد وگفت ارزونترینشوبخریم درحالی که برازایمان خواهرخودش ازجونش مایه میذاشت بعدشم ازمسیری رفت که نیم ساعت توی ترافیک موندیم درحالیکه من گفته بودم ازاونجانره خلاصه باهزارمصیبت رفتیم بیمارستان برگشتنی هم بازناراحتم کرد طوری که باصدای بلندتوماشین گریه کردم ونفرینش کردم چون همیشه عادت داره رواعصابم راه بره خوشی هاموتلخ میکنه بعداومدیم خونه وتاشب باهاش حرف نزدم شب بهش اس ام اس دادم که آرزوم بودمردزندگیم فلان وفلان... باشه ولی تو...نبودی تواتاق پای نت بودم وآهنگ گذاشته بودم که اس دادصداشوکم کن منم نکردم بعدش اومدخودش کم کردمن اعتراض کردم اونم بلندگوهاووسایل روی میزوپرت کردروزمین و...گفت فردابایدبری
عزیزم !!!
چیکار داری میکنی با زندگیت ؟؟
چند تا پست اولت که دائم از بدی های همسرت گفتی و حتی یک بار هم تو صحبت هات نگفتی دوسش دارم یا فلان اخلاق خوبم داره .. اگه نتونی خوبی ها رو کنار بدی ها ببینی اون اخلاقای بد انقدر برات بزرگ میشن که دنیاتو میگیرن !! قبل از هر چیز دور از این جر و بحث ها با انصاف درباره ی همسرت فکر کن و قضاوت کن .. و در کنار بدی هاش خوبی هاش رو هم ببین ..
خب خانومی .. کولاک کردی که :81: جملات بالا رو که قرمز کردم چند بار خوندم ..
میدونی اگه من یه همچین حرفهایی رو به شوهرم میزدم با این که اخلاقش خوبه چیکارم میکرد ؟؟:101:
ببین گلم .. شوهرت نمیخواسته بیاد ملاقات خواهرت به هر دلیلی ..
نمیخواسته بیاد .. کاراشو کش میداده که دیر بشه .. اخرشم با ناز و عشوه اومده ..
بهونه گیری کرده سر خریدن شیرینی !! نه که نخواد بخره فقط میخواسته بهونه بگیره و یکم خودشو لوس کنه .. مث پسر بچه ها ..
خب اینجا باهاش بحث کردی و حرفتون شد ..
از راهی رفته که ترافیک بوده و دیر رسیدین .. و تو بهش گفته بودی که از اون جا نره .. میدونی مردا خیلی بدشون میاد از اینکه یکی بهشون راهو نشون بده :311: کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو خوندی ؟ یه قسمت داره که مستقیم اشاره میکنه به همین نکته ..
که اگه مردت راه رو گم کرد و اشتباه رفت نگو دیدی گفتم !! چون از اینکه کلمه متنفره .. به جاش بگو مثلا اگه راهو گم نمیکردی این غروب قشنگو نمیدیدیم .. حالام دیر نشده ایشالا میریم و زود میرسیم .. !!
اینجا باز یه بحث دیگه که میتونستی درست مدیریتش کنی و از کنارش بگذری ولی نکردی
نگفتی برگشتنی سر چی حرفتون شد ؟!؟!!!!
برای چی نفرینش کردی ؟؟؟
وقتهایی که بحث میشه دنباله ی حرف رو نگیر .. کش نده قضیه رو .. یه جوری با شوخی و خنده و مهربونی جمع و جور کن که به جاهای بدتر کشیده نشه ..
رفتین خونه .. میتونم بگم بدترین کار رو این جا کردی !!
مقایسه ی شوهرت با اون ایده آل ذهنیت
و با این کارت شوهرتو خورد کردی .. بهش گفتی تو اونی نیستی که من میخواستم .. اونی که من میخوام اینجوری نیست و اونجوریه .. دوست داشتم فلان جور باشی ولی نیستی .. این یعنی مرگ یه مرد !! یعنی شکستن غرورش و گرفتن حس مردونگی ازش .. این جا صد در صد تو مقصری .. :324:
هیچ وقت شوهرتو با کسی مقایسه نکن ..
حتی تو ذهن خودت ..
این شوهر و این زندگی مال توئه .. اینو قبول کن .
میخوای بسازی زندگیتو ؟ یا میخوای با لج و لجبازی و بچه بازی خرابش کنی ؟
من که یه زنم اگه شوهرم این حرفا رو بهم میزد اسپیکر که هیچی کل خونه رو میزدم خراب میکردم ..
باور کن خیلی سخته قبول حرفهایی که تو بهش زدی ..
ببخشید اگه ناراحتت کردم .. اما تو این دعوا اشتباهات خیلی بزرگ بودن .. قضیه ی ساده ای که میتونستی راحت رفعش کنی و اصلا به این جاها نکشه .. با مدیریت درست ..
تصمیم بگیر .. بخواه که خودتو زندگیتو بسازی .. سیاست زندگی و یاد بگیر ..
RE: همسردیکتاتوروانتقام جوی من.کمکم کنید!!!
سلام دوست خوبم
من درکت میکنم.اشفته ای و بهم ریخته.
اما خیلی داری یکطرفه به قاضی میری....
همین باعث میشه همیشه فکر کنی داره حقت ضایع میشه و بهت ظلم میشه
چند تاش رو بهت میگم.
سعی کن خوب در موردشون فکر کنی و اگر اشتباه بود دلایل منطقی برامون بیاری
یادت هم باشه از خونه نرو.حتی اگر همسرت داد و بی داد کرد و .....
1.در مورد رابطه جنسی گفتی.این حق مرده و یک زن در این مورد باید در هر شرایطی(غیر از شرایط خاص فیزیکی) باید تمکین کنه.این یه قانون شرعی و عرفیه.همه جا هم خواه نا خواه حق رو میدن به مرد
از طرفی اگر درست همسرت رو از لحاظ جنسی سیراب کنی میتونی درست زندگی رو مدیریت کنی و مشکلات رو کمتر کنی
برامون بگو ایا در روابط زناشویی هر دو راضی هستید یا خیر(سربسته بگو)
2.همونطور که بچه ها گفتن اصلا و ابدا همسرت رو مجبور نکن باهات جایی بیاد
3.خیلی عجول و بی سیاستی.چرا با اس ام اس حرفاتو میزنی؟
4.چرا اتیش کینه و دعاوا رو با لج و لجبازی کودکانه بیشتر میکنی؟
5.همین فکر کردنت به طلاقه که مانع درست تصمیم گیری و مدیریت صحیحت میشه...
و یک سوال
شما چندین تاپیک اینجا زدی و حرفهای زیادی در مورد کارهات و اشتباهاتت بهت زده شد.میشه بگی چقدرشون رو عملی کردی؟و چه تغییری در رفتارت کردی؟