خواهر شوهرم با گلایه هاش داره زندگیمو بهم میریزه

سلام.قبلا هم مشکلی رو داشتم با خاهر شوهرم بخاطر اینکه انتظار دارن ما هرشب بریم خونشون.
دیشب رفتیم خونه اونا در حالی که 4 شب پیشش اونجا بودیم و اونا خیلی وقته نیومدن خونمون.جاتون خالی رفتن همانا و غر غر و طعنه و کنایه شنیدن تا آخر شب همان.
ظاهرا شوهر خاهرشوهرم از همون 4 شب پیشش که ما اونجا بودیم رفته یه ماموریته اداری(ما اصلا در جریان نبودیم و هیچکس به ما حرفی نزده بود که ایشون نیستن و خانوادشون تنهان)به محض اینکه رسیدیم و خاهر شوهره عزیزم چشمش به من افتاد شروع کرد به گلایه و طعنه و تیکه انداختن.من کلا آدمی هستم که اینقدر دست به عصا و با احتیاط رفتار میکنم که کسی ازم دلخور نشه و کار به اینجا نکشه.خاهرشوهرم که کلی تیکه انداخت من فقط گفتم ما هم اتفاقن این چندشب همش مهمون داشتیم(واقعیتو گفتم)خب شما میومدین پیش ما خوشحالم میشدیم.
جالبه که طرفه همه گلایه ها هم من بودم و کوچکترین حرفی به داداشش نزد.آخرم گفت زنگ زدم به مامانم کلی ازتون گلایه کردم الانم میخاستم زنگ بزنم به مامان خودتون و گلایتون رو بهشون بکنم(این در حالیه که مامان من سرطان داره و اصلا نباید ناراحت یا عصبانی بشه)
حالا تصمیم گرفتم زنگ بزنم به مادرشوهرم و همه جریانو واسش بگم و منم گلایمو بکنم از دخترش.
بنظرتون درسته این کار یا با خوده خاهرشوهره بی منطقم حرف بزنم؟

آره به نظر من باید هر کسی حد و حدود خودشو بدونه. با مادر شوهرت در میون بزار
باید بفهمه ناراحتی
بهشون بگید که کار دارید مثلا بگو دارم درس میخونم یا خسته ام یه مدت بگو . غر هم زد توجه نکن. خودش کم کم خسته میشه
باید از اول این کارو میکردی هنوزم دیر نشده

سلام شارلوت عزیز
من معتقدم لازم نیست مقابله به مثل کنی و تو هم گوشی تلفن به دست بگیری و به این اون زنگ بزنی...
این رفتارا همش بچه گانه و تنش زاست.
تصور کن توهم به مادرش گلایه کنی و ... این دور باطل ادامه داشته باشه و ... تو هم میشی مثل خواهرشوهرت.
من میگم اگه از رفتارش ناراحت شدی، خیلی جرات مندانه باید برخورد کنی . گلایه کردن پیش این و اون رفتار منفعلانه است نه جراتمندانه و در شان تو.شارلوت عزیزم. رو خودت بیشتر کار و تمرین کن تا چنین رفتارایی تو رو اینطور به هم نریزه. گذشت رو بالا ببر.
.
.
.
به فکر تحکیم زندگیت باش عزیزم و از این مسائل کوچیک مثل کاه ، برای خودت کوه نساز.

ممنونم.همه دردم اینه که همه چیزو از چشم من میبینن و شوهرمم طرفه اوناست.من هم دانشجو هستم هم کارمند که صبح و عصر سرکارم.چطور بهشون بفهمونم منم باید وقته استراحت و یا حتی انجام کارای شخصیمو داشته باشم؟
خودش خونه داره و بیکار فکر میکنه منم وقتم خالیه همیشه

منم دقیقاًتو همچین شرایطی بودم
خیلی سخته برای کسی که کلی کار داره شبم بره مهمانی یا خونه کسی بشینه در حالی که تو خونه کلی کار داره
به نظرم اول از همه اون جوری که شوهرت قانع میشه اونو قانع کن بعد به کارات برس به حرف کسی هم توجه نکن.
با مهربونی و سیاست بگو خونه لازمه تمیز بشه . باید درسامو بخونم کلی برا آینده برنامه داریم عزیزم و از این جور حرفها.براش شام مورد علاقه شو درست کن .کلی براش زبون بریز ..بگو میخوای با شوهرت تنها باشی و از وجودش لذت ببری و...
شوهر من که قانع شد!!

ممنونم دوست عزیز
شوهره من تنها بودنه ما براش معنایی نداره.از دو نفره بودن اذتی نمیبره و همیشه دوست داره دوروبرش شلوغ باشه.ما تنها هیچ جا نمیریم و اون همیشه یکی رو پیدا میکنه که بیاد باهامون و اگه کسی نباشه باید تو خونه بمونیم.
اینکه بهشون بی توجه باشم بدتر میشه.اونا دائم در حال غیبت کردن پشت سر این و اون هستن و همش واسه من حرف در میارن در صورتی که من اصلا به عالم کسی و کاراش کار ندارم و سرم تو لاک خودمه و هیچوقت تحت هیچ شرایطی به کسی بی احترامی نمیکنم.کمه کم هفته ایم یکبار میریم خونه خاهرشوهرم اما اونا بازم گلایه دارن.
دیگه نمیدونم چیکار کنم که دهنشون بسته بشه و دست از سرم بردارن.
شوهرم از وقتی ازدواج کردیم یکبار اومده خونه آبجیم و یکبار هم خودم تنها رفتم(من فقط یه آبجی دارم و اونم بخاطر یه مشکل 4 ماهه که استراحت مطلقه و حتی نتونست بیاد عروسیه تنها خاهرش که من باشم) با اون حال من فقط تو این 4 ماه یکبار رفتم پیش خاهرم اما حداقل هفته ای یکی دوبار رفتم خونه خاهرشوهرم(بعضی هفته ها هم خیلی بیشتر اونجا بودیم)
به خاهرشوهر جونم میگم من 2ماهه اصلا نرفتم حتی به آبجیم سر بزنم چون فرصت نکردم اما اون میگه نه هرشب باید بیاین خونمون چون بچه های من تو شهر غریب تنهان و دلشون میگیره
خدایااااااااااااااااااااا ااااا چرا آدما اینقدر خودخاهن؟
دلم میخاد یه بهانه دستم بدن تا باهاشون قطع رابطه کنم.عذاب میکشم

ببین تو داری خودتو اذیت میکنی
بی توجه باش!!

چرا حرفاش انقده براش مهمه؟
بزار ناراحت بشه
[undefined=undefined]به قول معروف خواهر شوهر ناراحت باش و از این ناراحتی خود بمیر[/undefined]
سر شوهرتو تو خونه گرم کن اون دوس داره سرگرم بشه
گاهی هم برو به خواهرت سر بزن بگو خواهرم به من نیاز داره باید برم بهش روحیه بدم
فکر نکنم شوهرت انقده بی منطق باشه که مخالفت کنه
اصلا و اصلا و اصلا حرف خواهر شوهرت برات مهم نباشه. اگر رابطه تو کم کنی کم کم عادت میکنه .
اگرم حرفی زد بی توجه باش دلایل خودتو بگو .گوش کرد که چه بهتر نکرد بگو من همینم
قاطعیت داشته باش !
درکنارش به شوهرت خیلی برس
خیلی

salam b nazare mn nago chon harcheghadr hm u dorost raftar karde bashi aval v akhar moghaser khodt

mishi chon nemiyad bachasho bikhiyal bashe v bg u dorost mgi.

mn hm in moshkelat ro daram. bezar harf bezane u hm goshat hm bashn dr v drvaze.