راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
با سلام
10 سال هست که ازدواج کردم و در این ده سال اغراق نباشد، تعداد روزهایی که آرامش داشتم شاید به تعداد انگشتان یک دست باشد.با همسرم بارها به مرحله طلاق رسیدم اما به خاطر وجود دختر 9 ساله ام کوتاه آمدیم.همسرم پرخاشگر افسرده و عصبی است.با خانواده من رابطه ندارد.در سالهای اول زندگی بسیاری از مشکلات ما ریشه در مسائل مالی داشت ولی این مشکلات سالهاست که پایان رسیده و شرایط مالی من در حال حاضر خوب هست با وجود این مشکلات قوی تر شده اند.هر شب مجادله و درگیری داریم ،اگر در هنگام درگیری منزل را ترک کنم معترض می شود و اوضاع بدتر می شود.اگر بمانم نتیجه ای جز پاره شدن لباس های من و کتک کاری در بر نخواهد داشت.به هر روشی که می توانستم تلاش کردم این زندگی از هم نپاشد اما دیگر این تلاش را منطقی نمی بینم.تمام نگرانی من به خاطر دخترم هست که میدانم با جدایی ما لطمه سختی خواهد دید.او به هر دو ما وابسته هست.چگونه می توانم این صدمات را کاهش دهم؟
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
[align=justify]خيلي متاسفم براتون... ممكنه كمي بيشتر از مشكلات ، نوع آنها و دلايلي كه فكر ميكنيد همسرتان بخاطر آنها عصبي و افسرد ه است براي ما بگوييد؟
نحوه اشنايي با همسرتان چطور بوده ، تحصيلات و سن و سالتون شما دو نفر در چه حدوده؟
در خصوص مضرات طلاق بدون شك برروي دخترتون اثرات زيانباري داره ، بخصوص كه الان در حال ورود به مرحله نوجوانيه(از اينكه دختر هم هست بيشتر متاثر ميشه از ماجرا) .
در اينجا كسي به شما نمي گويد كه طلاق بگيريد و پس از آن تلاش كنيد اثرات آنرا روي دخترتون كم كنيد. اكثر دوستان تلاش مي كنند شما رو راهنمايي كنند تا مشكلا تي كه در ارتباط با همسرتون داريد رو رفع و يا كمتر كنيد شايد به اين شكل ادامه زندگيتون دلپذير تر و با آرامش بيشتري باشه.
اگر زندگي و خانوادتونو دوست داريد تلاش كنيد كه مشكلات خودتون رو ريشه يابي كنيد.فكر طلاق رو فعلا نكنيد دوست من.
[/align]
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرو
[align=justify]خيلي متاسفم براتون... ممكنه كمي بيشتر از مشكلات ، نوع آنها و دلايلي كه فكر ميكنيد همسرتان بخاطر آنها عصبي و افسرد ه است براي ما بگوييد؟
علت افسردگی همین کش مکش های چندین ساله میتونه باشه.از اول عصبی بود.بر سر مسائل مادی مثل هزینه عروسی و تهیه منزل و غیره باهم بساطی داشتیم که حتی منجر به اختلاف و قهر چندین ماه شد اما با وساطت بزرگترها حل شد.
نحوه اشنايي با همسرتان چطور بوده ، تحصيلات و سن و سالتون شما دو نفر در چه حدوده؟
آشنایی قبل از ازدواج نداشتیم و از طریق معرفی فامیل به خواستگاری رفتم.من فوق لیسانس هستم چند سال پیش دوره دکترا هم پذیرفته شدم ولی در مراحل مصاحبه رد شدم.همسرم هم لیسانس علوم پایه دارد.من متولد سال 48 هستم همسرم 52
در خصوص مضرات طلاق بدون شك برروي دخترتون اثرات زيانباري داره ، بخصوص كه الان در حال ورود به مرحله نوجوانيه(از اينكه دختر هم هست بيشتر متاثر ميشه از ماجرا) .
در اينجا كسي به شما نمي گويد كه طلاق بگيريد و پس از آن تلاش كنيد اثرات آنرا روي دخترتون كم كنيد. اكثر دوستان تلاش مي كنند شما رو راهنمايي كنند تا مشكلا تي كه در ارتباط با همسرتون داريد رو رفع و يا كمتر كنيد شايد به اين شكل ادامه زندگيتون دلپذير تر و با آرامش بيشتري باشه.
متاسفانه راهی جز این برام نمونده
اگر زندگي و خانوادتونو دوست داريد تلاش كنيد كه مشكلات خودتون رو ريشه يابي كنيد.فكر
ممنونم از صحبت های شما اما این خانه از پایبست ویران است وراه دیگری نیست.میخواهم با دخترم صحبت کنم قبل از اقدام آخر ولی نمیدانم چه باید بگویم.
[/align]
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
شما در جهت جذب همسرتون و بهتر شدن اعصابش چه كارهايي كردي؟ آيا وقت هم براي همسرتون مي گذاريد؟ با همسرتون دوست هستيد؟ خداي نكرده لج و لجبازي در كارتون نيست؟
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
مهروی گرامی من برای بهتر شدن روابط هرکاری که بگویید کردم از هزینه های سنگین مشاوره گرفته تا تریتب دادن مسافرت و غیره
همسر من 4 سال پیش یک بارداری ناموفق داشت که در 9 ماهگی متاسفانه جنین مرده به دنیا اومد .دو روز قبل زایمان صدای قلب جنین و همه چیز طبیعی بود ولی متسفانه ما باهم درگیری داشتیم و همسرم من را مسبب آن حادثه می داند.درگیری از جانب خود او شروع شد و او باعث بود . من به خاطر شرایطش کوتاه آمدم . بعد از زایمان گفتن به دلیل چرخش نامناسب سر جنین در وضعیت قرار گرفته که دچار خفگی شده است.بعد از اون اتفاق شرایط رفته رفته بدتر و بدتر شد در این 4 سال هرکاری که ازم بر می اومد کردم از هر طریقی حتی با خانواده خودم قطع رابطه کردم با این وجود اثری نداشت
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
آقاي شايگان محترم ، متاسفم كه در افراد تحصيلكرده اي چون شما و همسرتون مشكلات از اين دست پيدا ميشه (البته من هم درگير روابطي كماكان پرتنش هستم ولي سعي مي كنم كنترلش كنم و خدارو شكر موفق شدم تا حدي). از دست دادن فرزند آن هم در آخرين روزهاي بارداري فوق العاده براي مادر سخته و من مطمئنم همسر شما ضربه روحي شديدي از اين بابت خوردند. ضمنا معتقدم در خشمگين شدن همسرتان شما هم بي تقصير نيستيد و حتما شرايط تحريك ايشون رو فراهم ميكنيد. اگر دوستش داريد و براش ارزش قايليد، بايد كمكش كنيد تا با آسيبي كه خورده كنار بياد.
قطع رابطه با خانواده خودتون به نظر من اصلا راه حل خوبي نيست. شما در هر شرايطي ارتباطتون رو بايد نگه داريد. حتي اگر يكي از عوامل آسيب رساندن به زندگي شما هستند . حداقل خودتون نبايد ارتباطاتتونو كم كنيد. جون بطور غير مستقيم همه اعضا خانواده همسرتون رو مسبب مي بيننن و فكر ميكنند ايشون مانع ارتباط شده.
آقاي محترم، نظر مشاوراني كه حضورن رفتيد در مورد همسرتون چي هست؟ صادقانه بگوييد آيا همسرتان بيمار رواني است كه نياز به روشهاي باليني جهت كنترل خشم دارد يا شرايط خاص زندگي كه در اين چند سال اخير داشته اورا حساس، زودرنج و ناتوان كرده؟ شما خودتان را چند درصد مسبب مي دانيد.
اعتقاد من اين است: به خودتان زمان بدهيد مثلا شش ماه.در اين شش ماه با همسرتان به گفتگوي دوستانه بنشينيد. به نحوي زندگي زناشوييتان را مجددا تجربه كنيد. جوري عاشقانه به او نگاه كنيد كه بداند دوستش داريد. با همه نقصهايش در كنارش هستيد اما دوست داريد او هم خود را تغيير دهد. در ساعت هايي از روز به او زنگ بزنيد و با كلمات مثبت به او يادآوري كنيد اگر دراين زندگي مانديد نه بخاطر دخترتان بلكه به خاطر ارزش هايي است كه همسرتان براي شما دارد. به او كمك كنيد تا مشكلات خودش را بشناسد. به معناي كامل كلمه در اين شش ماه گام به گام همراهش باشيد. اگر تغييري در رفتارش نديد راه ديگري را انتخاب كنيد. حداقل در اين مرحله ميدانيد شما سهم خودتان را در اين رابطه پرداخت كرده ايد.
پ.ن: كاش ميشد حرف هاي همسرتان را هم شنيد. قطعا ايشان هم نكاتي در كلامشان هست كه ميشود به آنها توجه كرد و بيشتر كمكتان نمود.
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
سلام خدمت شما
شمایی که ده سال تحمل کردید چند ماهی رو هم زیر نظر کارشناسای تالار و افراد با تجربه باشید.
مطمئن باشید فرزند شما بابت این تصمیم شما ضربه جدی میخوره.پس یکبار دیگه سعی خودتون رو بکنید.
رفتار همسر شما تایید شده نیست اما شاید همراهی بیشتر شما بتونه ارومش کنه.
شاید درد همسر شما مسافرت نبوده....
شاید ایشون هم از دست شما ناراضیه...
شاید واقعا خانواده شما ایشون رو ازار میدن....
شما باید به فکر بچه تون باشید.شمایی که از روز اول اختلاف داشتید چرا انقدر زود بچه دار شدید؟و شمایی که 6 سال با ایشون مشکلات متعددی داشتید چرا دوباره به فکر بچه دارشدن افتادید؟
خیلی وقتها نیازی به هزینه کردن های آنچنانی نیست....
با ایشون صحبت کردید؟
بهش گفتید که رفتارش ممکنه منجر به از هم فرو پاشی زندگیتون بشه؟
مطمئن باشید جدایی شما ضربه سنگینی به دخترتون میزنه و ممکنه دیگه هیچ وقت شما و مادرش رو نبخشه.دست نگه دارید و فعلا باهاش صحبت نکنید.
یکبار دیگه تلاش کنید و از طریق تالار پیگیری کنید
من به کارشناسا میگم که بیان و راهنماییتون کنن.
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
شایگان عزیز
متاسفانه بنده جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندتان توصیه ای به ذهنم نمی آید.
قبل از طلاق و درحال حاضر، لازمه جهت کاهش اثرات ناشی از درگیریها و جروبحثهای زناشوئی بر روی فرزندتون کاری بکنید.
و اما در صورت صلاحدیدتون :
رئوس مشکلات خودتون با همسرتون رو بنویسید.
مشاور / مشاورانی که رفتید چه توصیه هائی به شما کردند؟ چه توصیه هائی به همسرتون؟
این رو صادقانه جواب بدید ،
بعد از توصیه های مشاور شما چه کردید؟ آیا توصیه های مشاور را پذیرفتید؟ اگر بله ، آیا بکار بستید؟ کدامیک را بکار بستید و نتیجه چه بود؟
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
مهرو و مریم گرامی از حسن نیت شما سپاس گذارم و این صحبت های شما برایم قابل تامل و ارزشمند هست ولی متاسفانه راهی جز این ندارم.
کسی که ده سال از عمرش رو برای سامان دادن به یک زندگی صرف کرده حتما بی دلیل سراغ جدایی نمیره.
فرمایش شما درباره اینکه چرا ما که مشکل داشتیم بچه دار شدیم و چرا بازهم اقدام برای داشتن فرزند دوم کردیم کاملا درست است ولی اینکه میگویم مشکل از اول بوده این طور نبوده که تاب و توان ادامه رو از من بگیره
بعد از این همه سال دیگر توانی برای ادامه دادن به این زندگی ندارم
صادقانه بگویم همسر من بیمار روانی نیست (هرچند بر طبق اسناد پزشکی ایشون سابقه بیماری افسردگی دارد و قرص هم مصرف می کند ولی شخصا افسردگی را بیماری روانی نمیدونم )ولی کم از بیماران روانی ندارد.مواردی هست که نوشتنش رنج آور و خواندنش مضحک و خنده آور است .شام درست نکرده بود من خسته از سرکار امدم و شام درست کردم و وقتی ازش خواستم بخوره کل غذا را با ظرفش ریخت دور.
من کتمان نمی کنم که کوتاهی ونقص هایی داشتم ودارم اما اشتباهات من در حدی نیست که یک زندگی را به سمت نابودی سوق دهد.
جناب baby از اینکه در مورد کاهش اثرات این درگیری ها بر روی دخترم تذکر دادید از شما سپاس گذارم چیزی که از نظرم دور مانده بود به خاطر مشغله های ذهنی
بله حتما در اولین فرصت رئوس مشکلات و توصیه های مشاور را می نویسم
صادقانه پاسخ بقیه سوالات را خواهم داد.
فقط نمیدانم گفت شاید به دور از اخلاقیات باشد ولی یکی از این مشاوران به زعم من خودش نیاز به مشاوره اساسی دارد.
RE: راهنمایی جهت کاهش اثرات ناشی از طلاق بر روی فرزندم
سلام
متاسفم که وضعیت زندگی شما به گونه ای است که تصمیم به جدایی گرفتید . جدایی همیشه امکان پذیر هست پس انقدر عجله نکنید . شما 10 سال زندگی کردید و حاصل اون یک دختر 9 ساله است پس باید زمان بیشتری به خودتون برای تصمیم گیری بدید .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شایگان
با سلام
10 سال هست که ازدواج کردم و در این ده سال اغراق نباشد، تعداد روزهایی که آرامش داشتم شاید به تعداد انگشتان یک دست باشد.با همسرم بارها به مرحله طلاق رسیدم اما به خاطر وجود دختر 9 ساله ام کوتاه آمدیم
جمله اول شما به نظر من همانطور که خود گفتید اغراق هست . شما امروز خسته هستید و تنها روی ابعاد منفی زندگیتون تمرکز دارید .
شما گفتید 10 سال فقط تلاش کردید برای ادامه زندگی یعنی شما از روز اول مشکل داشتید ؟
تلاش شما برای ادامه زندگی چگونه بوده که در حین این تلاش ها مدام به مرز جدایی رسیدید و عقب نشینی کردید؟ گاهی ما به اشتباه تصور می کنیم که داریم تلاشی مثبت انجام میدهیم اما در حقیقت اینطور نیست .
شما از روز اول زندگی چقدر همسرتون و زندگیتون با ایشون رو دوست داشتید ؟
آیا شده به خاطر خودتون و همسرتون برای ادامه زندگی تلاش کنید نه به خاطر دختر 9 ساله تون ؟
اگردخترتون نبود چه زمانی اقدام به جدایی می کردید ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شایگان
همسر من 4 سال پیش یک بارداری ناموفق داشت که در 9 ماهگی متاسفانه جنین مرده به دنیا اومد .دو روز قبل زایمان صدای قلب جنین و همه چیز طبیعی بود ولی متسفانه ما باهم درگیری داشتیم و همسرم من را مسبب آن حادثه می داند
در رابطه با اتفاقی که برای همسرتون افتاده این اصلا اهمیت نداره که شما مقصر بودید یا نبودید . این مهم هست که این اتفاق برای یک زن یک شوک بزرگ هست و نیاز به همراهی شما و مراجعه به روانشناس بوده تا آثار این اتفاق صدمات روحی ایشون رو کم کنه .
چقدر در اون زمان به جای اینکه در پی اثبات بی گناهی خود باشید فقط به همسرتون توجه کردید؟
آیا ایشون رو مشاوره بردید ؟
برخوردهای همسرتون بعد از این اتفاق تغییری کرد ، آیا شدت عصبانیت های ایشون بیشتر شد یا خیر؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شایگان
کسی که ده سال از عمرش رو برای سامان دادن به یک زندگی صرف کرده حتما بی دلیل سراغ جدایی نمیره.
مشکل از اول بوده این طور نبوده که تاب و توان ادامه رو از من بگیره
بعد از این همه سال دیگر توانی برای ادامه دادن به این زندگی ندارم
.شام درست نکرده بود من خسته از سرکار امدم و شام درست کردم و وقتی ازش خواستم بخوره کل غذا را با ظرفش ریخت دور.
من کتمان نمی کنم که کوتاهی ونقص هایی داشتم ودارم اما اشتباهات من در حدی نیست که یک زندگی را به سمت نابودی سوق دهد.
شما مدام تکرار می کنید که کل این 10 سال رو برای سامان دادن به زندگیتون تلاش کردید. این یعنی از اول مشکلات شدیدی در زندگی با همسرتون داشتید . اما در جای دیگر گفتید که مشکلات اوایل به این شدت نبودند .
از این مشکلات و روند تدریجی پیشرفتش برای ما صحبت کنید و چه شده که امروز هم شما هم همسرشما تا به این اندازه توان پذیرش یکدیگر رو ندارید ؟
از کوتاهی و نقص هایی که بیان کردید و به نظرتون بی تاثیر در این مشکلات نبوده بگید؟
به نظر میرسه همسرشما هم مثل خودشما خسته است و آستانه تحمل هردو پایین آمده و نسبت به هم حساسیت پیدا کردید .تا وقتی هردو همین حال رو داشته باشید و عمیقا نخواید این زندگی رو حفظ کنید و پیش زمینه ذهنی تون این باشه که این زندگی باید از بین بره ، نمی تونید کاری برای ادامه زندگی انجام بدید . اگر تمام این سالها با همین روحیه تلاش کردید طبیعی است که نتیجه ای حاصل نشه .
برخوردهای همسر شما یعنی پرخاشگری و عصبانیتش نسبت به شما ممکن است دلایل خاصی داشته باشد . آیا به روانشناس بالینی هم مراجعه کردیدو ریشه این مشکلات همسرتون رو بررسی کردند؟
در زندگی شما اتفاقی غیر از مردن بچه بوده که همسر شما کینه یا تنفری نسبت به شما پیدا کرده باشد ؟