حساسیت های زیادی نسبت به همسر
سلام دوستان
من مدت زیادی است که یا همدردی آشنا شده ام و از مقالات آن بهره برده ام ولی تا به حال فعالیتی در آن نداشته ام.
موضوعی است که مرا آزار می دهد و آن حساس بودن بیش از حدم می باشد.مدت 5 ماهه که ازدواج کرده ام.هر دو همدیگه رو دوست داریم.کوجکترین موضوعی من را آزار می دهدمثلا شوخی همسرم با خانم دوستش بدون هیچ منظوری ولی دست خودم نیست یه جوری میشم.حتی وقتی همسرم به مادرش هم محبت می کنه باز یه جوری می شم و این من رو آزار میدهد.می دانم بیجا ست ولی نمی دانم چگونه از آن رهایی یابم؟خیلی کلی نوشتم...اگه لازم باشه توضیحات بیشتری ارائه دهم.
با سپاس
RE: حساسیت های زیادی نسبت به همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
عزیز
تمام مسائل شما از احساسات شما ناشی میشه و از انحصار طلبی شما .
شما عشق به همسرت نداری ، بلکه عاشق عشق همسرت به خودت هستی . همه حواست و تمرکزت به عشق همسرت به خودته .
عیب این مسئله کجاست ؟ مگر عاشق عشق همسر بودن بد هست ؟
این وضعیت یک استرس و نگرانی همیشگی را همراه میسازد و از طرفی یکنواختی را پدید می آورد . وقتی برای شما دوست داشته شدن به وسیله همسرت سرطانی شد که شده . مرتب ترس داری که دوست داشتنش کم بشه ، احساس می کنی دیگه دوستت نداره . دچار یکنواختی می شوی و نوآوری در ابراز علاقه اش می طلبی تا مطمئن شوی . اما بعد زاهربار دریافت پیام علاقه او لحظه ای خوشحال می شوی ولی وقتی زندگی عادی در جریان باشد فکر می کنی دیگه اونجوری دوستت نداره . ازارتباطش با هرکسی می ترسی می ترسی که او را بر تو ترجیح دهد ، نکنه بیشتر از تو دوستش داشته باشد و ..... حسود میشی ، حساس میشی ، ..... ادامه پیدا کنه بدبین میشی .
این عوارض عاشق عشق همسر بودنه ، عوارض زوم روی علاقه همسر به خود .
چاره چیست ؟
عاشق همسرت باش به واقع ، نه به ظاهر . عقلانی ، نه احسای و هیجانی ، اگر او را واقعاً دوست داشته باشی هیچ انتظاری از او نخواهی داشت . تمام لذت تو می شود رضایت او . کوچکترین محبتی از سوی او دنیایی پیش چشمت بزرگ هست و هرکاری تو برای او بکنی پیش چشمت کوچک هست و در پی کاری و خدمتی و محبتی دیگرهستی تا جایی که باید خود را کنترل کنی که زیاده روی نشه و به ساپورتهای بیجا نکشه . اصلاً توجهی به اینکه او ترا دوست دارد یا نه نداری ، چون غرق در عشق خودت به او هستی . در بند علاقه او نیستی بلکه رها در فضای علاقه خودت به او هستی .و .....
این وضعیت موجب رهایی از وابستگی ، وسعت دید ، طمأنینه ، خوش بینی و اعتماد ، شعف و نشاط و احساسهای خوب و امید بخش میشه ..... و حاصلش میشه آرامش عمیق خودت ،و برخورداری همسرت از این دریای ژرف آرامش که موظب خواهد بود از دست نرود .
تو در این حالت همسرت را از هرکس به خودت نزدیک تر می بینی چون او در قلب توست . اما در آن حالت تو قلبت را در دل او قرار داده ای و چشم ازش برنمیداری اینه که اندک حرکتی را فاصله احساس می کنی که ای وای دلت رفت ..... حتی دلتنگی های کاهنده نیز از همین نشأت میگیره و انحصار طلبی ، و کنترلگری و .....
عاشق عشق همسرت به خودت نباش تا تنگ نظر و حسود نشوی . عشق خالص به همسرت پیدا کن تا وسعت نظر بیابی و از انحصار طلبی در امان بمانی . شوهرت هم در کنارت احساس آزادی خواهد کرد و نشاط و شادمانی نصیب خواهد برد .
.
RE: حساسیت های زیادی نسبت به همسر
فرشته مهربان نوشته هاتون من را به فکر فرو برد،شما به نکته جالبی اشاره کردید،شاید من تا چند لحظه قبل فکر می کردم عاشق همسرم هستم ولی شاید این اسمش عشق نباشه و ترس از دست دادن باشه .من سیاست رفتاری ام ضعیفه ،در ارتباط با همسرم هر چیزی ناراحتم می کنه روم تاثیر می گذاره و رفتارم بد می شه مگر اینکه همسرم توجیهم کنه.
RE: حساسیت های زیادی نسبت به همسر
سلام عزیزم وقتت بخیر
من حالتو می فهمم چون این حسو داشتم ولی می خوام بگم حواستو جمع کن که مبادا این حساسیت های بیجا باعث شه همسرت فکر کنه حسادت میکنی چون این باعث میشه آینده حتی اگه حق با تو باشه طور دیگه قضاوت کنه.دیگه اینکه کنترل گری زیاد و حساس شدن اونو نسبت به اون رفتار بیشتر تقویت میکنه و ممکنه در غیاب شما متفاوت عمل کنه.
من دیگه به این موضوع رسیدم که خود فرد باید به یک نتیجه برسه و اون رو باور داشته باشه اگر نه تلاش ما برای تغییر اون از راه ابراز ناراحتی و شکایت بی فایده ست.
RE: حساسیت های زیادی نسبت به همسر
سلام دوستان
کمکم کنید!!
خواشتم تاپیک جدید باز کنم ولی دیدم به همین بحث مربوطه.
من مشکلم حل نشده،فکر میکنم دارم یه جورایی بدبین می شم به همسرم.مثلا وقتی می خواد بره تو فیس بوک من استرس می گیرم،با اینکه ازم میخواد پیشش بشینم تنها نباشه ولی دست خودم نیست.انگار فکزم مسموم شده و همه چیز رو هووی خودم می بینم.همسرم تا زمانی که من بهش گیر ندادم خیلی خوبه ولی چون خیلی احساساتیه زود هم عصبانی میشه.منم وقتی گیر میدم عصبانی میشه و کدورت پیش میاد.مگرنه،چه در جمع ،چه در خلوت دو نفره به من ابرازمحبت میکنه،علاقه اش رو بهم نشون میده،هوام رو داره و ... ولی من نمیدنم چه ام شده و همش فکر میکنم همه چیز هووی منن.
دوست ندارم که اینجوری باشم و اصلا روم نمی شد که عنوانش کنم!ولی باید حلش کنم چون همسرم هم با این گیر دادن هام دارم می رنجونم و بین خودمون ناراحتی پیش می آورم و دوست ندارم با این خصوصیت بدم رابطه خوبمون رو خراب کنم و همسرم رو که اگه من خوب باشم دنیا رو به پام میریزه احساساتش رو کم کنم.لطفا کمکم کنید.
RE: حساسیت های زیادی نسبت به همسر
هشدا
:324:
[align=justify]اگه زیاد بری رو اعصابش تو این قضیه به عنوان یک شخص وابسته و سربار(با عرض پوزش!) موقعیتتون را نزدش از دست میدید. به عنوان یک آدم شکاک و انحصار طلب و همین باعث میشه خیلی از شما فاصله بگیره و کم کم احساساتش کم بشه! همین کار شما بزرگترین هووی شماست![/align]:310:
RE: حساسیت های زیادی نسبت به همسر
کامروا گفته:همین کار شما بزرگترین هووی شماست![size=medium]
جمله قشنگی بود،من رو به فکر فرو برد. میدونم کارم اشتباه هستش ولی نمی دونم چرا اینجوری شدم؟منی که معروف بودم بین دوستام به خوش بینی و مثبت اندیشی...چرا باید در ارتباط با همسرم اینجوری بشم؟ و چه کار کنم؟