تنوع طلبی من باعث شده از عشقم کم بشه

سلام چند وقته که موضوعی,واسه حرف زدن با همسرم نداریم
و چند وقته که من وقتی زنان زیبا تری را میبینم مجذوب آنها میشوم
از طرفی من یک تار موی همسرم را با هیچ کسی عوض نمیکنم
ولی این کم حرفی ما و نداشتن موضوعی برای حرف زدن داره مارو به سمت جدایی سوق میده
لطفا موضوع بگین
به نظرتون این که از عشق آتشین من کم شده ربطی به کم حرف بودن ما ندارهتنوع طلبی من باعث شده از

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

من چهار ماهه که عقد کردم و بخاطر همسرم قید همه ی دخترا رو زدم
راستش خیلی دنبال این دختر بودم تا بدستش بیارم و قسم خورده بودم اگه به هم برسیم من توبه کنم و دیگه به هیچ دختری جز همسرم فکر نکنم.ولی متاسفانه رابطه های قدیمی همش جلوی چشممه.مقایسه کردن رابطه ی من و همسرم با اون زابطه های چرت و پوچ داره دیوونم میکنه و دلم میخاد همه ی خاطراتی رو که با غیر از همسرم دارم فراموش کنم

سلام دوست عزیز...:72:
امیدوارم سلامت و شاد و تندرست باشی....

اول یه سوال؟؟ خودت قبول داری که رابطه های قبلیت پوچ و به قول خودت چرته؟؟؟
قبول داری که باید ریشه این مسئله رو تو خودت پیدا کنی؟؟؟
قبول داری که ازدواج یه رابطه دوستی کوچه و خیابونی نیست؟؟؟ و صحبت یه عمر زندگیه؟؟
و قراره اون مادر بچه های تو بشه؟؟؟

و بعد
انتظار تو از ازدواج چی بوده؟؟ انتظارت از همسرت چی بوده؟
چه چیز باعث شده که بخاطر همسرت قید همه رابطه ها رو بزنی و اینو انتخاب کنی؟؟
(سوالام از یکی بیشتر شد... همینطور که جواب میدی بهشون فکر هم بکن)

خب
دوست عزیز
هنوز چهار ماهه با همسرت عقد کردی و اونهم عاشقانه و قید همه چیزو بخاطرش زدی...
پس حتما خصوصیت بزرگی بوده که باعث شده بخاطرش یه عالمه رابطه رنگی و
پرخاطره رو بذاری کنار....
فکر نمیکنی کمی زوده واسه به زبون آوردن کلمه جدایی و سردی بین شما دوتا؟؟
چند تا خاطره قشنگ با همسرت به وجود آوردی که بتونه ازشون باهات حرف بزنه؟؟؟
چقدر سعی کردی خودتو بهش نزدیک کنی و باهاش صمیمی بشی تا یخش آب شه؟؟؟
چقدر تو اخلاقهاش و رفتاراش دقیق شدی تا بتونی کشفش کنی؟؟؟
اون خصوصیت خوبی که بخاطرش رفتی طرفش پررنگتر شده یا کم رنگتر؟؟
دوست عزیز
تو تنوع طلب نیستی عجولی....
باید سعی کنی یه مشکلی که پیش میاد رو حل کنی نه اینکه به قول روانشناسها صورت مسئله رو
پاک کنی... تو تعهد دادی به کسی که فکر کردی لیاقتشو داره که در کنارت باشه و خوشبختت کنه...
باید صبور باشی... هنوز اول راهی ....
باید باهاش حرف بزنی هرچند اون ساکت باشه... باید باهاش خاطره بسازی...
خاطره های قشنگ.... باید بهش بفهمونی که دوستش داری ... باید ترسهاشو
از زندگی کم کنی و و و
باید کاری کنی که بهت به عنوان مرد زندگیش افتخار کنه
اونوقت ببین اونقدر واست حرف بزنه و مزه بریزه که دیگه یاد گذشته هات هم نیوفتی...
ببینم
همه ی این راهها رو رفتی و باز هم میگی کم حرفه و سردیم یا نه؟؟؟؟
ممنون که اومدی و نوشتی
فعلا

سلام دوست من
من هم امیدوارم سلامت و شاد و تندرست باشین

اول یه سوال؟؟ خودت قبول داری که رابطه های قبلیت پوچ و به قول خودت چرته؟؟؟
""بله قبول دارم""


قبول داری که ازدواج یه رابطه دوستی کوچه و خیابونی نیست؟؟؟ و صحبت یه عمر زندگیه؟؟
و قراره اون مادر بچه های تو بشه؟؟؟
""واقعا به این موضوع فکر نکرده بودم که همسرم با اونا خیلی خیلی فرق میکنه و قراره مادر بچه هامون بشه،خیلی ازاین سوالت خوشم اومد""


انتظار تو از ازدواج چی بوده؟؟ انتظارت از همسرت چی بوده؟
""منظورتون رو متوجه نشدم""


چه چیز باعث شده که بخاطر همسرت قید همه رابطه ها رو بزنی و اینو انتخاب کنی؟؟
""خانومی،زیبایی،پختگی،فهمی دگی و باهوش بودنش نسبت به بقیه ی دخترا و اینکه ایشون درحال تحصیل در رشته ی عمران و شهرسازی هستن و میتونیم آینده ی مالی خوبی داشته باشیم""


دوست عزیز هنوز چهار ماهه با همسرت عقد کردی و اونهم عاشقانه و قید همه چیزو بخاطرش زدی..پس حتما خصوصیت بزرگی بوده که باعث شده بخاطرش یه عالمه رابطه رنگی و
پرخاطره رو بذاری کنار....فکر نمیکنی کمی زوده واسه به زبون آوردن کلمه جدایی و سردی بین شما دوتا؟؟
""اتفاقا تا الان دوبار بحثمون شده که من حرف از جدایی زدم و خانومم خیلی ناراحت شده و ازم قول گرفته که انقد زودرنج نباشم و دیگه هیچوقت حرف از جدایی نزنم""


چند تا خاطره قشنگ با همسرت به وجود آوردی که بتونه ازشون باهات حرف بزنه؟؟؟
""خیلی خیلی زیاد""


چقدر سعی کردی خودتو بهش نزدیک کنی و باهاش صمیمی بشی تا یخش آب شه؟؟؟
""دقیقا همین احساس رو دارم که هروقت پیش همدیگه ایم طول میکشه تا یخمون آب بشه""


چقدر تو اخلاقهاش و رفتاراش دقیق شدی تا بتونی کشفش کنی؟؟
""منظورتونو متوجه نشدم عزیز""


دوست عزیز
تو تنوع طلب نیستی عجولی....
باید سعی کنی یه مشکلی که پیش میاد رو حل کنی نه اینکه به قول روانشناسها صورت مسئله رو
پاک کنی... تو تعهد دادی به کسی که فکر کردی لیاقتشو داره که در کنارت باشه و خوشبختت کنه...
باید صبور باشی... هنوز اول راهی ....
باید باهاش حرف بزنی هرچند اون ساکت باشه... باید باهاش خاطره بسازی...
خاطره های قشنگ.... باید بهش بفهمونی که دوستش داری ... باید ترسهاشو
از زندگی کم کنی و و و
باید کاری کنی که بهت به عنوان مرد زندگیش افتخار کنه
اونوقت ببین اونقدر واست حرف بزنه و مزه بریزه که دیگه یاد گذشته هات هم نیوفتی...
ببینم
همه ی این راهها رو رفتی و باز هم میگی کم حرفه و سردیم یا نه؟؟؟؟
""تک تک حرفاتو و اینکه من عجولم رو قبول دارم میشه بیشتر راهنماییم کنین دوس دارم تغییر کنم""

اتفاقا دقیقا قبل از خوندن مطلب شما، ایمیلی رو خوندم که فکر می کنم به این موضوع خیلی ربط داشته باشه
براتون مینویسم:

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه میکردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.
... زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.

به نقل از صفحه "یادداشت های بی تاریخ" دکتر صدرالدین الهی در کیهان لندن

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ya.hoseyn

من چهار ماهه که عقد کردم و بخاطر همسرم قید همه ی دخترا رو زدم

---

خب این یکی از وظایفیه که با جاری شدن عقد به دوشتون اومده و شما با این کار، به وظیفتون عمل کردید :104:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ya.hoseyn

متاسفانه رابطه های قدیمی همش جلوی چشممه.مقایسه کردن رابطه ی من و همسرم با اون زابطه های چرت و پوچ داره دیوونم میکنه و دلم میخاد همه ی خاطراتی رو که با غیر از همسرم دارم فراموش کنم

---

دست خودتونه، هر وقت این خاطره ها میان سراغتون جهت فکرتونو عوض کنید و به خوبی های همسرتون فکر کنید
افکار شما دست شما هستن، اونا رو به هر طرف که میخواید میتونید بکشونید
شاید اولش سخت باشه ولی خواستن توانستن است:72:

عالی بود
اگه انکانش هست بقیه دوستان هم کمک کنن

به نظر من با خانومتون راجع به این موضوع صحبت کنید که با کمک هم بتونید رابطتونو از سردی خارج کنید .
خواسته هاتونو حتما به همسرتون بگید و ازش بخواید .
کتاب در مورد ازدواج زیاد بخونید .
وقتی فکرهای اونطوری به ذهنتون میاد به همسرتون فکر کنید که تمام زندگیشو به پای شما گذاشته و اگه روزی متوجه یک خیانت کوچیک ازشما بشه چقدر لطمه میخوره . خودتونو بذارید جای اون .
در ضمن ازدواج خیلی سختی و پستی و بلندی داره و نباید به این راحتی قید کسی رو زد .
تا شما باهم جور بشید زمان میبره . پس تحمل کنید .

[font=Arial][size=medium][b][color=#800080]
سلام دوست عزیز...
خوشحالم که دنبال راه حلی و میخوای تغییر کنی....
ببین بدست آوردن یه چیزه و نگه داشتن یه چیز دیگه اس....

تو همسر ایده ال خودتو پیدا کردی و با رضایت کامل بهش رسیدی و از انتخابت هم کاملا راضی هستی!

پس "بدست آوردن " تقریبا کامل شده و حالا نوبت "نگه داشتن" رسیده...

اگه خانومتون اینهمه صفات خوب و زیبا داره پس لیاقتشو داره که بخاطر بجنگین...
باکی ؟؟؟ نه با چی؟؟؟؟
شما باید با نفس خودتون بجنگید... همیشه وقتی حال آدم خوبه و هیچ دغدغه ای نداره فیلش یاد
هندستون میکنه.... دقیقا مثل وقتیه که خدا تو قرآن گفته: وقتی در رنج و آفتی گرفتار میشوید به یاد
خدا می افتید و وقتی خدا اون بلا رو ازتون رفع میکنه یادتون میره که خدایی هم هست....
همه ما تا چیزی رو بدست نیاوردیم در تکاپوی بدست آوردنش زمین و زمانو یکی میکنیم....
اما امان از وقتی که بهش میرسیم جذابیتش کم میشه و میریم سراغ یه چیز دیگه....
این نفس ماست...
حتما شنیدید که " شکر نعمت نعمتت افزون کند... کفر نعمت از کفت بیرون کند"
پس از اینکه سلامتین و یه همسر خوب و پاک نصیبتون شده شاکر باشید و عزمتونو جزم کنین
واسه ساختن یه زندگی سالم و شاد .... با گفتن حرفای بیهوده به خانومتون اون رو هم سرد
نکنین .... شاید دیده شما خیلی حساسید و بقول خودتون زودرنج میترسه هرحرفی رو بهتون
بزنه ....
باز هم یه مثال دیگه که حتما شنیدین:
اگر کسی به شما لبخند نمیزند ... علت را در لبای بسته خود جستجو کنید....

دوست عزیز من .... شما تصمیم خوبی گرفتید ... اینکه میخواین عوض بشین عالیه!
پس شروع کنین...
بیشتر بهش محبت کنین و سعی کنین حرف بزنین حرف بزنین حرف بزنین باهاش ....
حتی اگه اون فقط سکوت کرد شما حرف بزنین... از احساساتتون بگین و توقعاتتون....
باهاش حرف بزنین... من تاکید میکنم روی حرف زدن و صحبت کردن باهاش!
اما...
هیچوقت حتی در عصبانیت به این زودی حرف جدایی پیش نکشید این موضوع قلبشو میشکنه!
اونو میترسونه... فکر میکنه باید تو حرفاش و تو رفتاراش بیشتر دقت کنه و این باعث میشه
ساکتر بشه.... پس اول بهش اطمینان بدید که اون همسر رویاهاتونه و بگید که دوستش
دارید و بعد بگید ازش چی میخواین....
موفق باشی دوست عزیز....:72: