خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
بچه ها هرچی که بود تموم شد...
چطور از عشقم دل بکنم1
چطور از عشقم دل بکنم 2
حالا باید خودمو جمع و جور کنم
خاطره ها داغونم میکنن
یادش دست از سرم بر نمی داره
شبا خوابم نمیبره
تمام روز سردرد دارم
خیلی بهم فشار میاد
خیلی سختمه
اما اینجور اون هم راحتتر شد
نمیدونم چرا عصبانیم و خشمم رو باید سر کی خالی کنم؟
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
رویای صداقت عزیز
تویی که توانستی از این رابطه بیرون آیی می توانی با قوت این دوره را هم طی کرده به ساحل آرامش و بازسازی روح و روان و شخصیتت برسی اگر بخواهی .
من مطمئنم ، تو هم مطمئن باش
لینک های زیر را بخوان :
مقابله با مشکلات پایان یافتن یک رابطه
برای آنان قطع رابطه عشقی داشته اند
رهايي از وابستگي
.
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
گذشت زمان آرومت ميكنه عزيزم
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
اگه بخوای میرسه زمانیکه میخندی به این روزهای به ظاهرسخت و چقدرخوشحالی که موفق شدی و تونستی...:72:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
سلام رویای صداقت
خوبی؟ (معلومه که خوب نیستی)
خیلی نگرانت بودم هیچ خبری ازت نبود چند روز بود به فکرت بودم خوب خداروشکر وضعیتت مشخص شد.
حداقل الان می دونی باید چی کار کنی.
بنظرم تصمیم درستی گرفتی. امیدوارم زودتر حالت خوب بشه و بشی همون دختر پر انرژی سابق.:72::72:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
سلام.:72:
خدا قوت عزیز جان.:72: بهترین تصمیم رو گرفتی. بخاطر اینکه تونستی با وجود احساس زیاد اینقدر قدرتمند و قاطعانه برخورد کنی بهت تبریک میگم. مطمئن باش این لطفی که به خودت و اون آقا و فرزندش کردی بی جواب نمی مونه.
این لینک رو هم بخون عزیزم .:72:
با شکست عشقی و تلخی برهم خوردن آن چگونه کنار بیاییم؟
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
ممنون از همه تون
ببخشید الان تک تک بهتون جواب نمیدم
ولی از همتون ممنونم:43:
فقط دلم میخواد زمان زود بگذره شاید همونطور که شما میگین آروم شم
این روزا تا اونجا که میتونم خودمو مشغول میکنم که بهش فکر نکنم
از روزهایی که در انتظارمه خیلی میترسم
روزهایی که مطمئنم خیلی قراره بهم سخت بگذره
بدتر از اون شبهاست که همه خوابن و نمبتونم خودمو مشغول کنم و نتیجه ش میشه یادآوری اون روزایی که از پارک وی تا چهارراه ولیعصر پیاده میرفتیم و حرف میزدیم...
نمیدونم چرا هیچی رو از یاد نبردم
کاملا احساس میکنم که پیر شدم!!!
از لینکهایی که گذاشتین ممنون
الان همه شو میخونم
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رویای صداقت
بچه ها هرچی که بود تموم شد...
چطور از عشقم دل بکنم1
چطور از عشقم دل بکنم 2
حالا باید خودمو جمع و جور کنم
خاطره ها داغونم میکنن
یادش دست از سرم بر نمی داره
شبا خوابم نمیبره
تمام روز سردرد دارم
خیلی بهم فشار میاد
خیلی سختمه
اما اینجور اون هم راحتتر شد
نمیدونم چرا عصبانیم و خشمم رو باید سر کی خالی کنم؟
میخواهم از منظر جدیدی به این مشکل نگاه کنم.تا حالا به خیلیا این راه را گفتم و نتایج متفاوت ولی جالبی دیدم.
تمام این احساسات خودشون حاوی غم عشق(زیباترین و لذت بخش ترین حس دنیا که من خودم شخصا دلم واسه این حس ها خیلی تنگ میشه)است. پس از همین حس و حالی که داری لذت ببر،هرچند نوع لذتش با لذتای عرفی که تو ذهن همه هست فرق داره ولی خیلی معجزست. باهاشون پرواز کن و تو جریان زندگی بیا جلو.خودشون کم کم از ذهنتون میافتند بعد دلتون واسه همین سوز و گداز دوباره تنگ میشه:310::310::310::310::310:
الان که اینو نوشتم دلم خواست ی شکست عشقی را برای بار چهارم تجربه کنم واسه همین حال و هواش.:310::310::310::310:
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
الان بهترين كار اينه كه درستو بخوني گلم
فكر كن قبول شي چقد حالت خووووب ميشه:72::46:[size=large][color=#0000CD]
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
بازم ممنون از همتون
kamrava جان مشكل من فقط غم عشق نيست!
من به شدت نگرانشم
دلم ميخواد بهترين ها رو داشته باشه
مدام صداش تو گوشم ميپيچه و نگاهش يادم مياد
از اينكه ازش بي خبرم ، بي قرارم
نميدونم چه كنم
بعد ازتموم شدنش تا الان به خودم اجازه ندادم احساسمو تخليه كنم، دلم ميخواد گريه كنم كه سبك شم
اما انقد همه چيو تو خودم ريختم عين سنگ شدم
داغوووونم
اما تصميم گرفتم از امشب برگردم سراغ درسام
اگه بتونم
با اينكه خيلي دوست دارم كنارم باشه،اما همه ش ميترسم پيام يا ايميل بده
وقتي ميدونستم هر قدر هم كه با هم باشيم آخرش بايد تموم شه،به سختي دل كندم،ديگه طاقت ندارم دوباره دل كندن رو تحمل كنم..
آآآي
خیلی دلم براش تنگ میشه
چی کار کنم که وسوسه نشم ازش خبر بگیرم؟
چه کنم که بهش فکر نکنم؟
چه جور نگرانش نباشم؟
هر کاری میکنم که فقط از فکرش در برم! چون میدونم یه لحظه یادش هم قلبمو به درد میاره
اما مگه میشه؟
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی خدا