نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
سلام به همه,امیدوارم حال و احوال همتون خوب باشه
من شهریور امسال بخاطر یکسری مشکلاتی که داشتم اومدم اینجا و اون زمان دوستان یکسری راهنمایی هایی کردن
بخصوص meinoush عزیز و bahar.shadi عزیز که راهنمایی های خیلی خوبی کردن و یکسری راه ها بهم یاد دادن
اما من بعد از این مدت و مطالعه مقاله ها و عمل به حرفهاشون ، متاسفانه هنوز نتونستم خودم رو تغییر بدم.....
برا کسایی که منو نمیشناسن بگم که من:
30 سالمه و الان صبح ها سرباز هستم و عصرها شرکت مهندسی خودم کار میکنم
من الان مدتی هست که کلا همه انگیزه و امیدم رو از دست دادم
از هیچ چیز زندگی لذت نمیبرم و نمیتونم شاد باشم
این مدت که میگم تقریبا 2سال میشه که شروع شده و روز بروز هم بیشتر میشه
تلاش این چند ماه هم برای تغییر نتونست فرقی به حالم بکنه
الان حتی نمیدونم برا چی دارم زندگی میکنم.....
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
سلام عزیزم. خوبی؟
توی این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-26242.html
سحر برای کودک درون و والد و بالغ این کتابو معرفی کرده: کتاب وضعیت اخر. توی پست 7. (دو تا کتاب دیگه هم معرفی کرده.) من نخریدم اما می خوام بخرمش. توی اینترنت هم سرچ کنی خلاصه ای ازش هست. شاید نیازه که کودک درونمونو بیدار کنیم تا یه کمی از زندگی بتونیم لذت ببریم. شایدم بسکه واسمون ناراحتی پیش اومده یه جورایی باید با خودمون مثله ادمایی که ترک اعتیاد می کنن رفتار کنیم تا کم کم بتونیم یاد بگیریم بیخودی و بی دلیل وسط بیچارگی هم میشه خوشحال بود. (یعنی یاد بگیریم می نخورده سرخوش باشیم!)
یعنی منم مثله توام. یه روز خوشم چند روز ناخوش. اما سعی می کنم به خودم سخت نگیرم و می گم عیب نداره همون یه روزم افرین که تونستی بیخودی خوشحال باشی! کسایی که اعتیاد دارن هم فکر کنم همینکارو می کنن. برمی گردن نباید عذاب وجدان بگیرن باید بگن عیب نداره اما در عین حال تلاش کنن که دیگه برنگردن. ما هم شاید باید اینطوری با خودمون زیادی مهربون باشیم. واسه کارای خیلی جزیی کلی به خودمون حرفای خوب بزنیم و واقعا هیچ نیاز و توانی هم حداقل من ندارم دیگه که حتی بخوام واسه اشتباهای بزرگ خودمو سرزنش کنم! به اندازه کافی سرزنش شدیم و خودمونو سرزنش کردیم. کمبود توجه و محبت داریم قاعدتا دیگه!! پس باید با خودمون مهربون باشیم دیگه. سعیتو بکن. (منم خودم باز چند روزه دلم گرفته) :72:
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
مینوش عزیزم سلام
ممنون که عین همیشه میای و بهم کمک میکنی:72:
این کتاب وضعیت آخر که نوشتی برام رو الان توی نت نگاه کردم,کتاب جالبی بنظر میاد
هرچند که راستش رو بگم خیلی وقتی از مطالعه و کتاب خوندن هم دور شدم,ماه قبل که تولدم بود دوستم 2تا کتاب داد که برو بخون حالت عوض بشه,اما هنوز حتی روشون رو باز نکردم ببینم توش چی نوشته....
اگه آدم بتونه که اونجوری بشه خیلی خوب میشه,من خودم بعضی هارو میبینم با چیزهای معمولی خوش هستن بهشون حسودیم میشه
من حتی نمیدونم چه چیزی نیاز دارم تا خوش باشم,
شاید هم دلیل اصلی خوش نبودنمون این هست که تنهاییم و کسی رو برا خودمون نداریم,نمیدونم...
یا شاید چون هدفی نداریم و همینجوری داریم زندگی میکنیم اینجوری شدیم,چون من الان هیچ برنامه و هدف خاصی ندارم برا زندگیم
کارم رو هم فقط بخاطر پر کردن وقت میرم......
اگه بتونم پیدا کنم که مشکل چی هست و چرا اینجوری شدم شاید بشه یه تغییری داد
من خودم هنوز نمیدونم دلیل اصلی که حالم اینجوری شده چی هست...
راستی مینوش جون حال جسمی خودت چطور هست؟ بهتر شدی؟
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
سلام. خیلی کلی صحبت کردین
اما فقط میتونم بگم شادی فقط وقتی سمتتون میاد که با تمام وجود پذیراش باشید. یه جمله ی معروف میگه:
خوشبختی تنها سراغ کسانی میرود که فرصت کافی برای فکر کردن به بدبختی را ندارند.....
از هیچکدوم از اتفاقای اطرافتون راحت نگذرید. حتی یه اتفاق جالب کوچولو هم که میوفته نگید : که چی مثلا....!
اصلا لازمه شاد بودن رو تمرین کنید و ادای آدمای خوشحال رو دربیارید! اولش شاید براتون مضحک بنظر بیاد اما جواب میده! باور کنید!:311: :199::R:R:326::D:shy::310:
ببینید من چقدر راحت و بی دلیل میخندم!
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
سلام عزیزم. خوبی؟
توی این تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-26242.html
سحر برای کودک درون و والد و بالغ این کتابو معرفی کرده: کتاب وضعیت اخر. توی پست 7. (دو تا کتاب دیگه هم معرفی کرده.) من نخریدم اما می خوام بخرمش. توی اینترنت هم سرچ کنی خلاصه ای ازش هست. شاید نیازه که کودک درونمونو بیدار کنیم تا یه کمی از زندگی بتونیم لذت ببریم.:72:
مرسی meiinoush جان
باید بگم که دو تا کتاب دیگه ای رو که معرفی کردم درباره کودک والد بالغ نیست . برای بیدار کردن کودک درون کتاب شفای کودک درون رو پیشنهاد میکنم که مطالعه کنید.
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
دو سه تا کتاب معرفی کرده بود سحر توی اون پست. یه چیز دیگه هم فکر کنم آنی معرفی کرده بود تحلیل رفتار متقابل بود یا یه چیزی شبیه به این.
فکر می کنم موضوع این کتاب وضعیت اخر جالب باشه. واسه همینم احتمالا بخونیش.
ببین اگه توی ادمای اطرافت دوستات یا همکلاسیات یا اصلا یکی توی یه کلاس معمولی مثله کلاس زبان هست که همینطوری که می گی با چیزای الکی و ساده خودشو خوشحال نگه می داره تو هم سعی کن بهش نزدیک بشی یا اگه نمی شه نزدیک بشی به رفتاراش کاملا دقت کن. کم کم یاد می گیری و خودت هم میتونی اونطوری توی مواقع لازم با چیزای کوچیک خودتو خوشحال نگه داری. یعنی اگه ادمای این مدلی اطرافت هستن خیلی خوب به دونه دونه رفتاراشون دقت کن تا ببینی چطوری و چه وقت سر چه موضوعایی شروع می کنن به خوشحالی بعدش خودت می تونی به روش خودت و متناسب با روحیات خودت خوشحالی کردنای مخصوص به خود خودتو داشته باشی! (یعنی اول دقت می کنی تا یاد بگیری. بعدش تمرین می کنی و کمکم می تونی احتمالا شیوه های خوشحال کردن خودتو یاد بگیری.)
اول از همه فکر می کنم بابت هیچی واقعا هیچی حتی یه لحظه هم نباید خودمونو سرزنش کنیم. جونمون دیگه نای سرزنش شدن نداره. پس دیگه خودتو واسه هیچی سرزنش نکن. به جاش به خودت بگو تو رو همونطوری که هستی می پذیرم. اگه هم اشتباهی بکنی بازم خوب خوبی.
زیادی فکر کردن هم مشکل درست می کنه واسه ادم. بیخودی به گذشته و اینده فکر نکن. همه اش به جهنم! اینهمه سال من فکر کردم به چی رسیدم؟!!؟؟ هیچی. فقط خودمو خسته و داغون کردم. افتاب هروز میاد و میره. ادما هر کدومشون دنبال زندگی خودشونن. طبیعت هم که به کارو بار خودش مشغوله. چه من گریه کنم چه نکنم دنیا راه خودشو می ره. چه من غصه بخورم چه نخورم هر روز میاد و می ره. پس حداقلش باید سعی کنم که کمتر ناراحت بشم.
ببین من خودم بسکه اذیت شدم تو عمرم یه مقداریش هم فکر می کنم عادت شده واسم ناراحت بودن.. خیلی سریع و خیلی به سرعت حتی با یه موسیقی غمکین ناراحت میشم. اگه تو هم مثله من باشی باید خیلی با خودمون خوشرفتار باشیم. اگه هی یادمون بره که باید خوشحال باشیم و ناراحت شدیم هم خودمونو سرزنش نکنیم و هی هی سعی کنیم که خودمونو از درون شاد نگه داریم. فعلا که کسی نیست که اینکارو واسمون بکنه. همش هم تنها بودیم. ولی حداقل خودمون که هستیم. باید خودمون هر چی می تونیم سعی کنیم که از درون شاد باشیم. دیگه اینطوری کسی نمی تونه ناراحتمون کنه. چون به جایی می رسیم که بدون خوردن می هم مستیم! یعنی یاد می دیم به خودمون که خوشحال باشیم. بدون دلیل خاصی. لازمه اش هم اینه که هی فکر نکنیم امروز چی شد فردا چی میشه خونوادم اینکارو کردن باعث شدن فلان شانسم از بین بره و دو سه دهه ی عمرمو به فنا دادن و .... این فکرا فقط فرسوده امون می کنه. به جاش باید کارایی رو که دوست داریم جایگزین کنیم. مثلا تو می تونی اگه دوست داری مسایل ریاضی حل کنی توی اوقاتی که فکرت به هم ریخته است. اینطوری هم فکرو از افکاری که فرسایش می دن برمی داری هم سازماندهی می کنی با مسایل ریاضی افکارتو. خلاصه مهلت خیال کردن به خودت نده. وگرنه من یکی اگه شروع کنم فکر نمی کنم حالا حالا ها اشکم بند بیاد! به گذشته و چیزایی که از دست دادی فکر نکن. حتی به چیزایی که به دست اوردی هم فکر نکن. وضع موجودتو ببین و بسنج. ببین چی می خوای برای اینده ات و بر اساس اون تلاش کن. زیادی به گذشته هامون فکر کنیم خوب نیست. هی من می نشستم تحلیل می کردم که چی چرا فلان وقت اینطوری شد!! خوب که چی؟
بد نیستم قربونت ممنون از احوالپرسی. هر مریضی هم سرم اومد از همین فکرو خیالا بود یا بی توجهی به سلامت خودم.
راستی یه کمی دیر جوابتو دادم گفتم تاپیکت بالا هست بمونه شاید یکی بیاد پست بذاره واست به دردت بخوره و بعدا که تاپیک دوباره رفت پایین من بیام پست بذارم که دوباره بیاد بالا :)
---
ممنون سحر جان از راهنمایی های خیلی مفید و کتابایی که معرفی کردی.
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
مینوش عزیزم سلام
خیلی خیلی ازت معذرت میخوام که اینجوری دیر جواب میدم
صبح ها سربازی و بعدش کار,آخر شب خسته و کوفته میرسم خونه....
راستی واسه اون کتاب وضعیت آخر دیروز از 2جا پرسیدم نداشت! اگه خودت خریدی به منم بگو از کجا خریدی,فردا که 5شنبه هست و سرم خلوت هست برم دنبالش,آخه حتما میخوام که بخرم و بخونم
اگه تو هم پیدا نکردی برای تو هم بخرم یکی؟
باهم شروع کنیم به خوندن
اتفاقا توی محل سربازیم چندتا از بچه ها هستن که الکی دلخوش هستن و میزنیم تو سر و کله همه,البته سنشون از من کمتره همه
واسه مردم سربازی جای بد هست,اما من چون اونجا بگو بخند هست شده جای دلخوشیم:163:
ولی راستش رو بگم من هیچوقت نفهمیدم اینا چجوری بخاطر چیزهای ساده و معمولی خوش هستن,
شاید بیخیال بودن نسبت به مشکلات زندگی هم یه نعمت هست که خدا به بعضیها میده و میشه جز محاسن اخلاقیشون
ولی حرفت رو کاملا قبول دارم که افتادن با اینجور آدمها لااقل باعث میشه آدم روزی 1-2 ساعت هم همچی رو فراموش کنه......هرچند اگه این خوشی ظاهری باشه
اتفاقا برای فردا شب هم چندتا از همین دوستهام رو دعوت کردم خونم که دور هم باهم شام بخوریم و بگیم و بخندیم...
هرچند که فقط چند ساعت باشه و کوتاه و گذرا
مینوش جون من هم دیگه تحمل اینکه بشینم به مشکلاتم فکر کنم رو ندارم,واسه این هم سعی میکنم انقدر سرم رو گرم کنم که فرصت نکنم,هرچند که شاید روش اشتباهی هست
اما امان از وقتهایی که بیکار بمونم,بی اختیار همه مشکلات و غصه های زندگیم میاد سراغم
عین امشب که زود اومدم خونه و تنها نشستم....
کسی هم نیست که باهاش دو کلمه درد و دل کرد...
اصولا از نظر من آدم نباید هیچ وقت از خودش بپرسه چرا، خیلی از مردم یک عمر زندگی میکنن و این سوال به ذهنشون نمیرسه, چون وقتی میپرسه همچی شروع میشه, اونوقته که ظواهری که واقعیت رو پنهون کردن آشکار میشن, همون واقعیت که زندگی پوچ هست
شاید مشکل ما هم همین هست, بخاطر بعضی مسایل ظواهر توی زندگیمون کم هست
همین که تنهاییم و سرمون گرم نیست یکی از این ظواهر هست که نداریم توی این سن, یا هدفی که فکرمون بهش مشغول بشه
واقعیت سن من و تو دیگه کم هم نیست, 30 رو داریم رد میشیم و همچنان سردرگم....
خلاصه من دقیقا دنبال همون شادی درون که میگی هستم,نه شادی ظاهری و زودگذر
احساس خوبی داشته باشم از اینکه دارم زندگی میکنم و به جلو میرم....
حتی وقتی که تنها نشستم هم احساس بد بهم دست نده
امیدوارم اینبار بتونم موفق بشم و چند ماه دیگه باز نیام تاپیک بزنم که نشد و نتونستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط the secret
سلام. خیلی کلی صحبت کردین
اما فقط میتونم بگم شادی فقط وقتی سمتتون میاد که با تمام وجود پذیراش باشید. یه جمله ی معروف میگه:
خوشبختی تنها سراغ کسانی میرود که فرصت کافی برای فکر کردن به بدبختی را ندارند.....
از هیچکدوم از اتفاقای اطرافتون راحت نگذرید. حتی یه اتفاق جالب کوچولو هم که میوفته نگید : که چی مثلا....!
اصلا لازمه شاد بودن رو تمرین کنید و ادای آدمای خوشحال رو دربیارید! اولش شاید براتون مضحک بنظر بیاد اما جواب میده! باور کنید!:311: :199::R:R:326::D:shy::310:
ببینید من چقدر راحت و بی دلیل میخندم!
سلام
انشالله که همیشه همینجوری شاد و خوشبخت باشید
راستش من دقیقا نمیدونم که چی منو شاد و خوشحال میکنه از درون
شاید این هم مضحک بنظر برسه, ولی من واقعا نمیدونم که باید چیکار کنم
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
عرض کردم
اولش فقط سعی کنید ادای آدمای شاد رو دربیارید. بخدا سخت نیس.
مثلا همین فردا رو... که شبشم مهمون دارید. برای خوشبختی تمرین بکنید! یه فردارو سعی کنید لبخند از چهره تون محو نشه! فقط یه فردارو ! صبح که بیدار شدید بگید الان یه صبح قشنگ و یه روز جدیده منم میخوام حسابی خودمو تحویل بگیرم! فردارو یه مدل دیگه موهاتونو شونه کنید، بند کفشتونو (اگه کفشتون بند داره) یه مدل دیگه ببندید! برا خودتون یه هدیه کوچیک بخرید. به خیابون و اطرافتون نگاه کنید. قطعا چیزایی هرچند کوچیک برای یه حس خوب پیدا میکنید!
افکار منفی تون رو برای یه روز تعطیل کنید و کرکره شو بدید پایین! بگید امروز مال خودمه!
بعد میبینید اگه تونستید این تمرینو برای یه روز انجام بدید قطعا بازهم میتونید ادامه ش بدید....
تو این دنیا هم چی تمرین میخواد. حتی خوشبختی!
منم زندگی بی نقصی ندارم. اتفاقا منم همین چند وقت پیش یه تاپیک زدم اینجا.
اما شادی رو هیچوقت از خودم دریغ نمیکنم.
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
من از خ انقلاب خریدم. گرونم بود 13500. ممنون گلم. ولی دستمونم که به هم نمیرسه که. اگه واسه منم می خریدی که نمی تونستم ازت بگیرم :)
RE: نتونستم احوالات خودمو تغییر بدم
برای خودتون لوگو طراحی کردید؟!;)
اگه اهکارهای مارو برای یه روز عملی کردید، بیاین نتیجه ش رو برای ما هم تعریف کنید.
لبخند رو فراموش نکنید
:310: