قرار بود بره خیلی راحت زیراب منو زد و نشست جای من و من الان یک ماه خونه نشین شدم .
نمایش نسخه قابل چاپ
قرار بود بره خیلی راحت زیراب منو زد و نشست جای من و من الان یک ماه خونه نشین شدم .
چی شده ، درست توضیح بده آخه.
چه طور مگه به همین راحتیه؟
تو چیکار کردی؟
3 ماه بود که داشتم میرفتم سر کار تازه داشتم راه میافتادم سرم به کار خودم بود تا اینکه مدیر اونجا فامیل خودشون رو اورد اونجا .البته یه بخش دیگه و کنار یکی از کارمندای اونجا نشوند البته فامیلشون رشته تحصیلیش تو اون زمنیه بود و قبلا هم جایی دیگه کار می کرده. من می دیدم که کارمند قبلیه چند روزیه ناراحته هی دور و بر مدیر انونجا وکارمندای قدیم ی اونجا می گرده و باهاشون مشورت می کنه از حرفاش می تونستم بفهمم که قراره بره تا اینکه یه روز بهم گفتن از هفته دیگه نیا تغیرات مدیرتیه و خانم .... قراره بیاد جای شما. خیلی اتفاقای دیگه افتادکه الان نه حوصلشو دارم نه دلم میخواد بهشون فکر کنم .همیشه می خواست کار منو پر عیب نشون بده به مدیر اونجا هی از کار من ایراد می گرفت و کار منو کم اهمیت نشون میداد.من اهمیتی نمیدادم البته مدیر اونجا هم میدونست من کارم رو درست انجام میدم چون مستقیما رو کارام نظارت داشت.ام اون دختره خیلی پر رو زیر اب زن بود جلوی خودم چند بار جلوی مشتری از کارم ایراد گرفت و سنگ رو یخم کرد جوابش رو دادم اما اون پر رو تر از این حرفا بود .
من هیچ کاری نمیتونستم بکنم چون همه برنامه هاشون رواز قبل کشیده بودن.حتی قرار داد اون اه هم باهمام امضا نکرده بودن قرار بود از ماه دوم به بعد باهام قرار دادشش ماهه ببندن که نبسته بودن و منهیچ کاری از دستم بر نیومد مثل یه بز سرم رو انداختم پایین و اومدم .فقط کاری کخ کردم این بود که خودم رو کنترل کردم که گریه ام نگیره چون نمی خواستم اون نامردا اشک منو ببینن .الان که دارم اینا رو می نویسم سرم پر از درده و گلوم پر از بغض .
بهتره بشینم تو خونه و اشپزی کنم و منتظر فرشته مرگ باشم تا بیادو منو از این بی عرضگی ها واز این بدبختی راحت کنه.اون روز که بهم گفتن نیا میدونید فقط چی برام خیی ناراحت کننده بود ؟اینکه چه جوری به پدر و مادرم بگم تازه داشتن یه ذره ذوق منو می کردن اون روز بارون شدیدی گرفت موقع برگشت خونه فکر کنم اسمون هم به حال زار من گریه میکرد و اونم دلش برای پدر مادرم میسوخت
عزیزم ... خیلی غم انگیزه ولی چرا نا امیدی اول اینکه روزی رسان خداست از بنده خدا چرا انتظار داری بعدش هم چرا یک ماهه نشستی تو خونه از قدیم گفتند خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در بهتـــــــــــــــــری
پس پاشو حرکت کن که خدا بهت برکت بده ....
پاشو پاشو زانوی غم بغل نگیر نمی دونم کجائی اگه تو تهران زندگی می کنی پاشو برو از کیوسک روزنامه فروشی یه روزنامه همشهری بگیر با نیازمندی ها بعد بگرد دنبال شغل مورد نیازت یا تو اینترنت یه سری سایت های کار یابی و بازار کار و استخدام و .... غیره هست ... ممکنه که تو این شرایط یه ذره کار پیدا کردن سخت باشه ولی پیدا میشه اولش یه ذره توقعت رو بیار پائین یه کار پیدا کن بعدش هم تو الان 3 ماه سابقه کار داری اگه قبلا هم کار کردی بهش اضافه کن اگه نه که 3 ماه تو اجتماع بودی تو محیط کار بودی به هر حال واسه خودت یه تجربه کسب کردی تو محیط کار بعدیت از تجربه ای که کسب کردی استفاده کن ...
یا علی بگو پاشو قصه هم نخور
من همیشه اعتقادم اینه و بارها و بارها هم بهش رسیدم و با چشمای خودم دیدم که زرنگی آدمو به جایی نمی رسونه پس خیالت تخت اونی که فکر میکنی زیر آبتو زده یه جا جواب کارشو می بینه...این از اون
یه خدایی هم هست که خودش گفته «چه بسا چیزی را بد بدانید و در آن خیری نهفته باشد و ...» من مطمئنم این قضیه شما هم همین طوره و قطعا قراره اتفاقای بهتری توی زندگیت بیوفته....فقط خواهشا خودت با افکار بد و منفی جلوی اومدن اون اتفاق خوب رو نگیر ...پس پاشو و خوشحال باش...دنیا که تموم نشده ...پاشو تدارک اون اتفاق خوبرو ببین و اگه فکر میکنی همش به خاطر بی عرضگی خودت بوده پس خیــــــــلی کار داری:310:
همین که شما این کار رو پیدا کرده بودی نشون می ده بعداً می تونی کارای مشابه هم پیدا بکنی. اصلاً ناراحت نباش. اگر ناراحت بشی به قول خودت باعث پیروزی اون آدم نامرد شدی. تلاش کن اگه بشه حتی شغلی بهتر از شغل قبلی پیدا کنی.
ضمناً باید بگم شما آدم شجاعی هستی که در برابر اون ها خودت رو نباختی و این ناراحتی الآنت هم به زودی سپری خواهد شد.