دروغگویی،عصبانیت شدید،رفتارمشکوک،پیامکهای شبونه( بااینهاچه کنم؟)
سلام به همه دوستان
من 30 سالمه و حدود 3ساله که ازدواج کردم.مشکلات متفاوت و جورواجوری با شوهرم دارم.از دروغگویی و عصبانیت بیش از حدش تا مشکوک بازیهاش و اس ام اس های شبونه و کم محلیش و......
من کتابهای مختلفی در خصوص مشکلات مختلفم خوندم.و متاسفانه به جای اینکه راهنمایی بشم دچار سردرگمی شدم.دسته ای از کتابهام که حامل پیامهای معنوی هستند مدام تشویق به صبوری و بردباری تو زندگی میکنن. به ادم امید میدن.دسته ای دیگه که به ویژه در خصوص روابط هستن مدام پیام میدن که یبار زندگی میکنید و حقتون هست که لذت ببرید و محکم و قاطع باشید و در برابر بی عدالتی سکوت نکنید.من واقعا گیج میشم و به همین دلیل رفتار های متفاوتی با همسرم دارم.مثلا اگه یکروز کتابهای وین دایر رو بخونم مهربون تر رفتار میکنم و به خودم امید بهبودی میدم.اما گاهی که دعوامون میشه و رابطمون خراب میشه به خودم میگم این حرفها شعاره...تازگی تو چند تا کتاب خوندم (از اوته اوهارت)که زن باید حقش رو بگیر و اگه سکوت کنه مرد به این رفتار بد تشویق میشه(صبوری در برابر ادم بی انصاف خود گول زنیه)من چی کار کنم؟حرف کیو قبول کنم.گاهی به خودم میگم اگه ته این همه صبر هیچی نباشه چی؟نمیخوام چشم وا کنم وببینم بعد از سی.چهل سال زندگی همه چیمو باختم.همین الان بخاطر بدرفتاری و بی محلی همسرم همه اعتماد بنفسمو از دست دادم و هرچه سکوت کردم اون بخودش نیومده.....ضمنا نمیتونم از این شخصیت آرومم به زن سرکش و انقلابی تبدیل بشم خواهش میکنم کمکم کنید...
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
سلام کیمیتای عزیز
صبر و تحمل خوبه ولی به جاش و با برنامه. سکوت خوبه ولی نه همه جا. گرفتن حق درسته ولی با روش درست. اما اینکه جاش و روشش چیه رو مشاورا و دوستان این سایت احتمالا می تونن بتون کمک کنن. جای خیلی درستی اومدین. فقط بهتره یه مقدار از جزییات مشکلتون بگین تا دوستان بیان راهنماییتون کنن.
مشکلات خیلی هامون با به کار بستن راهنمایی دوستان حل شده. ایشالا مال شما هم حل می شه :72:
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
عزیزم من هم ازاون کتابهازیادمیخوندم والانم بعضی وقتامیخونم وحالاتم دقیقامثل شمابود مطالبشون بیشترروحیه دهنده هست تااینکه درزندگی واقعی عملی باشه:303:وقتی میخونی انگارتوآسمونایی وکلیدهمه ی مشکلات دستته اماوقتی واردزندگی میشی میبینی کاری ازت برنمیاد:325:توصیه میکنم یه باربه مشاوره ی حضوری مراجعه کن
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
سلام کیمیتا جان
بیش از حد هم در دنیا این کتابها غرق شدن درست و جایز نیست.
مطالعه در این موراد تا حدودی خوبه که راه اصلی رو به شما نشون بده.نه اینکه قدم به قدم شما رو دیکته کنه برات.
هر زندگی مشکلات خاص خودش رو داره و لازمه هر زندگی صبر و بردباریه.
چه دیدگاه معنوی و چه دیدگاه غیر معنوی باشه شما باید برای حفظ زندگیت تلاش کنی و صبوری کنی.
اینها و کتابها رو ول کن.
برامون از همسرت بیشتر بگو.
چند سالشه؟شغلش چیه؟تحصیلاتش چیه؟
شما چطور؟
چطور باهم آشنا شدید/.؟
سر چه چیزهایی عصبانی میشه؟(مثال بزن برامون)
(کسی شما رو تشویق نمیکنه سر کش باشی ها !!!)
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
دوستهای خوبم ممنونم از توجهتون.من و همسرم حدود دو سالی با هم آشنا بودیم و بعد هم خواستگاری و 2 سال عقد و بعد هم ازدواج در کل حدود 6 ساله که میشناسمش اما 2 سال زیر یه سقف زندگی میکنیم.در کل شخصیت عصبی داره .یعنی تا حالا نشده با همدیگه بشینیم و مسائلمونو حل کنیم فقط از همشون میگذریم.چون اگه بخوام باهاش صحبت کنم سریع دعوا میشه اصلا تحمل نداره حتی با اولین جملم میگه اها دوبار شروع نکن.من خسته ام .حوصله ندارمو....رویهمرفته مرد خوبیه اما تو زندگیمون صمیمیتی نیست مثل دو تا هم خونه ای که فقط چند ساعت همدیگه رو میبینن هستیم.حدود دو ماهه من دارم تلاش میکنم بیشتر مراقب خودم باشم کلاسهای مختلف میرم تا سرم گرم شه و کمتر غصه بخورم چون تا همین دو ماه پیش اصلا حال خوبی نداشتم قرص افسردگی میخوردم و همش خواب بودم الان بهترم اما دوست دارم با همسرم دوست باشم انقد در برابرش الکی کوتاه نیام.. همه چیز همیشه باب میل اون نباشه بخاطر اینکه آرامش خونه حفظ شه همیشه میگم هر جور تو دوست داری...هر چی تو بخوای....درصورتیکه خیلی اوقات خلاف میلمه.مثلا دلم میخواد روز جمعه فقط خودمون بریم بیرون اما بنا به خواست اون حتما لاید با دوستهای خانوادگیمون باشیم چون میگه دو نفری خوش نمیگذره..البته از بودن با من بتنهایی لذت نمیبره...ش سرش تو موبایلشه و مدام تا پاسی از شب در حال اس ام اس دادنه.میگه اونطور که فکر میکنی نیس...من آموزشگاه دارم و مدام به بچه ها مشاوره میدم چون زندگیمون ازین راه میگذره باید رضایتشونو تامین کنم و جواب سوالات و اس ام اساشونو بدم انقد سر این موضوع دعوامون شد که دیگه بیخیال شدم اگه هم بخوام شروع کنم مطمئنم دعوا میشه....راستش اصلا اهل این حرفها نبود اما الان میترسم نکنه سردی زندگیمون باعث شده به کسای دیگه رو بیاره..اخه مگه با عقل جور درمیاد تا 1صبح اس ام اس کاری رد و بدل شه؟؟؟انقد به این مسائل فکر کردم دارم دیوونه میشم همش خواب میبینم با زنهای دیگه اس.رابطه زناشویی مون هم زیاد خوب نیست اونهم بدلیل مشغله کاریه همسرمه.حتی در این مورد هم نتونستم تا حالا باهاش صحبت کنم.انقد ذهنم آشفته اس که نمیدونم مسائلمو چطور یکی یکی حل کنم .ببخشید طولانی شد حرفهام.بنظر شما از کجا باید شروع کنم.تو رو خدا کمکم کنید.ممنون از همتون
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
یه سوالی دارم مگه همسرتون آموزشگاه چی دارن که بایدتایک شب مشاوره بدن؟؟؟
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pink butterfly
یه سوالی دارم مگه همسرتون آموزشگاه چی دارن که بایدتایک شب مشاوره بدن؟؟؟
عزیزم آموزشگاه کنکوره.خودم یه مدت رفتم پیشش موندم همسرم مسئول اصلی آموزشگاهه .راستش واسه کوچکترین مسئله ای بعضی ها می اومدن و وقت مشاوره میگرفتن.مثلا میگفتن روحیه مون ضعیف شده..نمیرسیم درسمونو تا کنکور تموم کنیم و ازین حرفها..شوهرم علیرغم بی حوصلگیش در برابر من به تمام سوالاتشون با حوصله جواب میده و براشون وقت میذاره...گاهی فکر میکنم شاید همین جور آدمها ول کنش نیستن و نصفه شبی دست از سرش بر نمیدارن.....شایدم خودمو گول میزنم.نمیدونم؟؟؟؟ آخه اصلا اهل این حرفها نبود ...اما خودتون بهتر میدونید بد دوره ای شده....من از چه راهی وارد بشم تا بدون دعوا هم از مسئله سر در بیارم و هم مطمئن باشم راست میگه.راستش ازونجا که خیلی مغروره فقط بخاطر اینکه در برابر من کم نیاره تمام اس ام اسهاشو پاک میکنه.چند بار رفتم سر گوشیش.نمیدونم بخاطر اینکه من کنترلش نکنم این کارو میکنه یا واقعا ریگی به کفشش هست؟نمیدونم
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
خانومی سلام
باید بگردی و رگ خواب همسرت رو پیدا کنی.
هر مردی به یه ترفندی سازگاره.شک کن همسر تو هم استثنا نیست.
شاید لازم باشه از یه مشاور حضوری کمک بگیری.
آدم عاقل نمیاد جلو همسرش بشینه اس ام اس بازی کنه با زنهای دیگه !
وقتی داره اس ام اس میده بهش بگو الهی بمیرم که چقدر زحمت میکشی برای زندگیمون.حتی شبها هم خواب و ارامش نداری.به خدا من راضی نیستم تو انقدر خودتو اذیت کنی.همین که سایه ات بالای سرم باشه کلی نعمته عزیزم...
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
خانومی سلام
باید بگردی و رگ خواب همسرت رو پیدا کنی.
هر مردی به یه ترفندی سازگاره.شک کن همسر تو هم استثنا نیست.
شاید لازم باشه از یه مشاور حضوری کمک بگیری.
آدم عاقل نمیاد جلو همسرش بشینه اس ام اس بازی کنه با زنهای دیگه !
وقتی داره اس ام اس میده بهش بگو الهی بمیرم که چقدر زحمت میکشی برای زندگیمون.حتی شبها هم خواب و ارامش نداری.به خدا من راضی نیستم تو انقدر خودتو اذیت کنی.همین که سایه ات بالای سرم باشه کلی نعمته عزیزم...
از توجهت ممنونم عزیزم .خودم هم با همین حرفها گاهی به خودم دلداری میدم .میگم اگه ریگی به کفشش باشه پنهانی این کار و میکنه لااقل میتونه یه خط دیگه داشته باشه.اما فکر دیگه هزار راه میره.آخهبا عقل جور درمیاد تا اون وقت شب؟؟؟ تازگی با مادرشوهرم صحبت کردم اون بنده خدا رو هم ناراحت کردم کلی گریه کرد...گفت من بچه هامو اینجوری تربیت نکردم...
بنظر شما اگه یه مدت کاملا بیخیال بشم درسته؟میدونم ازم همچین کاری بر نمیاد دو روز بیتفاوتم یهو جوش میارم و متلک میندازم بعدشم دعوا و.....
RE: من سر چند راهی گیر افتادم...خواهش میکنم کمکم کنید
دوستهای عزیزم خواهش میکنم راهنماییم کنید.باتوجه به اینکه مشغله همسرم زیاده در کل ادم عصبیه .من چجوری باید باهاش در مورد مسائلمون صحبت کنم که دعوا نشه.بمن راهکار گفتگو تو شرایط سخت رو بگین لطفا
.نامه نوشتن درسته؟یا تاثیر بلند مدت نداره؟
دلم میخواد با همسرم دوست باشم اما راهشو بلد نیستم.کمکم کنید.ممنون