این برخوردها به جدایی میانجامد??

با سلام به کارشناسان سایت و همه دوستانی که منو راهنمایی میکنند
من وهمسرم تقربیا نه سال باهم اختلاف سنی داریم همرشته هستیم ومهندس ولی بعداز تقریبا دوسال هنوزکارمورد علاقه ام راپیدانکردم همسرم آذری است وخانواده اش شهرستان زندگی میکنند ازلحاظ مالی وضع نسبتا خوبی دارد ولی ابراز احساسش درمورد من خیلی کمرنگ است طوری که بارها با ناراحتی گریه منطقی گفتم میگوییم همینطوری هستم ودرعمل نشان میدهم حتی در اس ام اس کوچکترین لفظ محبتامیز ندارد ولی اعمال عبادی اش اول وقت است دوسال هست که ازدواج کردیم من هم همیشه وقتی خونه میاد به خودم میرسم باروی خوش به استقبالش میرم ولی اکثرا طول هفته ازسرکار میاد حرف نمیکنه یا خیلی کم هیچوقت درمورد تفریحات یاغیره پیشنهادی نمیده اگه کلاسی برم یا کارقبلییم که تا هشت شب بود اصلن زنگ نمیزد بیام دنبالت تقریبا بعد از قبولی لیسانس تو شهردیگه پیش خانوادش نبوده و محبت ودلواپسی روفراموش کرده ولی حالا درقبال خانوادش که چندماه یکبار یک هفته ای میره اونجا هم حوصله داره. هم گله های خواهرش اززندگییش رو میش
نوه فقط اون مادرش رودکترمیبره خداییش حسادت نمیکنم. ولی آیا منو میخوادببره دکتر میگه زیاد مریض میشی من خواهرام مریض میشن تحمل میکنن واقعیتش همسرخواهرش ازبس دلسرد شده ازرفتارهای بد خواهرش وخانوادش بیخیال شده کلا درخانوادشون همه اخم هاشون توهمه فقط ترکی حرف میزنن جوز متلک و طعنه وبی محلی چیزی ندارن. به من هم میگن بایدزبونمون رو بفهمی بااینکه تحصیلکرده دانشگاهن. هستن منم خانوادم بافرهنگ وباانصافن یک برادرم هیچ حرفی بهش نزده و مشکل دیگه اینه همسرم از من دفاع نمیکنه پیش اونا و اونا سواستفاده رو کردن درصورتی که برادرش که اونجاست جذبه برخورد میکنه اجازه دخالت رو نمیده مدافعی زنش هست برای همین. بقیه حساب میبرند البته اون خانم همزبونشونه و کارمند وازداداشش یکسال بزرگتره هیچی حتی حلقه ازدوره نخواست تازه ماشینم زیرپاش گذاشت فوق العاده کم خرج میکنن لباسشان ساده و یک جور اصلن پول خرج نمیکنن من هم تک دخترم همیشه لباس های شیک میپوشم ولی ارزون قیمت پیدامیکنه حالا چون خواهرات همسرم اینجوریه همس. رم میگه کم خرج میکنن شوهرش نمیخرم شوهرش دنبالش نمیاد ازاین چیزا. به من هم حسودی میکنن

سلام فاخته جان.

عزیزم نگران نباش این مشکلایی که گفتی همشون قابل حله.

آروم باش... ترس از جدایی رو از خودت دور کن؛ کارشناسا میان و راهنماییت می کنن و با همت خودت زندگیت رو می سازی.

خوشبختی رو برات آرزومندم:72:

من هم چندبار ناراحتی ام روزابرای کردم وبه قولی جلوی اونا دادم دراومد. وشوهرم فقط پشت اونجاست و الان ازاخرین دعوا چندماه میگذره شوهرم. توقع داره هی ارتباط برقرار کنم دوشخصیتی روخوردکنم وپهن بکشم تازه همون موقع اونجا معذرت خواهی کردم ولی بعدش دیگه فقط با پدرومادرش حرف میزنن. اونا هم جواب اس نمیدن. حالا این دفعه شوهرم تنهایی رفته میگه جبران نکردی حتی به خاطرمن دعوامون آورد خونه بابام براچندروز بابام منو برد خونمون. به اونا هم گفته مادرش مریضه نیومد اگه شوهرم دفاع میکرد حداقل بهم بک کلمه میگفت حق باتوهست بعدن صحبت میکنیم اینطوری نمیشد درضمن شوهرم همش میگه سبزی بخر پاک کن ترشی بزار سنتیه به نحوی دوست نداره بالاتر ازاون بشم راجع به درس وکار اصلن تشویق نمیکنه من هم همش تو نخ درس بودم البته مخالف کارمندی نیستم الان هم همیشه ناهارمتنوع براش میزارم عصرونه اینا کم نمیزارم به نظرتون بااین اوضاع میشه ادامه داد اگه من بخوام مرخصی نمیگیره ولی برای اونا ابن هست. راهنماییم کنید ممنونم

حالم خیلی بده خواهرش که هیچوقت مارو دعوت نمیکرد امشب همه رو دعوت کرد شوهرمنم بدون من رفته خوش گذشته بهش
دارم داغون میشم داره زندگیم رو خراب میکنه مثل خودش همیشه حتی عید تنهایی با بچه هاش بود شوهرش نمیاد. شوهرم اول میخواست دوروز بمونه الان یک هفته میخواد باشه. کمکم کنیدمشاوره سایت

فاخته عزیز،

شوهرت ازدواج نکرده که میدان جنگ بین همسرش و خانواده اش را اداره کنه. خانواده اش خوب یا بد ... خانواده اش هستند. نه می شه یک خانواده را عوض کرد و نه می شه خانواده را طرد کرد و از خانواده جدا شد. این شما هستی که باید یاد بگیری چطور با خانواده همسرت کنار بیایی.

شما وقتی با ایشون وصلت می کردی می دونستی که ترک هستند و مسلما توی خانواده به زبان ترکی صحبت می کنند. اگر عاشق همسرت و زندگیت باشی، چند ماهه ترکی یاد می گیری. حداقل در حدی که مکالمات روزمره و ساده را متوجه بشی.

چرا با همسرت نرفتی شهرستان؟
انتظار داری همسرت از تهران تا شهر پدریش بره، بشینه یه گوشه زانوی غم بغل بگیره. رفته اونجا که خانواده اش را ببینه، بهش خوش بگذره و انرژی بگیره. اگر فردا شب خواهرت شما را دعوت کنه، نمی ری؟ رفته خونه خواهرش و بهش هم خوش گذشته، جنایت که نکرده. می شه بگید اشکال این کار چیه؟

ممنونم ازراهنماییت خودش گفت تو نباید بیایی بعدشم ناراحتم از اینکه بعد اون دلخوری تنهایی بدون من رفته این معنیش این نیست که کار من اشتباه بوده و شوهرم منو مقصر میدونه؟؟ یکمی زبونشون یادگرفتم ولی بدرفتاریهاشون ناراحتم میکنه. یا مسخره میکنن از این چیزا شوهرم یکروز به خاطر من مرخصی نمیگیره ولی برای خانوادش الان سه روزه مرخصی گرفته. تو خونه کم حرف میزنه ولی اونجا نه به نظرتون این درسته؟ انصافه؟

درود بانو فاخته

خوب اختلاف سنی 9 سالتون هست.اینکه 8سال با هم بودین فکر کنم شوهرتون یکجورایی قبل ازدواجتون خودش رو متاهل میدونسته ولی واسه شما چون زن هستین و سنتون کمتره دوست دارین مثل اطرافیانتون و دوستاتون باشین عاشقانه تر باشه زندگیتون.

یکچیز رو کلی بگم زندگی دیگران اونجوری که ما فکر میکنیم خیلی هم عاشقانه و نمره 20 یا 19 نیستش.بعضی مردا مثل من هستن احساساتی و شلوغ که دردسرای خاص خودش رو هم دارن شاید احساساتم رو زیاد نشون بدم و رابطه عاطفی قوی داشته باشم ولی بعضی جاها چون شیطونم یکم دردسر درست میکنم سروصدا میکنم :311:
میبینی هر زندگی مسائل و مشکلات خودش رو داره.

مردا ذاتا خانواده دوست خستند پیش خودت فکر کن چند سال توی اون خانواده بوده میدونی چقدر وابستگی بوجود اومده.فکر کنم شوهرت پیش خودش فکر میکنه شما این موضوع رو درک میکنی.چون همسرشی و انتخابشی چون مردا به همسرشون خیلی زیاد افتخار میکنن گرچه شاید بروز ندن ولی وقتی دقت کنی متوجه میشی.

زیاد به این موضوع حساس نباش هرچی حساستر باشی و مسئل رو بزرگ کنی خودت اذیت میشی :72:

یه چیز یهم هست چرا بهش یاد نمیدی چجوری ابراز علاقه کنه؟بغلتون کنه؟نوازشتون کنه؟توی همین تالار هستش چگونه همسرتان را عاشق خود کنید یا توی اینترنت یا توی کتابها بگردی.
یادت باشه هیچی رو مفت و مجانی بهت نمیدن باید بخاطرش تلاش کنی و زحمت بکشی.

2تا کار کن: یکی خصوصیات خوب همسرت رو بنویس روی کاغذ خوب بعدش خصوصیاتی که از نظرت درست نیست رو بنویس همین کار آرومت میکنه متوجه میشی چه همسر خوبی داری هرچند شاید سخته واسش بروز احساساتش یا شایدم بلد نباشه واقعا.

دومین کارم یکچرخی بزن توی همین تالار مشکلات بقیه رو ببین برگردی مشکل خودت رو بخونی خندت میگیره :311: اونوقت وات خیلی کوچیک میشه این مسئله من خودم امتحان کردم جواب دادش.
کتاب مقاله مجله در مورد زندگی مشترک بخون و مطالعت رو زیاد کن مشکلات دوستان رو هم توی همدردی بخونی مثل شما زیاده خیلی کمک میشه بهت :72:

من وهمسرم سه ماه آشنا بودیم. هیچ آشنایی با خانوادش نداشتم. خودش تنهایی اومد خواستگاری

به خاطر خداکمک کنید روحیم خرابه