+نمیدونم چیکار کنم

من با خانواده ی دختر مورد علاقم مشکل دارم. مادرش حتی حاضر نیست منو ببینه.اون معتقد که چون من فقط 6 ماه بزرگترم نمیتونم دخترشونو خوشبخت کنم چون هنوز عقل من کامل نشده!!!!!! دلیل دیگه اینه که من همکلاسی دخترشون هستم و اینکه وضع مالی خیلی خوبی ندارم.
به نظز شما یه پسر 21 ساله که پدرش هم پولدار نیست از کجا باید خونه و ماشین داشته باشه؟؟؟ و حالا چون ندارم نباید عاشق بشم و ازدواج کنم؟؟؟؟؟
اینم بگم که ما خیلی همو دوست داریم و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن همدیگه نیستیم.
به نظر شما من چطوری باید مادر دختر مورد علاقمو راضی کنم؟؟؟؟؟

سلام
آخه پسر خوب من و شما سن و سالی نداریم که خودمونو زرتی بدبخت کنیم (شوخی کردم )
من با این جمله ی کلیشه ای که " همه چیز پول نیست " یه جورایی مخالفم . من پیشنهاد میدم البته اگه اون دختر حاضره دو سه سال دیگه صبر کنه این موضوع رو مطرح کن بلکه پختگی تو بر نداریت غلبه کنه و شخصیتت اونقدر اوج گرفته باشه که وقتی یکی میخواد نگات کنه پول و ماشینتو نبینه . من میگم یه پسره 24 ساله که پدرش هم پولدار نیست وخونه و ماشین نداره یه مورد مناسبتره تا یه پسر 21 ساله که همیچیز داره .
خوش و پاینده باشی

M-H عزیز سلام
به تالار خودتون خوش اومدین. به نظر من مادر اون دختر خانم کاملا حق دارن. و دوست دارن دخترشون در رفاه کامل زندگی کنه. والدین همیشه آیندرو در نظر می گیرن در صورتی که یه پسر و دختر فقط به فکر رسیدن به هم هستن و به مشکلاتی که بعدها براشون پیش میاد فکر نمی کنن. شما می تونید کمی صبر کنید تا درستون تموم بشه و سر کار برید و....اگر دختر براتون صبر می کنه و همرو دوست دارین عجله نکنین. موفق باشید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط M-H

اینم بگم که ما خیلی همو دوست داریم و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن همدیگه نیستیم.

---

اگر واقعا به این جمله خودتون معتقد هستید بهتر هر کارصحیح و انسانی که لازمه برای رسیدن به هدفتون بکنید.

شاید با گفتن این حرفها بگی کسی منو درک نمی کنه.
اما خود من هم یه عاشقم. عاشق یه دختر. اما ببین چی میگم.
من عاشق دختری هستم که او از عشق من بی اطلاع است. من 20 سال دارم وشرایط ازدواج نیز برایم مهیا نیست. چون هم درس و دانشگاه دارم هم اینکه پولی ندارم که بخوام باهاش ازدواج کنم.
اما تو تقریبا در شرایطی به همین شباهت هستی تنها تفاوت اینه که اون هم از عشق شما خبر داره و حتی فراتر اینکه به شدت به شما علاقه داره.
خوب اگه من جای تو بودم خیالم تا یه جایی قرص می شد و این روال رو به حالت تعلیق می ذاشتم تا وقتی که هم گرد و خاک زمان بر روی این موضوع بشینه تا مادره فراموش کنه. هم تا موقعی مسکوت می موندم که شرایط ازدواج برام مهیا بشه.
چون می دونم دختره منتظرمه خیالم راحته.
بذار زمان همه چیزو حل کنه. مطمئن باش حل می کنه. و در ضمن کاری نکنی که پشیمونی در پی داشته باشه. چون بعضی مواقع پشیمانی دگر سود ندارد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط M-H

من با خانواده ی دختر مورد علاقم مشکل دارم. مادرش حتی حاضر نیست منو ببینه.اون معتقد که چون من فقط 6 ماه بزرگترم نمیتونم دخترشونو خوشبخت کنم چون هنوز عقل من کامل نشده!!!!!! دلیل دیگه اینه که من همکلاسی دخترشون هستم و اینکه وضع مالی خیلی خوبی ندارم.
به نظز شما یه پسر 21 ساله که پدرش هم پولدار نیست از کجا باید خونه و ماشین داشته باشه؟؟؟ و حالا چون ندارم نباید عاشق بشم و ازدواج کنم؟؟؟؟؟
اینم بگم که ما خیلی همو دوست داریم و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن همدیگه نیستیم.
به نظر شما من چطوری باید مادر دختر مورد علاقمو راضی کنم؟؟؟؟؟

---

با سلام درسته پوا در ابتدا اهمیت چندانی نداره ولی حتما شنیدی که می گند "تا حالا گشمه نخوابیدی تا عاشقی یادت بره"
نمی خواهم با حرفهایم ناامیدت کنم ولی بهتر بیشتر فکر کنی و به موضوع از دید نگاه نکنی و تمام حالت رو بررسی کنی
کی این حرف زده عشق که سن و سال نمی شناسه
اصولا مادر زنها مهربوند چون فرزندانشون رو بیشتر از خودشون دوست دارنند دوست ندارن کوچکترین صدمه ای به اونها وارد بشه
با حرف خودتو ثابت نکن بلکه با عملت ثابت کن به عنوان مثال اگر بیکار هستی دنبال کار بگردد و ...
موفق باشی و پیروز و فراموش نکن که :
"زندگی رو با عقل شروع کنی و با دل پیش به بری"

اما آخرش هیچ کس یه راه حل کاربردی به من نداد.به جز یه کم امیدوار کردن و یه کم ناامید کردن.البته از همه ممنونم.
ولی من دنبال راهی میگردم که به هدفم برسم.
در ضمن من بیکار ننشستم و دارم دنبال کار میگردم.اون دختر هم حد اکثر تا 3 سال دیگه میتونه صبر کنه.

چه عجب پس خوت به یک نتیجه های رسیدی این شروع خوب همیشه اول به خدا تکول کن بعد یا علی بگو بلند شو و فقط از دیگران مشاوره بگیر و هیچگاه دسترودست نگذار
راه حل کاربردی رو می تونی برام توضیح بدی که چیه ؟
هر راه حلی درشرایط خاصی جواب می ده به این حرفی که زدن خوب فکر کن داروی سرماخوردگی نیست که روی همه یک جواب بده
را حل خودت از بین حرفهای دوستان پیدا کن همنطور که من تونستم از بین حرف های دوستان به جای یک راه حل چندین راه حل رو پیدا کنم
موفق و پیروز باشی

شما درست میگید. راه حل کلی وجود نداره.
من حداکثر تا 6 ماه دیگه از طریق برادرم میرم سر کار.البته هم باید دانشگاه برم هم کار کنم.سخته ولی به نظر من ارزش داره.
شما فکر کنید من الان رفتم سر کار و فردا هم میخوام با مادرش حرف بزنم.من اصلا نمیدونم چی باید بگم و چطوری شروع کنم.همیشه اولین برخورد آدماست که ذهنیت طرف مقابل رو تا حد زیادی نسبت به شما شکل میده. توی همچین شرایطی من باید چیکار کنم؟؟؟؟