آخرين قسمت بازي عشق:سكانس"تصميم من و افكار او"
از مديران محترم خواهش ميكنم اگه متمايل بودند عنوان سردرگمي رو به =»آخرين قسمت بازي عشق:سكانس"تصميم من و افكار او" تغيير بدهند.
و اما : آقا مهرداد و بهار جون از اينكه بخاطر من قانون رو زير پا گذاشتيد صميمانه سپاسگزارم اميدوارم اين عنوان بهتر باشه .:72:
و حالا بايد ببينم چند مرد حلّاجم..
خداييش بهار خانم من همه اين راه حل ها رو تا حدودي امتحان كردم ولي ميخام دوباره با سعي بيشتر از اول شروع كنم الّا اين بند 6م::311:
آقا مهرداد در مورد فرصت صحبت كرديد من بهش فرصت دادم همونطور كه خودتون بيان كرديد. بعد از چند مدت غيب شد
وقتي زنگ زدم ببينم كجاست گفت تصادف كرده بخيه روي شونه هاشو ديدم دلم سوخت ديگه پاپيچش نشدم
الان كه فكر ميكنم شايد اشتباه من از اونجا شروع شد كه همون اوايل كه اصرار به خواستگاري رسمي داشت آشنايي بيشتر رو نبايد بهونه مي كردم
واقعيتش نميخاستم به كسي كه درست نمي شناسم آدرس يا تلفن خونه رو بدم .. بايد امتحانش ميكردم تا بفهمم واقعا مصمم هست يا فقط حرف ميزنه .
حس مي كنم تا الانش توي يه دنياي خيالي زندگي مي كردم واقعيت هرچي باشه شيرين تر ازين خيالات پوچه
من تا نخوام زندگيم تغيير نمي كنه پس ميخوام و زندگيمو اونطور كه دوست دارم تغيير ميدم :43:
آخرين قسمت بازي عشق:سكانس"تصميم من و افكار او"
سلام sherihجان ::72:
بالا توضيح دادم عزيز جان 21 سالمه:72:
بهش گفتی یا خواستگاری یا قطع رابطه؟ http://www.1pars.com/smiley/index_files/vahidrk.gif
نـــــــــــع با اين لحن تند نگفتمhttp://www.1pars.com/smiley/index_files/Vishenka_17.gif
بنظرت اگه اينجوري ميگفتم حسين چي مي گفت ؟
بطور غيرمستقيم چندين بار گفتم اگه قراره رابطمون اينجوري پيش بره من حاضر به ادامه نيستم
اونم در جوابم مي گفت : نه بهت قول ميدم ي كاري مي كنم تا اينجوري پيش نره
هيچوقت منظورشو متوجه نشدم يعني چي ؟چه كاري؟
ي بار كه در مورد كار باهاش حرف زدم مي گفت من به مامانم گفتم دانشجويي
يعني واقعا با خانواده اش در مورد من حرفي زده هميشه هم اصرار داشت من با خانواده ام اين موضوع رو مطرح كنم
چي بگم سر از كاراش در نميارم http://www.1pars.com/smiley/index-2_files/shame.gif
خيلي كم حرف و پر از رمز و راز ... نميشه از زير زبونش حرف كشيد البته وقت هم نميشد زياد باهم حرف بزنيم