جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
:325::325::325:
جاریم رفته از زبون من جلوی خواهرهای شوهر م و پدر و مادرش چیزایی در مورد خواهرهای شوهرم گفته که شاخم دراومده چه برسه به اینکه اون حرفا رو من زده باشم . حرفاش خیلی حیثیتی و آیرو ریزیه به خصوص که شوهر خواهر کوچیکه خیلی آدم حساسیه و هنوز عقدن من نمی دونم چه کار کنم از یه طرف می ترسم آبروریزی بشه و زندگی خواهر شوهرم از هم بپاشه از یه طرف نمی تونم تحمل کنم که اون دروغا رو به من نسبت داده ضمنا همون جوری که تو تایپیکهای قبلی گفتم رابطه من و خانواده همسرم خیلی خرابه که یکی از دلایلش همین جور خبر کشیهاس خدایا چه کنم کمکم کنید لطفا :323::316::316::325:
RE: دارم دیونه می شم خدایا
سلام ارشیدای عزیز چرا داری دیوونه میشی گلم این که دیوونگی نداره شما نباید به خاطر کاری که نکردی خودتو ناراحت کنی.شوهرت قبولت داره؟اگه داره یک کلام بگو دروغه من نگفتم.بزار بقیه هر چی میخوان بگن:310:
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
ارشیدای عزیزم ..
به نظر من اگر حرفهایی رو گفته که تو نگفتی باید از خودت دفاع کنی .. و بگی من این حرفها رو نزدم ..
چون جاریت با این کار شخصیت و جایگاه شما رو تو خانواده ی همسرت خراب میکنه و اگر الان سکوت کنی همه فکر میکنن که حق با اونه و تو واقعا گناهکاری ..
از خودت دفاع کن و نذار کسی حقتو پایمال کنه ..
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
با سلام
به نظر من رو به رو کنید یعنی جاریتون رو بگین برن خونه مادر شوهر یا جایی که جاری و خانواده شوهرتون باشن و در این موضوع با حفظ آرامشتون در این مورد صحبت کنید از قبل هم شوهرتون رو قانع و این موضوع رو با ایشون در میون بذارین چون اگه نرید و خودتون رو تبرئه نکنید بقیه فکر میکنید که واقعا شما همچین حرفایی رو زدین .
http://ahlekhaneh.ir
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
همسرم کاملا منو میشناسه و می دونه که من این حرفا رو نزدم خودشم میگه تو اروم باش بذار من همه چیزو درس می کنم مسائل زیادی بوده که منو درگیر کرده ولی این یکی آخری بدجوری ناامیدم کرده می دونید از اینکه خواهرهای شوهرم اینقدر به این مساله حساس نبودن که خودشون بیان مارو رودرو کنن حس می کنم جاریمو دربس قبول دارند . درصورتی که می دونن اون خیلی راحت دروغ میگه من یه ادم ساده ای هستم که اصلا اهل تجملات و مدل و اینجورچیزا نیستم ولی جاریم اهل مد و تجملاته واسه همین خیلی فخر فروشی می کنه خواهرهای شوهرمم بیشتر به اون توجه می کنن و خیلی ازش حساب می برن یعنی اگه معلومشونم بشه که اون دروغ گفته بروشم شاید نیارن ولی برای من واسه کار نکرده هم خط و نشون می کشن
یه بار خونه مادر شوهرم بودیم که مادر شوهرم بحثو شروع کرد جاریمم بود من گفتم باید رو درو بشیم جاریمم گفت آره باید رو در رو بشیم به نظر من کسی که اون حرفا روز ده و به این وضوح دروغ به من نسبت داده خیلی راحت هم می تونه اونجا دروغ بگه واقعا اعتماد به نفسمو از دس دادم تنها امیدم خداس من بایه دروغگوی حرفه ای طرفم که نه دین می فهمه نه انسانیت خسته ام خیلی خسته ام اگه این وسط شوهر خوارشوهرکوچیکم اون حرفا رو بشنوه چی می شه گاهی اوقات حس می کنم نکنه خدا به تاوان این رنج وسختی های 7-8 ماهه بخواد با از هم ریختن زندگی اون تلافی رو سرشون در بیاره
یه چیز دیگه که یادم رفت اینه که مادر شوهرم خیلی زیاد بین همسر من و برادر شوهر تفاوت قائل می شه برادر شوهرم خیلی خوبه و به پدر و مادرش می رسه ولی همسر منم خیلی خوبه و همیشه هرچی پدر و مادرش ازش خواستن انجام داده ولی نمی دونم انگاری برادر شوهرم یه چیز دیگه اس این منو خیلی آزار می ده حالا که خانمش این دروغا رو به من نسبت داده دارم از برادر شوهرم هم متنفر می شم بشدت زجر می کشم وقتی می بینم شوهرم براش کاری انجام می ده اون تابلو سازه و همسر من گرافیسته همه طراحی هاشو میاره همسرم براش انجاک می ده درصورتی که خودشم کاردانی گرافیکه اصلا بخودش زحمت نمی ده تازه مادر شوهرم هم کلی پز می دادکه پسرش دانشجو شده ولی اصلا پز نداده که این یکی پسرش رتبه دوم فلان هنرو تو کشور اورده حتی برای تبریک هم نیومدن خونه مون
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
تو رو خدا بی خیال باش و خودتو اذیت نکن عزییز دلم همه جای دنیا خوانواده شوهر با عروس دارن یکی کم یکی زیاد باور کن منم تا دلت بخواد از این مشکلا دارم تا اونجایی که با نصفی از اقوام شوهرم رابطم قطعه.اوایل اینقدر غصه میخوردم و گریه میکردم که متوجه شدم غصه داره رو صورتم تاثییر میزاره و همینجور پیش میرفت بعد از چند سال پیر میشدم مادرم گفت اگه تو بیخیال باشی اونا ضرر میکنن چون با این کاراشون حرص میخورن که نتونستن تو رو رنجیده خاطر کنن ولی اگه تو غصه بخوری تو ضرر کردی چون غصه صورتو زود پیر میکنه و اگه ظاهرت خراب بشه شوهرتم دیگه بهت تمایلی نداره.حالا منم خودمو زدم به بیخیالی و سیاست به خرج میدم مثلا پیشه پدر و مادر شوهرم گفتم که من میخوام با خواهر شوهرم آشتی کنم ولی شوهرم نمیزاره این باعث شد که هم کلی نظر پدر و مادر شوهرم نثبت به من عوض بشه هم به گوش خواهر شوهر رسیده و کلی غصه خورده که این وسط برادرش قصد آشتی نداره.من سیاستو دوست ندارم چون آدم یه دستو رکی بودم ولی حالا مجبورم به خاطر زندگیم سیاست به خرج بدم.غصه نخور چون آسیبلشو در آینده خودت میخوری.:43::43:
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
خیلی وقته این تاپیک رو گذاشتم همونطور که گفتم شوهرم ازم خواست که موضوع رو به اون واگذار کنم خودش حلش کنه ولی فکر می کنم تو این مدت که یه کم رابطه مون با خانوادهاش بهتر شده دیگه نمی خواد همه چیزو بریزه به هم البته به توصیه خودش با یکی از استادام صحبت کردم ایشون گفت برو جلوی خانواده شوهرت وضو بگیر قرانو بردار دست بذار رو قران و بگو تو این حرفا رو نزدی من می خواستم این کارو بکنم ولی همسرم نذاش میگه اونا فکر می کنن تو می خوای پاچه خواری کنی و موضوع رو ماس مالی کنی حس کردم همسرم خوشش نمیاد تازه اگه تو این مدت می خواستم کاری برای خانواده اش انجام بدم خوشش نمیومد و من هم به حرفش گوش کردم ولی همیشه به این موضوع فکر می کنم وبه خاطر همسرم چیزی نمی گم حالا به یه چیز مهم رسیدم و اون اینکه اگر چه یک سال زجر کشیدم ولی این مسائل باعث شد دوباره عشق من به همسرم زنده بشه واین برای من چیز کوچکی نیس درواقع زجری که کشیدم در مقابل چیزی که بدست آوردم ارزشی نداره و باید خدا رو همیشه شاکر باشم ولی بی صبرانه منتظر روز رسوایی و پشیمانی شون هستم ومی دونم این شکر گذاری خوبی نیس چه کنم بخشیدمشون ولی از خدا توقع دارم بلاخره یه روز بفهمن که با من چه کردن و جاریم رسوا بشه ؟
از مدیران سایت خواش می کنم اسم این تاپیک رو" پاداش زجری که کشیدم "بزارن ممنون
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
سلام ارشیدای عزیز
به صبرت تحسین می گم و خودت داری می گی که اجرش رو گرفتی و اون صمیمیت بین شما و شوهرت هست این خیلی باارزشه و اصل زندگی مشترک هم همینه :72:
به نظر من شما هم حرف شوهرت را همچنان گوش بده و خودت رو داخل این ماجرا نکن و وضو و قرآن رو برای قسم خوردن پیش نکش اینها حرمت داره شما اول گذشت کن و سعی کن با وضو بگیری و قرآن بخونی که خدا بهت همیشه راه راست رو نشون بده و قلبت رو از بخل و حسد دور کنه و بهت آرامش بده .
ببخش و گذشت کن تا به آرامش برسی و اون بحث ها و حرفها رو واگذار کن به همون خدا .
همیشه ماه پشت ابر نمی مونه بالاخره شما هم یه روزی حرف خوبی هات از طرف خانواده شوهرت به گوشت می رسه. فقط زندگی خودت رو دریاب و سعی کن توی رفتارهاشون ریز نشی که اذیت بشی و هر کاری شوهرت می گه بکن عزیزم .
امیدوارم که همیشه کانون خانوادتون سبز باشه گلم:72::72:
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
یکی دوباره که می ریم خونه مادر شوهرم جاریمم هست رفتارش کلی فرق کرده تا حالا محل نمی داد بااینکه من بزرگترم من همیشه سلام و احوال پرسی می کنم الانم از وقتی فهمیدم از زبون من دروغ گفته رفتارم باهاش سرد شده نمی دونم چرا از وقتی باهاش سرد شدم اون سعی داره گرم بگیره بعضی وقتا دلم براش می سوزه و تو موقعیتهایی باهام حرف می زنه که دوس ندارم با بی محلی شخصیتش رو خرد کنم من مطمئنم آدم قابل اعتمادی نیس و سوء استفاده خودشو می کنه من ازش می ترسم نمی خوام مثل قبل تو زندگیم راهش بدم چون باید به فکر آبروی خانواده و فرزندانم باشم با خودم می گم وقتی آبروی خانواده شوهرش براش مهم نیس دلش برای خانواده برادر شوهرش هم نخواهد سوخت و معلوم نیس در مورد خانواده من چی به ذهنش برسه و همه جا پخش کنه از طرفی واقعا دلم نمی خواد شخصیتش رو خرد کنم ولی بشدت ازش هراس دارم من آدم راحتی هستم خیلی زود اخت می شم و درد دل می کنم درواقع به خودم اعتماد ندارم که بتونم پیشش دهنمو نگه دارم از طرفی هم منظورشو نمی فهمم که چرا می خواد به من نزدیک بشه ؟
RE: جاریم از زبان من حرفای حیثیتی درباره خواهر شوهرام گفته ، دارم دیونه می شم خدایا
هیچ کس محل ما که نمی زاره ولی اشکالی نداره برای خودم می نویسم تاسبک شم
دیشب به خواهر شوهر کوچیک پیام دادم که آیه 6 سوره حجرات "ای افراد باایمان هرگاه فاسقی خبری دهد،در خبر وی تحقیق کنید مبادا (بر اثر گزارش بیاساس او)ندانسته به گروهی آسیب برسانید،و بعدا از کرده خود پشیمان شوید."رو بخونه اس داد به نظر تو فاسق بینمون کیه ؟ نوشتم اونی که دروغ گفته ، تهمت زده بعد ازش پرسیدم همه حرفهایی رو که از قول من گفتن باور می کنه گفت اونایی که به ابجیم گفتی رو اره گفتم با وجدانت قضاوت می کنی یا با کینه جواب داد با دیده هام نوشتم پس شنیده ها چی ؟ نوشت دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم منم یه نمونه از دروغایی که خواهرش از قول من گفته بود رو گفتم اونم دیگه چیزی نگفت ؟ نمی دونم کار درستی کردم یا نه؟ باید حرف می زدم چون این حرف نزدن خیلی آزارم می داد