شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
سلام دوستان اول ازتون معذرت میخوام اگه یه مقدار طولانی نوشتم ممنون میشم اگه صبوری کنید و تا انتها بخونید و منو کمک کنین.
دختری 24 ساله هستم دانشجوی کارشناسی ارشد.فروردین امسال یکی از اقوام به خواستگاری من آمد ایشون پسری 30 ساله هستند دانشجوی کارشناسی.من تا قبل از این مورد بخاطر مشغله های درسی اصلا به فکر ازدواج نبودم و هر خواستگاری که به خانه ما میومد بدون اینکه اجزه صحبت کردن بهشون بدم ردشون می کردم.اما این مورد رو به علت اینکه از اقواممون هستند روش جدی فکر کردم ایشون پسر چشم پاک و درستی هستند.خونوادشون هم بسیار با اخلاق و مهربون هستند.در صمن برادر ایشون شوهر خواهر منه.من روی این موضوع 7ماه!فکر کردم و خیلی سعی کردم منطقی فکر کنم.راستش من با یکسری موضوعاتی از ایشون مشکل دارم.
1)ایشون کار آزاد دارند البته در تلاشند که بتونند یه شغل دیگه(شرکتی)گیر بیارن ولی بعد از این 7،8 ماه هنوز موفق نشدن.من اصلا شغل آزاد رو دوست ندارم من می خوام برای دکترا هم انشاا.. بخونم دوست ندارم در آینده شوهر من شغلش این باشه.
2)دوست داشتم از نظر تحصیلات بالاتر باشن ولی اونقدر هم برام مهم نیست.
3)ایشون ظاهرشون کاملا عادیه و به منم میخوره اما من اصلا جذب ظاهر ایشون نمیشم.
در نهایت چند هفته پیش که دوباره اومدن نظر ما رو جویا بشن مامانم بر اساس نظر خودم گفتن که پسر شما فقط یه مشکل داره و اونم کارشه که مورد علاقه دختر ما نیست اونا هم پرسیدن که شما با هیچ چیز دیگه ای از ظاهر،تحصیلات و ... مشکلی ندارین؟ما هم گفتیم نه فقط کار.
الان که چند هفته از این جواب ما میگذره تازه تردیدهای شدید من شروع شده و ایراداتی از ایشون توی نظرم میاد که از اول هم قابل دیدن بوده.
راستش در درجه اول من اصلا اصلا احساس و علاقه ای در مورد ایشون ندارم و از اول قضیه قفط منطقی فکر کردم ولی حالا میبینم که اصلا بهشون حسی جز خجالت ندارم.
این روزها فقط به این فکر می کنم که در تصمیمم اشتباه کردم می تونستم ایشون رو رد کنم و با کسی با تحصیلات بالاتر و ظاهر بهتر ازدواج کنم.
دلم میخواست ظاهر ایشون مورد علاقه من بود و تحصیلات بالاتری داشتن و یه کار خوب داشتن.
در ضمن خیلی ناراحتم که هیچ حسی بهشون ندارم البته من در این مدت اصلا با ایشون صحبت نکردم.الان خیلی نگرانم فکر می کنم دارم در مورد مهمترین موضوع زندگیم با شک و یه جورایی نارضایتی تصمیم میگیرم از طرفی فکر جواب نه من رو واقعا می ترسونه نمی دونم چه جوابی بهشون بدم.
اگه من جواب نه بدم اونا با من چطور رفتار خواهند کرد(چون فامیل نزدیکیم همیشه همدیگر رو می بینیم)از طرفی می ترسم جواب نه من روی زندگی خواهر و شوهر خواهرم تاثیر بگذاره.
میترسم بهم بگن که تازه بعد از 8 ماه یادت اومده با این موارد پسر ما مشکل داری؟نگه تا قبلش نمیدی؟
خیلی ممنون میشم کمکم کنین که اصلا بهتره جوابم + بمونه یا رد کنم؟بهتره با خود ایشون صخبت کنم یا نه؟اگه بخوام رد کنم چطوری؟
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
قاطع باشید.
به نظر من این مورد رو رد کنید.
دوران قبل از ازدواج دقیقا واسه همین هست که با گذشت زمانی کوتاه ،آدم به چیزهایی که در روز اول به نظرش نمی اومده بیشتر و بهتر توجه کنه...
انقدر الکی احساس گناه نکنید. شما هم حق انتخاب دارید.
صحبت از یک عمر زندگی هست.
وقتی برای دیدن ایشون هیچ شور و شوقی نداشته باشید و قلبتون به تپش نمی افته و احساس جدیدی توی دلتون ایجاد نمیشه،وای به حال بعد از ازدواج که دیگه...
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
عزيزم احساسي كه شما نسبت به اين آقا داريد خيلي واضح و روشن نيست . چيزي رو كه خودم تجربه كردم رو مي خوام برات مطرح كنم . در خواستگاري هاي رسمي اصولاً احساس حرف اول رو نمي زنه وقتي با كسي برخورد آنچناني نداري و با هم صحبت نكردين نمي توني درموردش نظر بدي . به نظر من چند بار با اين آقا قرار ملاقات بزار اونهم در مكانهاي عمومي . باهم بيرون بريد باهاش صحبت كن ببين اصلاً حرف زدنش رو دوست داري بدلت مي شينه يا نه ؟ . وقتي بهت زنگ مي زنه دوست داري دوباره بهت زنگ بزنه و باهاش صحبت كني؟ اينطور كه به نظر مي رسه شما خيلي با ايشون ارتباط نداري .خب معلومه كه هميشه ظاهر آدما جذب كننده نيست . بعد حتما ً از اولش بگو كه من مي خوام چند بار با ايشون صحبت كنم اونوقت نظرم رو بگم . و بيرون رفتن و تلفني حرف زدن من دال بر قبول كردن ايشون نيست كه اونهم اميدوار نباشه ...
قضيه ديگه اينكه جواب رد شما ممكنه موجب دلخوري فاميل بشه ولي مطمئن باشيد با گذشت زمان همه چيز فراموش مي شه پس صرفاً بخاطر اينكه برادرشوهر خواهرتونه با اين ازدواج موافقت نكنيد ....
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
من چیزی که در نوشته شما دیدم ترس از ازدواج، مشخص نبودن معیارها و انتظارات بسیار زیاد از همسر آینده هست.
"من تا قبل از این مورد بخاطر مشغله های درسی اصلا به فکر ازدواج نبودم و هر خواستگاری که به خانه ما میومد بدون اینکه اجزه صحبت کردن بهشون بدم ردشون می کردم."
"الان که چند هفته از این جواب ما میگذره تازه تردیدهای شدید من شروع شده و ایراداتی از ایشون توی نظرم میاد که از اول هم قابل دیدن بوده."
این دو جمله شما نشون میده یک ترس پنهانی از ازدواج دارید. برای هر خواستگاری به نحوی در میرید.
پاورقی: درس خوندن با ازدواج کردن منافاتی نداره. دلیل این امر رو واضح برای خودتون بگید. ممکنه هنوز نیاز به ازدواج و قبول مسئولیت زندگی مشترک در شما ایجاد نشده باشه. پس دلیلی نداره فعلا (صرفا بابت اینکه مورد خوبی هست) ازدواج کنید.
"1)ایشون کار آزاد دارند البته در تلاشند که بتونند یه شغل دیگه(شرکتی)گیر بیارن ولی بعد از این 7،8 ماه هنوز موفق نشدن.من اصلا شغل آزاد رو دوست ندارم من می خوام برای دکترا هم انشاا.. بخونم دوست ندارم در آینده شوهر من شغلش این باشه."
منافات شغل آزاد داشتن همسر؛ و دانشجوی دکترا بودن شما چیه؟
همین آدم اگر شغل دولتی داشته باشه (با همین تجصیلات) واقعا مشکلی نیست؟ حتی اگر درآمد کمتری داشته باشه نسبت به شغل آزاد؟
من فکر میکنم شما دارید رتبه میدید به نوع شغل. و در ذهن شما، در زندگی مشترک، دانشجوی دکترا رتبه ای بالاتر از لیسانس داره و در نتیجه برای زندگی مشترک خوب نیست! و کلا شغل آزاد که کلاس نداره!
این موضوع رو روراست با خودتون حل کنید
شما توی این 8 ماه چند بار با ایشون صحبت کردید؟ چرا انتظار دارید الان به ایشون "احساس" داشته باشید وقتی میگید " البته من در این مدت اصلا با ایشون صحبت نکردم."
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
" به نظر من چند بار با اين آقا قرار ملاقات بزار اونهم در مكانهاي عمومي . باهم بيرون بريد باهاش صحبت كن ببين اصلاً حرف زدنش رو دوست داري بدلت مي شينه يا نه ؟ . وقتي بهت زنگ مي زنه دوست داري دوباره بهت زنگ بزنه و باهاش صحبت كني؟ اينطور كه به نظر مي رسه شما خيلي با ايشون ارتباط نداري .خب معلومه كه هميشه ظاهر آدما جذب كننده نيست . بعد حتما ً از اولش بگو كه من مي خوام چند بار با ايشون صحبت كنم اونوقت نظرم رو بگم . و بيرون رفتن و تلفني حرف زدن من دال بر قبول كردن ايشون نيست كه اونهم اميدوار نباشه ..."
حرف شما درسته راستش تا الان نمیخواستم باهاشون صحبت کنم چون میگفتم تا مشکل کارش حل نشده من نمی خوام روش فکری بکنم.ولی الان اولا از اینکه اینهمه وقت معطلشون کردم خیلی شرمنده ام و در این مدت همش فکر می کردم مشکل من فقط با کار ایشونه ولی الان میبینم اصلا حسی هم بهشون ندارم.
"1)ایشون کار آزاد دارند البته در تلاشند که بتونند یه شغل دیگه(شرکتی)گیر بیارن ولی بعد از این 7،8 ماه هنوز موفق نشدن.من اصلا شغل آزاد رو دوست ندارم من می خوام برای دکترا هم انشاا.. بخونم دوست ندارم در آینده شوهر من شغلش این باشه."
منافات شغل آزاد داشتن همسر؛ و دانشجوی دکترا بودن شما چیه؟
همین آدم اگر شغل دولتی داشته باشه (با همین تجصیلات) واقعا مشکلی نیست؟ حتی اگر درآمد کمتری داشته باشه نسبت به شغل آزاد؟
من فکر میکنم شما دارید رتبه میدید به نوع شغل. و در ذهن شما، در زندگی مشترک، دانشجوی دکترا رتبه ای بالاتر از لیسانس داره و در نتیجه برای زندگی مشترک خوب نیست! و کلا شغل آزاد که کلاس نداره!
این موضوع رو روراست با خودتون حل کنید
خودمم قبول دارم که برای کار شاید دلیلم درست نباشه اما به قول شما من فکر می کنم این شغل کلاس نداره و بین همکلاسی های من هیچکدوم شغل همسرشون ،شغل آزاد نیست.
راستش اولای این موضوع فقط سعی کردم منطقی فکر کنم با خودم گفتم اشکال نداره لیسانسه مهم بااخلاق بودن و انسان بودنشه؛دوباره گفتم اشکال نداره شغل مورد دلخواه منو نداره من حالا قبول می کنم ایشالا خدا بعدا بهش میده؛اشکال نداره ظاهرش رو خیلی دوست ندارم مهم اینه که پاکه بعدا ظاهرش هرچی باشه عادی میشه و فقط اخلاقش مهم میشه.
اما الان ناراحتم توی همین 8 ماه 4تا خواستگار داشتم دوتاشون سر کار استخدامی بودن و یکیش مدرکش هم فوق لیسانس بود ولی من نمیخواستم تا تکلیفم با فامیلمون روشن نشده اجازه بدم خونمون خواستگار بیاد و به همین علت همشون رو رد کردیم و اصلا نزاشتیم خونمون هم بیان.راستش همه وجودم شکه می دونم که واقعا پسر خوبیه ولی روم نمیشه بهش بگم تازه بعد از 8 ماه بزار باهات صحبت کنم ببینم چی میشه.اصلا نمی دونم چرا خودش در این مورد پیش قدم نشده ما فامیل نزدیک هستیم همیشه فرصت برای صحبت کردن لااقل تلفنی رو داشته ولی اصلا این کار رو نکرده نمی دونم چطور منو بدون لینکه باهام صحبت کنه انتخاب کرده.به عنوان آخرین راهنمایی پیشنهاد شما برای شزایط من چیه؟
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
اصلا نگران تاثیر جواب منفیش روی زندگی خواهر و شوهرخواهرتون نباشید بلکه بیشتر نگران تاثیر جواب مثبتتون روی آینده رابطه خودتونو ایشون با خواهر و برادرتون باشین. چون به نظرم خیلی خیلی رابطه ها سختو پیچیده میشه. ما تو فامیلمون این روابط و ازدواجها ممنوعه است. چون خیلی قبلها تاثیرات مخربش رو کل فامیل تجربه و ثبت شده. ازدواج دو تا خواهر با دو تا برادر؟ نمیدونم شاید بخاطر پیش زمینه ذهنیم به نظرم اینقدر پیچیده میاد. اما شما هم که علاقه ای ندارین و تازه کلی راه دارین و ازدواج براتون دیر نشده. بذارین براتون حسش پیش بیاد و با انگیزه نیمه گمشدتونو پیدا کنین نه اینطور منفعلانه.
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
سلام
قبل از هر حرفی معیارهات پخته نیست,اول تکلیفتو با معیارهات مشخص کن,ایشون یا هر کس دیگه ای باید به حدی از شناخت از خودت برسی که اینقدر منفعل و مردد نباشی
دوم,بخاطر ترسهای الکی مثل زندگی خواهرم یا اتفاقات احتمالی جوابی رو نده که ازش مطمین نیستی
امروز بهتر از فرداست که رسما ازدواج کردید
که یا کار به جدایی برسه یا یه حسرت که ای کاش و بهترش ممکن بود و...
اینجوری بیشتر از خودتون درحق اون آدم ظلم کردید,شاید ایشون همسر مناسبتری پیدا میکرد
نه به امید احتمالات آینده بگو نه نه به امید عوض شدن این آقایا ترس از حرف و حدیث بگو بله
قبلش هم صبر کن تا بفهمی از زندگی چی میخوای و ازدواجو شوخی نگیر
موفق باشی
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
"قبل از هر حرفی معیارهات پخته نیست,اول تکلیفتو با معیارهات مشخص کن,ایشون یا هر کس دیگه ای باید به حدی از شناخت از خودت برسی که اینقدر منفعل و مردد نباشی"
میتونین کمکم کنین چطور؟معیارهایی مثل پاک بودن،خوش اخلاق بودن،خانواده خوب داشتن،تحصیلکرده بودن،ظاهر دلخواه منو داشتن،شغل مناسب سلیقه منو داشتن ،اینها معیارهای منه که من بین این موارد شغلشون رو دوست ندارم(حتی اگه مناسب ندیدن شغلشون از سر ناپختگی من هست فکر می کنم بهتر از اینه که الان سعی کنم خودم رو قانع کنم که شغلشون مناسبه ولی بعدا همین موضوع آزارم بده و زندگی رو واسه من و خودشون تلخ کنم)
"امروز بهتر از فرداست که رسما ازدواج کردید
که یا کار به جدایی برسه یا یه حسرت که ای کاش و بهترش ممکن بود و..."
کاش اینقدر دو دل نبودم بدی کار اینجاست که می ترسم با رد کردنشون هم حسرت به سراغ من بیاد در هر حال از شما و همه دوستان خوبی که سعی کردین راهنمایین کنین ممنونم واسم دعا کنین تصمیم غلطی نگیرم واقعا ذهنم درگیره دلم نمی خواد تو این شرایط شک و تردید بمونم می خوام دیگه جواب قطعی رو بدم و از این فکر 8ماهه خلاص بشم
RE: شک دارم،بعد از 8 ماه چه جوابی به او بدهم؟
ایشون 8 ماه صبر کردن، باز هم صبر میکنن.
اما اینبار شما زمان رو از دست نده.
شروع کن به شناخت خودت و معیارهات برای ازدواج.
تو همین سایت، بخش ازدواج-خواستگاری کلی مقاله هست که باید بخونی تا معیارهات رو واضح تر و عاقلانه تر انتخاب کنی