پیش فرض های ذهنی احتمالا اشتباه برای ازدواج
سلام دوستان
من توی سیستم سنتی بزرگ شدم و عقایدم شکل گرفته.هرچند توی خانواده تحصیل کرده ای بودم اما به شکل سنتی بزرگ شدم
این مسئله باعث شده یه سری پیش فرض در ذهن من شکل بگیره که با دنیای امروزی درست مطابقت نداره
دو تاش رو اشاره کنم:
1.همسرم اگر شاغل باشه مشکل ساز میشه.حتما باید خانه دار بشه
الان که اکثر دخترها دانشگاه میرند و هدف های بزرگی در سر دارند اینکه این همه سال درس بخونند و بعد بخواند خانه داری کنند یه جورایی هم ظلمه هم عادلانه نیست.
از طرفی هم به خودم میگم پس کی مدیریت خانه رو بر عهده بگیره؟مثل تربیت فرزند و کدبانو گری
من که صبح تا ظهر سر کار یا دانشگاه....باز عصر هم تا شب همین طور
خودم بخش عظیمی از چیزی که بهش برسم رو مادرم میدونم که خانه دار هست...از طرفی هم می بینم توی فامیل افرادی که پدر و مادر هر دو شاغل بودن اخلاق درستی توی بزرگسالی براشون پایه ریزی نشده...ولی بودند هم کسانی که به موفقیت رسیدن در حالی که والدین هر دو شاغل بودند
البته من منظورم آشپزی و تمیز کردن خونه نیست.با یه برنامه میشه اینا رو انجام داد هر دو نفر
2.من و همسرم اگر چند سال اول زندگیمون دانشجو باشیم به زندگیمون لطمه وارد میشه
این مورد هم به نظرم مشکل ساز هست.
فکر کنم دوستانی که مادرشون خانه دار نبوده خوب بتونند راهنماییم کنند یا دوستانی که همسرشون هم مثل خودشون شاغله
مرسی متشکرم
RE: پیش فرض های ذهنی احتمالا اشتباه برای ازدواج
RE: پیش فرض های ذهنی احتمالا اشتباه برای ازدواج
من نظر کلی می دم نمی دونم چقدر به دردت بخوره. فکر می کنم دوستان بهتر از من بتونن به سوالات پاسخ بدن.
در مورد کار کردن خانم بیرون از خونه به نظر من اگه مشکل مالی نداشتین کاملا بذار به انتخاب و اختیار خودش. اگه دوست داشت هر وقت خواست کار کنه یا کار نکنه همیشه انتخابشو بپذیر و با روی گشاده از انتخاباش استقبال کن. اینطوری وقتی اونو فکراشو انتخاباشو و اختیارشو با احترام و مهربونی قبول داشته باشی و ببینه همسرت این پذیرشتو چه کار کنه چه کار نکنه مطمنا هر وقت که پیش تو هست یا پیش بچه اتون هست شاده و باز هم هر وقت که سر کارش هست شاده. چون خودش خواسته که کار کنه و شوهرش هم کنارش هست توی تصمیم گیری هاش. اینطوری اصلا خسته نمی شه در حدی که نتونه به خونه به شما به بچه هاش برسه. یعنی اون خستگی که ادمو از همه چی می ندازه معمولا خستگی جسمی نیست. خستگی روحی و فکریه. اینکه باید سر کار بری به زور یا نری به زور بعدش میای خونه باید کارای تکراری روزمره ی خونه رو بکنی بعدش با همسرت (چه زن چه شوهر) اخر شب سر موضوع های مختلف بحث کنی بعدم دیگه جون و رمقی نمی مونه که به بچه ات برسی و بعد خواب. دوباره یه صبح و یه روز مزخرف دیگه عین روز قبل شروع می شه و دوباره و دوباره. این خستگی خستگیه کار کردن یا کار نکردن نیست. خستگی جسمی نیست.
معمولا زندگی مشترک وقتی مشکل می شه برای دانشجوها که بچه دار بشن. خرج بچه رسیدگی به بچه بارداری زایمان ناراحتی های بعد زایمان و کلا همه ی اینا شاید حدود یه سال و نیم طول بکشه و بعدم با شدت کمتر ادامه داره. در کل زندگی یه زوج که دانشجو هستن و بچه هنوز ندارن خیلی مشکل نیست اگه شرایط ازدواجو و اون حداقل های مالی رو برای زندگی مشترک داشته باشن که لابد داشتن که ازدواج کردن. اگه پول در حد نیاز و داشتن یه زندگی معمولی باشه می شه اما اگه نباشه پول و سر اجاره خونه سر خرید سر ویزیت یه دکتر یا یه ازمایش ساده یا یه لباس عادی که نیازه و ادم باید بخره بخواد بمونه زندگی خوب به نظر من نمیشه و همش می شه دعوا و ناراحتی. یعنی در حد زندگی ساده باید پول داشت دیگه اینو قطعا خودت بهتر می دونی.
موفق باشی.