چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
دوستان خوبم سلام
راستش موضوعی که میخوام مطرح کنم مربوط میشه به حالات روحی و رفتاریه خودم! راستش خدا رو شکر زندگیم خوبه و همسر عزیزم و من داریم مراحل رشد رو توی زندگی مشترکمون طی میکنیم؛ اما مشکل اینه که من در طی روز و در رابطه با افراد دیگه؛ دوستان و همکارانم خیلی دختر شاد و با اعتماد به نفسی هستم. خیلی خوب ارتباط برقرار میکنم. هیچ مشکلی با خانواده ی همسرم و فامیل ندارم. اصلا مشکلی در ارتباطاتم با دیگران ندارم و خیلی راحت میتونم مسائلم رو حل کنم با منطق و صحبت.
اما وقتی که هوا رو به تاریکی میره؛ یا موضوعی در رابطه با همسرم پیش میاد به شدت احساساتی میشم. اصلا می دونید زمستون رو دوست دارم چون حس گرمایی که توی خونه با خانواده ای که زودتر از همیشه با تاریک شدن هوا جمع میشن رو دوست دارم. در رابطه با همسرم میشم عین یه دختر بچه که هیچ منطقی نداره؛ انگار همه ی محبت زندگیم رو باید از همسرم دریافت کنم.
بی حوصله بودنش برای چند روز؛ خسته بودنش یا عادی بودنش برای یک هفته اذیتم میکنه؛ نمی تونم تحمل کنم که زندگی مون و رابطه ی دو نفره مون عادیه؛ اینکه چند شبه که خیلی عادی میخوابیم؛ بنابراین توی این جور مواقع نیازهام و خواسته هام رو خیلی راحت بیان میکنم؛ خیلی خوب و صریح نیازهام رو مطرح میکنم. خب؛ شرایطی پیش میاد که همسرم نمیخواد یا نمی تونه نیازهای صریح من رو برآورده کنه. _ نیازهایی مثل نوازش کردن؛ بغل کردن! _ به هم میریزم؛ شروع میکنم به گریه کردن؛ حتی توجه منفی؛ انگار حاضرم اون لحظه تمام دنیا رو بدم تا یه لحظه بغلم کنه و حسش کنم. اون وقت بغلش آرومم میکنه و خوابم میبره! اما اون شب اگر همسرم مجبور باشه که این کارها رو بکنه خوب براش یه خاطره ی بد میشه! بعدش از خودم ناراحت میشم؛ از اینکه اجازه نمی دم همسرم به دلخواه و میل خودش آرومم کنه! بیاد طرفم. انگار غرورم خدشه دار میشه!
اصلا دیگه حالم از اشک هام بهم میخوره؛ نمی دونم چرا؟ این جوریم! شاید اون قدری که توی دوران کودکیم تا همین الانشم محبتی از پدرم ندیدم؛ به هر حال؛ میخوام این جوری نباشم!
میخوام احساسات و محبت رو داشته باشیم توی روابط مون؛ اما من اینقدر حساس و گریه وو نباشم!
مشکلی که دارم اینه که من به شدت به همسرم وابسته هستم و این موضوع در طی این ماه دیگه داره همسرم رو اذیت میکنه.
اما موضوع دیگه ای که فکر میکنم بی ربط به این مساله نیست اینه که ما تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم؛ خوب برای این هدف داشتن روابط بیشتر؛ بهتر! طی یکی دو ماه اول این موضوع از طرف همسرم اتوماتیک رعایت میشد که باعث شده بود ما به شدت به هم احساس و گرایش پیدا کنیم و گرمای محبت بین مون بیشتر بشه؛ اما بعد از اون دو ماه که نتیجه ای نگرفتیم؛ انگار ذوق همسرم واسه بچه فروکش کرده؛ یه کم متعادل شده و برگشته به روزهای عادیمون؛ اما حالا دیگه واسه بچه نه؛ بخاطر خودم هر وقت دوست داشته باشه میاد طرفم! و این برای من از دو جهت سخته! 1. اینکه من میخوام هر چه زودتر بچه دار بشیم و همسرم توی تمام این دو ماه آخر (کلا 4 ماهه که میخوایم بچه دار بشیم) یه جوری برخورد میکنه که من احساس میکنم بار این موضوع روی دوش منه و این منم که باید همش برم طرفش و براش یادآوری کنم که ما چه هدفی داریم. و 2. اینکه هنوز اون رفتارها توی روحیه ام تاثیر گذاشته و به شدت به محبت و توجهاتش وابسته و در واقع تشنه شدم و درخواست های صریحم هم داره هم خودم و هم همسرم رو اذیت میکنه!
میخوام هم موضوع بچه دار شدن رو مدیریت کنم؛ هم وابسته نبودنم؛ هم حفظ احساسات در روابط دو نفره ی خودمون! دنبال راه حلم و پیشاپیش از شما و همکاریتون ممنونم.
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
سلام دوست عزیز
دوست من، عادی نشدن روابط زناشویی فقط لازمش رابطه جنسی خوب نیست، بیش از همه و در ابتدا باید تلاش کنی تا دوست خوبی برای هم باشین و درک متقابل از هم داشته باشین!
از طرفی حس میکنم شما از جمله افرادی هستین که محبت را به صورت تماسی یا لمسی باید دریافت کنین، اما دقت کنین شرایط زندگیها و اجتماع و در مجموع سر کار اونقدر خسته کننده شده که افراد هم زمان کمتری میتونن با هم سپری کنن و هم اونقدر در طول روز انرژی مصرف کردند که شام خورده نخورده خوابشون میگیره و فقط و فقط به خواب فکر میکنن!
عزیزم، در این شرایط پیشنهاد میکنم، معاشقتون را همیشه به آخر شب نندازین، بوجود آوردن یه محیط گرم و شاد در خونه، به گرمی از همسر استقبال کردن، لباسهای زیبا و محرک پوشیدن، بوسیدن همسر ...پذیرایی گرم، ..
همه اینها خودش شرایط را بوجود میاره، در ثانی، نیازی نیست به همسر مرتب گوشزد کنین و...ایشان هم حتما به رابطه و موضوع بچه فکر میکنن، من فکر نمیکنم بیان مستقیم شما به همسرتون مبنی بر نیازتون به محبت لمسی یا بچه و .... زیبا باشه ولی شما باید با لطافت و ظرافت زنانه و با طنازی ایشان را ترغیب کنی،
موفق باشی:72:
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
سلام
این خیلی هم خوبه که شما به همسرتون احساس دارین و دوست دارین روابط عاشقانه بینتون زیاد باشه
به نظر من شما چون خانم هستین و احساساتی، این احساسی بودن جزو غریضه ی شماست و شما نباید اونو سرکوب کنین ولی باید توجه هم داشت که توی هر کاری دچار افراط و تفریط نشوید.
کلا از عسل شیرین تر که نداریم، زیادیش هم دل آدمو میزنه
ممکنه که چون شما خیلی به همسرتون توجه میکنین ایشون خیلی اطمینان دارن که این عشقتون همیشگیه(از لحاظ اینکه جایگاهتون بر عکس شده یعنی ایشون تو ناز قرار گرفتن و شما در جایگاه نیاز) بهتره که به اصلش برگردین چون طبیعت مرد اینه که ناز بکشه و طبیعت زن هم این که ناز کنه و نباید به غیر از این باشه
یه مقدار در ظاهر و پوشاک خودتون هم تغییر ایجاد کنین تا احساس یکنواختی نکنن
ولی خب خیلی منطقی سر این موضوع با همسرتون صحبت کنین و از خواسته هاتون بگین و خواسته های اون نه اینکه خواسته هاتون رو خواهش کنین
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
:302:
سلام عزیز دلم :302:
این شکلک گریه چیه من هر پستی میزنم ی نیروی عجیبی منو وادار میکنه ازش استفاده کنم
دل عزیزم نمیدونم چرا این تاپیک رو ادامه ندادی،
خودتم معتقدی که اصل ناز ونیاز رو رعایت نکردی؟
بعد رفتار همسرت از اول تا الان تغییر کرده؟
دل من فکر می کنم به معنای عامیانه بخوایم بگیم تو دخمل لوسی شدی:46:
یعنی همش دنبال اینکی از سمت اون بهت توجه شه
از اول اینجوری بودی؟
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
سلام من همبا نظردوستمون که می گفت رابطه حتما نباید لمسی باشه موافقم
نگفتید چند وقت ازدواج کردید.
اما فکر کنم که خیلی نباید از این مدت گذشته باشه
توصیه من به شما اینه که سریعا این حالت ها رو با تمرکز بیشتر روی خودت ترک کن
من هم مشکل شما رو داشتم ، الان یک ماهه که دارم سعی می کنم این عادت رو ترک کنم
ببین گلم (برای من اینطوربوده ) ناز زن تا حدی خریدار داره بیش از حدش طرف رو خسته می کنه . منم یک سال اول شوهرم سعی میکرد خواسته هام رو براورده کنه . اما بعد یک مدت انقدر واسش عادی شد خاسته هام که واسش مهم نبودچی میخوام حتی گریه هام می گفت گریه هم حد داره .زیاد هم تقاضای محبت م یکردم می گفت کمبود محبت از خونه بتبات واسم اوردی . عزیزم نزار عادی شی ،تاضربه نخوری . زندگی همیشه ناز نیست . الان یک ماهه به کمک همین تالار دارم اعتماد به نفسم رو افزایش می دم .خدا هم کمکم کرده . اینطوری هم خودم آرومترم هم اون راحتتره . هم ارتباطمون با خواسته اون و ناز منه . می دونم سخته .اما از منی که 4 سال ازدواج کردم عبرت بگیر . یه قانونی همیشه وجود داشته .آدما هر جی رو راحت بدست میارن نسبت بهش سردتر میشن . اگه سوالی داشتی بپرس در این زمینه اوستا شدم
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
نازنین جان! برعکس؛ من بیش از حد ناز کردم و این نازنازی بودن و به قول شما لوس بودن من، اتفاق های بدی رو برام رقم زد. راستش زندگیم شد دو قسمت؛ که البته به غیر از وابستگیم یه مشکل دیگه هم؛ شرایطم موقع دوران پریودم هست که به شدت خودم و همسرم رو اذیت میکنه؛ یعنی من و ایشون مثل دو تا عاشق با هم هستیم؛ مهربون و باگذشت؛ خوشحال و همدل تا می رسیم به این دوران که من پر میشم از انتظار و توقع؛ و همسرم نمی تونه اون جوری که میخوام درکم کنه و بهم برسه و دعوامون میشه شدید!
بعد من اصلا نمی تونم طاقت داشته باشم که بین مون بدی باشه؛ با اینکه همسرم به بدترین شکل هم باهام رفتار کرده باشه؛ چون توی روزهای قبل با هم خوب بودیم دوست دارم یه جوری دوباره بشیم مثل قبل از این چند روز و شاید با وجود محق بودن؛ سعی میکنم همه چیز رو روبراه کنم و شرایط رو برای صحبت فراهم میکنم و بعد از صحبت های من؛ همسرم میشه باز مرد عاشق قبلی!
اما حرفهاش و حرکاتش توی مواقع ناراحتی خیلی اذیتم میکنه و دوست دارم که این اون باشه که بیاد و جلسه ی عاشقانه یا منطقی ترتیب بده که باز هم خوب بشیم باهم؛ اما الان دیگه همسرم شده جزو مردهایی که با عادی رفتار کردن؛ میخوان همه چیز رو فراموش کنند.
ساره جون؛ عزیزم من 4 سال و نیمه که ازدواج کردم و خیلی دنبال راهی هستم برای کاهش وابستگیم!
این ماه تصمیم گرفتم؛ چند تا کار رو انجام بدم؛ یکی رفتن پیش یه مشاوره یا روان شناس؛ دو هم رفتن به یه باشگاه ورزشی برای اینکه هم وقتم پر تر باشه؛ هم یه کم خودم رو از محدود کردن در همسرم خلاص کنم.
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
آخی پس انگار مشکلات تو از همین دوران نشات میگیره.
خوب این حالات تو این دوران هست کاملا طبیعیه
ولی میشه کارایی کرد که حالات و احساساتت انقدر شکننده نباشن
به نظرم حتما پیش متخصص زنان برو و توضیح بده،اگر حالت درد بدنی و ضعفت هم زیاده دنبال راه حل واسه کاهش این دردها باش و اونا که کم شن خود به خود حالت روحیت یکم بهتر میشه.
مثلا درد استخون پا زانو ،ضعف رفتن پاها تو دوران .....،من همیشه فکر می کردم همه همین جورن وباید تحمل کرد
ولی وقتی به دکتر گفتم برای ی سری دارو تجویز کرد آمپول های ویتامین دی و .... که الان استخوانم خیلی کمتر درد می گیرن
کیسه آب گرم هم حتما استفاده کن و ماساژهم خیلی خوبه،هم بهت آرامش میده هم دردت کم میشه.
دیگه ی سری داروهای گیاهی هم خوبن.
که برات نگاه میکنم میگم،ولی بهترین حالتش اینکه بری پیش متخصص،بعد ی مطالبی در مورد سندروم پیش از قاعدگی داری....پیدا کن بده همسرت بخونه،اطلاعاتش در این زمینه بالا بره.
شاید حرفام واست تکراریه واین راهارو امتحان کردی ولی بازم گفتنش بد نیست.
اینکه سعی میکنی وقتت رو بیشتر پرکنی تاوابستگیت کمتر شه خیلی خوبه.
بازم میام.
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
سلام عزیزم
معلومه تو از صبح تا شب خونه ای و سر کار نمیری و مرتب ساعت رو نگاه میکنی که کی همسرت میاد خونه که به تو محبت کنه. سعی کن خودت رو از محیط خونه یه کم دور کنی همین که میگی میخوام برم باشگاه خودش شروع خوبیه که یکم سرت رو بیرون مشغول کنی و بدنت رو خسته. من که خودم سر کار میرم میفهم مردا چقدر بیرون خسته میشن و وقتی میان خونه بیشتر نیاز دارند که محبت ببینن تا محبت کنن. من خودم که از سر کار برمیگردم اونقدر خسته ام که فقط دوست دارم دراز بکشم و یه چای داغ بخورم و بخوابم یعنی یه کم خواب و استراحت رو به عشقبازی ترجیح میدم حالا زنم و احساسی دیگه از مردا چه انتظاری میشه داشت. در ضمن سعی کن این احساس وابستگیت رو کم کنی نه اینکه خودت رو عذاب بدی ها. اگه یه کم به همسرت فرصت بدی که اون خودش با میل خودش بیاد سمتت مطمئن باش شیرینی اون هم برای تو هم برای همسرت بیتر از موقعی هست که تو خودت طلب میکنی
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
نازنین عزیزم؛ من پیش دکتر زنان بارها رفتم و کلا هیچ مشکلی ندارم؛ فقط یه کم؛ کم خونی دارم که البته ماه ها هست دارم قرص آهن می خورم. ولی خب؛ این دفعه تصمیم گرفتم حتما راجع به این موضوع خاص و حالات روحی که دچار میشم با دکتر صحبت کنم؛ امیدوارم که نتیجه بده!
راستی یه طرح دیگه هم دارم و اون اینه که میخوام خودم توی یادآور گوشی همسرم؛ دقیقا روزهایی که دچار این حالت میشم رو بنویسم و با جملات عاشقانه براش احساس حمایت بیشتری رو که اون روزها ازش دارم رو بیان کنم. نمی دونم چه واکنشی داشته باشه!
2. اینکه با همسرم راجع به این موضوع صحبت کردم و ایشون بهم گفت: که باید بریم پیش یه دکتر و ازش بخوایم که برات داروهایی رو تجویز کنه تا این قدر توی این روزها عصبانی؛ پرخاشگر و حساس و گریه وو نباشی!:72:
نازنین جان! منتظر داروهای گیاهیت هستم.
و البته به پیشنهادت حتما عمل میکنم راجع به سرچ اون مطلب.
منتظر نتایج خوبی هستم که برای رفع وابستگیت می گیری؛ من رو هم در جریان کارهات بذار.
kamr گرامی؛ نه؛ من خانه دار کامل نیستم؛ به صورت نیمه شیفت سر کار هم میرم؛ درسم هم تموم شده؛ اما مشکل توی ذهن منه که میخوام هر لحظه و هر جا زندگیم عاشقانه باشه؛ و این موضوع حتی اگر سر کار باشم هم باهامه؛ دائم به همسرم فکر میکنم؛ حتی ما ماه قبل رفته بودیم کربلا؛ فکر کنید توی اون سفر معنوی من همش از همسرم انتظار داشتم که کنار من راه بره؛ پیشم باشه و حتی با هم باشیم؛ و همسرم اولش تا حد کمی با هام راه می یومد؛ اما بعدش موقع برگشت دعوای بدی بین مون صورت گرفت که همسرم به شدت ناراحت شد از اینکه من ازش این همه انتظار محبت و توجه رو دارم.
"اگه یه کم به همسرت فرصت بدی که اون خودش با میل خودش بیاد سمتت مطمئن باش شیرینی اون هم برای تو هم برای همسرت بیتر از موقعی هست که تو خودت طلب میکنی "
میخوام به این برسم؛ اما انگار صبر همسرم بیشتر از منه!
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
[color=#0000CD]راستی یه طرح دیگه هم دارم و اون اینه که میخوام خودم توی یادآور گوشی همسرم؛ دقیقا روزهایی که دچار این حالت میشم رو بنویسم و با جملات عاشقانه براش احساس حمایت بیشتری رو که اون روزها ازش دارم رو بیان کنم. نمی دونم چه واکنشی داشته باشه!
سلام دل عزیزم فکر کنم این خوبه حداقل یادآوری میشه واسش،ولی خوب چون روحیه ات تغییر میکنه خوب اصولا باید به طور خودکار براش یادآوری بشه و توهم اینجوری تاکید بیشتری کردی فکر کنم طرح خوبیه حتما عملی کن.
2. اینکه با همسرم راجع به این موضوع صحبت کردم و ایشون بهم گفت: که باید بریم پیش یه دکتر و ازش بخوایم که برات داروهایی رو تجویز کنه تا این قدر توی این روزها عصبانی؛ پرخاشگر و حساس و گریه وو نباشی!:72:
آخی الهی،چقدر اذیت میشی :302:
نازنین جان! منتظر داروهای گیاهیت هستم.
خوب داروهای گیاهی که من شنیدم البته فقط یکی شون رو امتحان کردم که واقعا تو درد تاثیر داره رو گریه هم همین طور.و رو پرخاشگری هم اثر داره
عصاره گیاه رازیانه،عصاره افشره گل سرخ
ولی از همکارم شنیدم گل صدتومنی هم خیلی خوبه
ولی برای میزان استفاده حتما از دکترمشاوره بگیر.راستی کافئین این علایم رو بدترمیکنه
کلا یکی از دلایل این حالات کم انرژی شدن بدن هستش واگر شما انرژی تون رو بالا ببرید مشکلاتتون خیلی کمتر خواهد شد.
منتظر نتایج خوبی هستم که برای رفع وابستگیت می گیری؛ من رو هم در جریان کارهات بذار.
دل عزیزم نمیدونم ناپیکم رو خوندی یا نه،وابستگیم رو کمتر کردم،البته دقیقا رو وابستگیم و روابط بین من وهمسرم تمرکز نکردم
بیشتر رو خودمتمرکز دارم یعنی هی به خودم میگم تو نبایداینجوری باشی.تو باید قوی باشی باید قابل اتکاباشی برای همسرت .
بعد باعث میشه شخصیتمو قوی کنم....
دل من سعی میکنم خیلی کم گریه کنم یعنی شاید در خفا گریه کنم ولی پیشش خیلی رو خودم کنترل دارم. یعنی واقعا مهار میکنم گریه کردن رو:)
البته خیلی وقته این مهارت مهار کردن گریه رو یاد گرفتم.
ی بار بهار شادی حرف خیلی خوبی زد بهم
گفت هیچ وقت به هر بهانه ای پیش همسرت گریه نکن
بزار ارزش اشکات محفوظ بمونه
اگر همیشه اشکات روان باشه دیگه بی ارزش میشه
کاری کن که وقتی گریه میکنی همسرت بفهمه ی اتفاق خاص افتاده ،نه اینکه بگه این که همیشه اشکش دمه مشکشه . بی اهمیت باشه براش.