RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
سلام
خوش امدی به همدردی
چند سالته؟
چطور شد که دچار فوبیا شدی؟
فوبیا یعنی ترس.شما از چی دقیقا میترسی و وحشت داری؟
همسرت از این موضوع خبر داره یا نه؟
قرصهایی که برای درمان بیماریهای روحی داده میشه معمولا همین طور هستن.یعنی تا موقع مصرفشون همه چی خوبه.اما وقتی قطع میشه ، چون بدن بهش عادت کرده دوباره برمیگرده به حالت قبل از مصرف.
نگران نباش.اینا همش مقطعی و گذراست.
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
سلام
آیا در کنار دارو،پیش روانشناس مراجعه کردی؟خب دارو به تنهایی که نمی تونه مشکل رو رفع کنه!بهتر بود در کنار دارو درمانی روان درمانی هم می شدید.
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
من نمی دونم مشکلتو دقیقا ولی یکی از دوستان همین تالار اسمش s@h@r هست برای ترس از اجتماع و دیگران نوشته بود کلاس یوگا براش خوب بوده و یه چیزی به اسم غرقه سازی که این غرقه سازی رو نوشته بود در اصل یه تعداد ادمو توی یه جایی مثله کلاس کنار هم جمع می کنن و سعی می کنن یه جورایی اب پاکی رو روی اشخاصی که مشکل ترس دارن با بلند گفتن ضعفاش جلوی بقیه یا یه چیزی شبیه این می ریزن. بعدش انگار یه دو ماهی حال ادم بد می شه بعد خیلی خوب می شه. اما باید تحت نظر روانشناس مجرب باشه.
ببین کلا از چی می ترسی. سعی کن اگه خطرناک نیست خودتو در معرض ترست بذاری. مثلا گربه که خیلی ها می ترسن ازش ترسناک نیست. اما خوب مار خطرناکه و بایدم ازش ترسید.
تاپیک سحرو می تونی سرچ کن فکر می کنم اسمش اثرات غرقه سازی بر من بود.
موفق باشی.
http://www.hamdardi.net/thread-25047.html
نمی دونم اینکار برات مفید باشه یا نه. از روانشناس بپرس.
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط meinoush
من نمی دونم مشکلتو دقیقا ولی یکی از دوستان همین تالار اسمش s@h@r هست برای ترس از اجتماع و دیگران نوشته بود کلاس یوگا براش خوب بوده و یه چیزی به اسم غرقه سازی که این غرقه سازی رو نوشته بود در اصل یه تعداد ادمو توی یه جایی مثله کلاس کنار هم جمع می کنن و سعی می کنن یه جورایی اب پاکی رو روی اشخاصی که مشکل ترس دارن با بلند گفتن ضعفاش جلوی بقیه یا یه چیزی شبیه این می ریزن. بعدش انگار یه دو ماهی حال ادم بد می شه بعد خیلی خوب می شه. اما باید تحت نظر روانشناس مجرب باشه.
ببین کلا از چی می ترسی. سعی کن اگه خطرناک نیست خودتو در معرض ترست بذاری. مثلا گربه که خیلی ها می ترسن ازش ترسناک نیست. اما خوب مار خطرناکه و بایدم ازش ترسید.
تاپیک سحرو می تونی سرچ کن فکر می کنم اسمش اثرات غرقه سازی بر من بود.
موفق باشی.
http://www.hamdardi.net/thread-25047.html
نمی دونم اینکار برات مفید باشه یا نه. از روانشناس بپرس.
خانم مینوش گرامی
در ارتباط با مساله ی غرقه سازی خانم سحر،ما در روانشناسی غرقه سازی داریم و درباره ترسها کاربرد داره اما درباره شیوه ی اجرای این روشی که این روانشناسان اجرا کردند من تردید دارم.در همون تاپیک هم من نظر خودمو و علت اینکه چرا اینگونه اجراش کردند گفتم.
اگر مراجع ترس داشته باشه با این روش،روانشناس میاد با استفاده از روشهای تشویقی و ارتباط خوبی که با مراجع برقرار میکنه اونو در شرایط واقعی که ازش ترس داره قرار میده.اما اینکه چرا جلوی جمع میاد ضعفهاشو به جمع میگه به شدت تردید دارم!!آخه چه ربطی به غرقه سازی داره؟!اون از جمع هراس داره چرا باید ضعفهاش به جمع گفته بشه!
اگر هم خانم سحر گفت حالش خوب شده به خاطر غرق شدن(مواجه شدن) با ترسش بوده نه بازگو شدن ضعفهاش به بقیه!کما اینکه 2 ماه بعد از این اتفاق دچار مشکلات روحی شدیدی شده بود.و من هم حدس زدم احتمالا این قسمت کارشون جنبه بازار گرمی داشته که بگن ما چنینیم و چنان!
معمولا در کتابهای روانشناسی فصل آخرش اختصاص داره به Ethics یا همون رعایت مسائل اخلاقی،حفظ حریم شخصی افراد،امنیت مراجع و عدم خسارت به آنها که نمی دونم چرا آنها رعایت نکردند
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
چرا به غلط باب شده كه داروهاي روان باعث عادت ميشه؟ممكنه اين اثرو داشته باشه بعضي هاشون اما دركسي كه مشكل داره خود بدن اون فرد گيرنده هايي در مغزش كم هست كه باعث نياز به اون دارو ميشه
واون دارو اثر ميكنه
اين بخاطر ايظ هست كه شما در استرس ازدواج هستيد و مشكلتون عود كرده حتما دوباره با پزشكتون مشورت كنيد
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
سلام دوست عزیز
یه مشاوری میرفتم میگفت، هرکی از تاریکی میترسه، درمانش این نیست که با تاریکی مواجه نشه بلکه باید در تاریکی قرار بگیره تا ببینه تاریکی یعنی همان روز بی روشنایی و اتفاقی نمیافته!
دوست عزیز،
کمی ترس و نگرانی خوبه چون به آدمی کمک میکنه در تصمیم گیریهش و نحوه زندگی همه جوانب را در نظر بگیره! اما اینکه بیش از اندازه و در حد فوبیا باشه خوب نتیجش اختلال در زندگی میشه!
مثال میزنم، در حال حاظر من از شدت کمر درد نمیتونم راه برم و منزل بستری هستم، دلیلش هم ورزش خاصی هست که انجام میدم، پر از هیجان و خطر هست!دیروز که خوردم زمین و این بلا به سرم اوم یه لحظه و فقط یه لحظه که عقل از سرم پرید، به ذهنم خطور کرد اگر مثل باقی ترس از ارتفاع یا سرعت داشتم و ورزش آسونتری انتخاب میکردم شاید این همه آسیب را چه الان چه در گذشته نمیخوردم، بعدا هم معلوم نیست سر سالم به درببرم، :311:اما باور کن به دور از همه ترسها و نگرانیهاش، چنان لذتی را میبرم که دوست ندارم به خطراتش فکر کنم! شوق زندگی و ادامه بهم میده، حالا مثلا بترسم، نتیجش محروم کردن خودم از لحظات شاد و لذت بخشی هست که دیگه تکرار نمیشه،
عزیزم، خطر همیشه هست، عدم موفقیت هست، اما تا اینها نباشه زندگی جریان نداره و لذت نداره،
رودخانه خروشان سر راهش با کلی سنگ برخورد میکنه، اما همین سنگها هستند که باعث بوجود آوردن صدای زیبای جریان آب هستند!
تا مریضی نباشه، نعمت سالم بودن را درک نمیکنیم، تا حس ناامنی نباشه، قدر امنیت را نمیدانیم!
من به نظرم با ترسهات روبرو شو! فکر کن نهایتش چی میشه! مگه نمیگی به حدی رسیدی که حتی آرزوی مرگ داری! مواجهه با نگرانیهات خطرناک تر و .. تر از مرگ هست؟ چرا ذهنت را آروم نمیکنی و به زیباییهای زندگی فکر نمیکنی!
چرا فکر نمیکنی، تو این وا نفسا که همه دنباله یه جفتن، شما کنار خودت داری! قراره مادر شی، چیزی که آرزوی من و خیلی ها هست، چرا فکر نمیکنی، شرایطی که داری میتونه فقط و فقط با تغییر نوع نگرشت به بهترین شرایط تبدیل شه!
برات آرزوی موفقیت دارم:72:
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
با تشکر از نظرات و راهنمایی های دوستان
من 23 سالمه. همسرم هم ازین بیماریم اطلاع داره و ایشونه که به من دلگرمی میده و کمکم میکنه
بیماریم هم از یه جای خیلی مسخره شروع شد
ما رفته بودیم با قطار مسافرت تو راه برگشت قطار خیلی تکون میخورد از همونجا حالت تهوع من شروع شد ما بقی جریانات...
حالا هم من میترسم بیرون برم همش فکر میکنم اگه برم بیرون حالم بد میشه فقط خونه خودمون راحتم
مثلا نمیدونم چرا به این فکر میکنم که میخوام برم خونه مادر شوهرم استرسم زیاد میشه تپشم میره بالا و...
البته دوستان اینو هم اضافه کنم چند روز پیش رفتم پیش دکترم و دوباره داروهامو شروع کردم و کمی بهتر شدم اما واقعا حالم بد میشه وقتی به این فکر میکنم که میخوام ازدواج کنم و بچه دار شم اما دارم دارو میخورم نکنه بچم ناقص شه نکنه دیوونه شم و یه بلایی سر بچم بیارم و .........
بچه ها دلم خیلی پره من واقعا ناراحتم. دلم فقط به خاطر همسرم داره اتیش میگیره چون خیلی ماهو مظلومه من دیوونشم عاشقشم نفسم میره واسش اما طفلی وقتی میبینه من بیحالم خیلی ناراحت میشه منم وقتی میبینم اون تو فکره غم دنیا میریزه تو دلم عذاب وجدان میگیرم هزار بار میمیرمو زنده میشم به خدا دوست دارم بمیرم اما یه لحظه غمشو نبینم به خدا دوست دارم بخوابم صبح که بیدار شدم همه چی از یادم رفته باشه
بچه ها توروخدا واسم دعا کنین... دعام کنید...
RE: کمکم کنید(فوبیا دارم)
اوووووووو کو تا آینده؟؟؟از حالا فکر بچه رو نکن.. کی گفته تا اونموقع این مشکل باهاته؟؟؟ مگه سری قبل خوب نشدی من دکتر نیستم اما مطمئنم خوب میشی اگه بخوای. چون همراه خوبی داری.
من از آب میترسم (چون اولین مربی شنام داشت غرقم میکرد)از هواپیما وحشت دارم (چون تنها تو پرواز بودم داشت سقوط میکرد) از صدای موتوری که از پشت سرم بیاد میترسم (چون یه بار موتور از پشت بهم زد و کیفموبرد)
خلاصه خواهر از خیلی چیزا وحشت دارم. :311:
اما وقتی با همسرم تو هواپیما میشینم و اون موقع بلند شدن دستمو میگیره و بهم اطمینان میده که هیچ اتفاقی نمیفته باور میکنم.
الان شما هم همسرت باهاته سعی کن به اون و همه کسایی که کنارت هستن اطمینان کنی. مطمئنا تنهات نمیذارن و هیچ اتفاق بدی قرار نیست بیفته که هیچ تازشم:
دخترررررررررررررر اینهمه اتفاق خوب قرار بیفته ....عروسییییییییییییییی........ زندگی مشترک با عشقت........وای نی نی:43: چی ازین بهتر
راستی یادم رفت بگم با همه اون اتفاقات که برام افتاد هنوز زنده ام خدا روشکر :316:پس دنیا اونقدرام وحشتناک نیست و احتمالات منفیش خیلی خیلی کمتره:310: