با ازدواج من خانوادم تنها خواهند شد

سلام به همه.دلم واسه تالارو بحثاش تنگ شده بود خیلی وقته نیومدم این روزا بد جور پیگیر کارای مراسمم.خرید وسایل و چیدمان خونه و..... گذشته از استرس زیاد و خستگی و نگرانی و این گرونی وحشتناک واقعا گذر این روزا یه لذت و طعم خاصی داره که ان شالله خدا قسمت همه مجردا کنه. راستش اینروزا کنار همه ی رفت و آمدا کنار همه برنامه ریزی ها و کنار همه ی آرزو ها واسه آینده دو چیز داره انگیزمو واسه سرعت بخشیدن به کار ازم میگیره شرایط خاص حاکم بر خونه پدری و زندگی متاهلی زیر یک سقف!! قبلا گفتم که پدر مادر من بیشتر از 4یا5ساله طلاق گرفتن. البته طلاق عاطفی. کنار هم زندگی میکنن اما هیچ مراوده ای با هم ندارند یه خونه سرد و خالی از مهر و محبت. ازدواج من و حضور محسن این چند ماه یه روح تازه ای به خونه داد اما واقعا نگرانم بعد از رفتن ما باز حال و هوای خونه به چه وضعی میافته مامانم و دو تا خواهرام تنهاتر خواهن شد. تازگیا بابا مدام با ایما واشاره حرف از رفتن میزنه یعنی بعد از مراسم من خونه رو ترک میکنه.خیلی نگرانم.وقتی فکرشو میکنم که خودم از این خونه خلاص میشم و شرایط اونا بدتر میشه..... من دختر بزرگ خونواده ام دوتا خواهر دارم یکی 20سالشه که اگر نبود روزای سخت قابل تحمل نبود حقیقاتا مثل خواهر بزرگتر همیشه پشتم بوده و یه خواهر کوچولو 4ساله واقعا باید چکار کنم?اصلا میتونم کاری کنم?دلم میخواد هیچ وقت به این خونه برنگردم.

:316:

سلام عزیزم خوب شرایط سختیه .
پدرت کجا می خواد بره ؟
خواهرت هم خیلی نگراننه ؟
همسرت از این اوضاع خبر داره ؟
خوب در هر صورت همسرت اولویت داره هیچ وقت به خاطر خونوادت نباید واسش کم بذاری که دلسرد بشه .
بعد از اینکه مطمئن شدی همسرت از جانب تو آسوده خاطره می تونی به خونوادت برسی .
مثلا چند روز در هفته بهشون سر بزنی و حال و هواشونو عوض کنی که احساس تنهایی نکنن . مناسبت هارو در کنارشون چشن بگیر و به نوعی شادشون کن .:73:
بهشون دلگرمی بده و حرفای امیدوار کننده بزن جوری که دلشون به تو خوش باشه .
بیشتر از حضورت تو اون خونه به اعتماد به این موضوع نیاز دارن که رها شون نکردی و تنها نیستند .
نگران نباش عزیزم خدا کمکت می کنه .:321:

بعد از چند روز امشب با کلی ذوق وشوق اومدم خونه پدری.فکر میکردم چقدر دلش واسم تنگ شده گفتم کاش دیشب میومدید خونمون اما انگار نه انگار که چند روزه نیستم دلم میخواد دیگه نبینمش انگار با نگاهش میگه همه نفسهایی که تو خونه من کشیدیو مدیون منی

خانواده حتی از هم پاشیدشم نعمته. از دستش نده. الان تو جو عاطفی شدید ناشی از روزهای اول ازدواجی. تو این جو تصمیم نگیر. حتی نذار همسرت این احساساتتو بفهمه چون مطمئنا اون مشکلاتو نداشته و ممکنه برداشتش جور دیگه ای باشه. مردها اگر از جنس فرشته نباشند حتما حتما در آینده ناخودآگاه رفتارشون در برابر همسری که کسی جز اونا نداره از حالت نرمالش خارج میشه و این بضرره یه زندگی خوبه. در حالت بدترش شاهد تغییر رفتار مرد و سوء استفاده از بی کسی دختر, سرکوفت زدن موقع مشاجرات, سرکوفت خانواده همسر و ... میشه. بذار چند سال از زندگیت بگذره من مطمئنم اونموقع بهتر خانوادتو درک میکنی. قرار نیست و حق هم نیست که هیچ فرزندی خانوادشو بخاطر اشتباهاتش قضاوت کنه. حتی اگه تو داشتن یه خصوصیت مثبت موقع تربیت کردنمون نقش داشته باشن ازسرمونم زیاده. قدر این روزا رو بدون احتمالا ازین ببعد زندگیت عوض میشه و خیلی خیلی بهتر اما این روزا دیگه تکرار نمیشه و بعدها وقتی بهش نگاه کنی میبینی خیلی چیزای خوبم داره.

ممنون روژان عزیز بالاخره یکی به داد منم رسید.حرفات کاملا درسته اما متاسفانه رفتارهای پدرم در قبال من مادرم و بچه و حتی همسرم وخانوادش که از دوستان صمیمه پدرم بودن به نحویه که حقیقاتا ناراحت و گاها خجالت زدم میکنه گاهی تصمیم میگیرم بعد عروسی فقط ماهی یک بار به دیدن خوانوادم ببام اما حس تنهایی اونا.البته مامان من خوب تونسته راهشو تو زندگی پیدا کنه.طوری که نبود بابا در کنارش اونو خونه نشین و فلج نکرده اما مشکل من درحال حاضر با رفتارهای پرتوقعانه پدرمه.واقعا نمیبخشمش

سلام عزیزم
نگران نباش هم میتونی به خودت برسی وهم به خونوادت هفته ای چند روز به دیدن خونوادت برو و به دیدن خونواده شوهرت هم برو تا اون حرفی برای گفتن نداشته باشی در واقع شرمنداش کن مخصوصا" به مادرشوهرت توجه کن چون مردها قربونشون برم نفس شون مادرشونه پس باسیاست زندگی تو ادامه بده منم تو شرایط زندگیه خودت هستم پدرم 21 ساله فوت شده مادرم ازدواج کرده خواهرم خونه خودشه منم متاهلم 1 دادش دارم تنها زندگی میکنه ولی بیشتر روزا میرم خونه پیشه داداشم تا تنها نباشه ولی یه طوری شده که شوهرم اگه حرفم بزنه با تشکرو تعریف تمجید از شوهرم نمیذارم از این بابت خسته شه و ناراحت بشه چه میشه کرد زندگی یه هنراگه خانم خونه بتونه مشکلات زندگی رو تحمل کنه و حل کنه هنرمنده پس قدر زندگیتو بدون عزیزدلم.....:227:

ممنون شاپرک عزیز
تو این مسائل خوبم یکمی سیاست زنونه دارم همه چیزو به بهترین شکل پیش میبرم اما خدا نکنه بابا یه نگاه چپ بکنه انگار همه انرژیم به یک باره تخلیه میشه نمیدونم شاید ازش توقع ندارم شاید تحمل ناراحتیشو ندارم شاید خیلی دوسش دارم.همیشه مطیع کامل بودم همیشه تو هر زمینه ای رشته تحصیلی کار ازدواج خواسته وارد شدم و بهترین بودم اما ....اختلاف من و پدرم با وجود علاقه ای که بهش دارم دیرینه ست
مهم اینا نیست مهم جو خونمونه که با رفتن من بیشتر در سکوت فرو میره