چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
نميدونم با وجودي كه عزيزترين فرد زندگيم مادرمه ولي اينقدر با هم دعوا داريم.
اصلا كوچكترين حرف مادرم ميره روي اعصاب من.
در هر موردي .
بعد دعوا من شديدا از دست خودم عصباني ميشم و ناراحتم و عذاب وجدان دارم ولي مادرم فرداش يا تا چند وقت ديگه همش همون حرفامو تحويلم ميده.
براي مثال مادرم خيلي اصرار به درس خواندن من داره بعضي وقتا اينقدر به من فشار مياد كه شروع به دعوا ميكنم و مادرم تا چند روز ديگش ميگه تو ديكه دختر من
نيستي .درس خوندنت براي من نيست كه براي خودته .
يا مثلا اگر كسي در اشناها ازدواج كنه و مادرم بگه خوشبحال فلاني دخترش رو شوهر داد و راحت شد،همين جمله باعث يه دعواي شديد ميشه.
ويا هر مسئله ي ديگه.
نميدونم جرا اينقدر حساسم و زود رنج.
چه كار كنم.؟
اينقدر روي خودم فشار حس ميكنم.
احساس ميكنم اضافه هستم تو خونه و هر حرفي هر كسي ميزنه منظورش به منه.
خيلي دلم ميخواد خونسرد باشم نميشه.
مادرم همون لحظه حرفي نميزنه ولي بعدش مدام متلك ميگه و اون موضوع رو كش ميده تا دوباره من باهاش دعوا كنم.
RE: چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
haleh10 عزیز سلام
به تالار همدردی خوش آمدی
دوست عزیز به نظر منم حساس و زود رنج شدی.
چند سالته؟و خواهر یا برادر داری؟رابطه شما با اونا چطوره؟
بهترین راهکار اینه همین حرفهایی را که اینجا زدی برو به خودشان بگو
ضمنا اگه مشاوره ی حضوری بگیرید تا مشاور با مادرت صحبت کند نتیجه بهتری میگیرید
موفق باشی:72:
RE: چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
به تازگي وارد ٢٦ سال شدم
يه خواهر بزرگتر دارم.
اخلاق خواهرم از من بدتره.
اون هم حساس و عصبي هست.
رابطه ام با خواهرم هم همين طوره.
بعد از دعوا وقتي حالم خوب شد بهشون ميگم ولي مادرم ديگه دست بردار نيست و همش ميگه انشاالله بچه هاتون از خودتون بدتر ميشن و اذيتتون ميكنن.
RE: چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
این حالت وابستگی احساسی رو که به مادرت داری بردار از روی خودت که ازار نبینی. یعنی اینطور نباشه که با یه رفتار مادرت و یه گفته اش همه ی اعصابت به هم بریزه. قلبت وقتی ازار می بینه که بتونن به احساست وارد بشن. وگرنه این حرفا که میشنوی همه فقط یه سری کلمه و اصواتن. مشکل این میشه که ادم از کسی که بهش نزدیکه و براش مهمه توقع نداره که اینارو بشنوه. یه راهی که می تونی داشته باشی اینه که اول از همه بپذیری مادرت همینه. یعنی کسیه که زخم زبون می زنه. لزوما هم دلیل نیست که هر چی می گه درست باشه یا هرچی می گه غلط باشه. مخلوطه. احساستو از روی حرفا و زخم زبونا بردار. زمانایی که مادرت شروع می کنه به زخم زبون زدن مثله یه ادمی رفتار کن که بی طرفه یعنی خودتو جای یه نفر سوم بذار که بدون احساساتی شدن بتونی فکر کنی واقعا حرفا کدومش به کارت میاد و واقعا در مورد چه قسمتی از زندگیت باید تغییراتی بدی و اصلا چه واکنشی نیازه که نشون بدی در اون لحظه. یا مثلا یه غریبه بهت این حرفایی که مادرت می زنه رو بزنه تو میای اون حرفایی رو که باعث رشدت می شه و حالت گوشزد داره برای بهتر کردن زندگیت می شنوی اما چون مادره و بهت نزدیکه توقع داری که با ملایمت بهت بگه. وقتی تند و تیز حرف می زنه یا فرض کن اون حرفا رو یه غریبه داره می زنه که بتونی از حرفایی که می شنوی درست و دقیق مطالب مفید رو درک کنی و غیر مفیدها رو تا ته قلبت راه ندی و نشنیده بگیری. یا اینکه فکر کن در اون لحظات جای نفر سومی و با بی طرفی و بدون قضاوت رفتار و افکار خودت و مادرتو بررسی کن که احساساتی نشی که اعصابت به هم نریزه و بتونی چیزایی که باید رو بشنوی و به کار بگیری.
این راهیه که به نظر من میاد. ممکنه دوستان راههای بهتری داشته باشن و حتما بهت می گن.
RE: چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
ممنون دوستان.
من خيلي هم از عاق والدين ميترسم .
RE: چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
سلام هاله خانم. خوب دختر خوب وقتی خودت میگی از عاق والدین میترسی و عذاب وجدان میگیری و این حرفا.پس چرا هی یک اشتباه رو جبران میکنی...با خودت بشین فکر کن که آخه ارزش داره آدم سر هر مسئله ای با مادرش،عزیزترین کَسِش،دعوا کنه؟! که چی بشه؟ چی ثابت بشه؟ خوب مادرت وقتی میگی فلانی ازدواج کرد این یعنی دلش میخواد توام سر و سامون بگیری. این که چیز بدی نیست.. همه مادرا دلشون میخواد دامادی و عروس شدن بچه شون رو ببینن... من خودم آدم نماز خونی نیستم.. ولی باور کن هر گاه نماز خوندم خیلی آروم شدم و روابطم با اطرافیانم در کمال خونسری بوده... یعنی بعد از نماز ها.حالا توام امتحان کن.البته اگه نماز میخونی که هیچی. البته اینم بگم که دختر جماعت حساس هست. یعنی کلا حساس بودن یکی از خصلت های دختراس.اما خوب باید کنترلش کرد.من نه کارشناسم نه روانشناس و نه یک آدمی که 60 70 سال عمر کرده باشه و بخواد ادای ریش سفیدا رو در بیاره ولی چون همسن و سالتم گفتم شاید بتونم کمکی بکنم.سخت نگیر.خدایی بشین با خودت فکر کن وقتی آدم میتونه مهربون باشه و با مادرت به خوبی رفتار کنه چرا بدرفتاری چرا دعوا؟! :227:
RE: چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
این تاپیکو هم نگاه کنی شاید برات مفید باشه.
http://www.hamdardi.net/thread-25050.html
وقتی احساساتتو اجازه ندی که خدشه دار بشه در حدی ناراحت نمی شی که بخوای حرفایی بزنی که باعث ناراحتی مادرت بشه. پس قضیه این عاق والدین اصلا پیش نمیاد. اگه هم مادرت از ایناییه که هی منت سرت می ذاره و هی تهدیدت می کنه سر هر چیز بی خودی که عاقت می کنه اینم جزو اون مواردیه که باید نشنیده بگیری که نره تا ته قلبت و پاره پاره بکنه دلتو. وقتی شروع می کنه به حرفایی مشابه زخم زبون تو هم ریلکس بودن و بی احساس بودنتو شروع کن. خلاصه سریع تا مادرت رفت تو حالتایی که واست ازاردهنده است در دلتو ببند که ناراحت نشی. جوابشم نیاز نیست بدی معمولا. بعدا می تونی بری تو اتاقت بشینی سر فرصت ببینی چی شنیدی و کدوم حرفا رو می تونی اهمیت بدی توی ذهنت و کدوماش رو باید نشنیده بگیری و حذف کنی. همین. از برخورد باهاش پرهیز کن. در واقع نیازی نیست قانعش کنی. انرژیتو هدر نده و سر کارا و زندگی خودت بذار.