ترس از زود جواب دادن به خاستگار و اصرار پدر روی این قضیه
سلام
خواهش میکنم تو این زمینه راهنماییم کنید
خواستگاری دارم که مورد تایید خانوادم هست. منم نظرم نسبت بهش مثبته
فقط یه سری مسایل هست که باید برام روشن بشه
وگرنه جوابم میشه گفت 90 درصد مثبت هست
موضوعی که برام پیش اومده اینه که من یه مقدار نسبت به قضیه ی ازدواج احساس ترس دارم و دوست ندارم تو این زمینه عجله ای برخورد کنم. مثلا از این خواستگار خوشم میاد اما ترجیح میدم کمه کمش دو سه ماه صرف زمان آشنایی بشه و خودمو خودش باهم بریم و صحبت بکنیم اما متاسفانه پدر جدیدا خیلی سر این خواستگار سنتی عمل میکنه و میگه سریع جواب بده
ما الان فقط دوبار بیرون رفتیم صحبت کردیم و ایشون با مادرش اومده خونمون
اما پدر میگه حتی یه بار دیگم زیاده زودتر جواب بده من آبرو دارم!!
آخه من نمیفهمم این بی آبرویی حساب میشه؟
میگه چه معنی داره دختر و پسر نامحرم راه بیفتن تو خیابون یکی ببینه چی میگه؟ بیاین تو خونه مامانتم باشه باهم حرف بزنید! آخه حرف از این غیر منطقی تر!! جالبیش اینه که پدرم تحصیل کرده هم هست و تو زمینه های دیگه خیلی هم باز فکر میکنه ولی سر این قضیه خیلی خیلی سنتی داره عمل میکنه.
اصلا وضعیت خوبی الان سر این قضیه تو خونه نیست و بابام یه خورده سر لج افتاده و رو حرف خودش هست
هروقت که قراره من با این آقا بریم بیرون صحبت کنیم یه برنامه ای قراره پیش بیاد
از طرفی حقیقتش خودمم میترسم سریع جواب بدم چون با توجه به شناختی که از پدرم دارم میدونم که بعد از خواستگاری رسمی پدرم نمیذاره که ما مدت زیادی نامحرم بمونیم میدونم که توی جلسه خواستگاری برخلاف میل باطنی من پیشنهاد عقد رسمی چند روز بعد رو میده که من واقعا آمادگیشو ندارم نمیتونمم توی همچین مراسمی رو حرف پدرم چیزی بگم!! ترجیح میدم نشون کرده بمونم نه اینه سریع ازدواج رسمی کنم واقعا دلشوره دارم
RE: ترس از زود جواب دادن به خاستگار و اصرار پدر روی این قضیه
سلام(نظر شخصیمو میگم)
مساله اینه :تفاوت دیدگاهها در مورد ازدواج
ازونجا که ازدواج چیزی نیس که برا رضایت کسی قبول کرد ..نه..حرف یه عمر زندگیه که اهمیتشو میدونیم
تو حالت نرمالش استرس داره چه برسه به اینکه شما با پدرت اختلاف داری
ببین مهمترین مساله اینه با بابا ت سر لج نیفتی باید اروم باشی و با خونسردی و مدبرانه به بابا نزدیکتر شی قانعش کنی دلایلتو بگی که نمیشه با یبار و دوبار جواب بدی باید بگی همه حرفا با حضور خانواده انجام میگیره و بیرون نمیریم تا خیالش راحت شه
باید بگی من باید این اقا رو ارزیابی کنم و همو بشناسیم
یجور قانعش کن از طریق کسی که روش نفوذ داره هم میتونی وارد شی
اما حواست باشه که بخاطر جو موجود و حرفهای اونا این ازدواجو قبول نکنی واقعا عواقبش جبران ناپذیره
تو مرحله ای که اومد و قبول نکرد باید هرطور شده ببریش پیش مشاوره که قانعش کنه
همه ترس ایشون بخاطر مسایل سنتی که باید براش حل شه وخیالش راحت شه چون بزور که نمیشه بابا رو راضی کرد
میدونی نقطه ضعف مردا و بابا ها حس قدرته یعنی اینکه بگی تصمیم شما تصمیم من هم هست بعد که نرم شد و موضع نگرفت حرفاتو بزنی
من نمیدونم چقدر میتونی روشون تاثیر بذاری؟
چقدر منطقینه؟
RE: ترس از زود جواب دادن به خاستگار و اصرار پدر روی این قضیه
نه من با اینکه پدرم نظر مثبتشو نسبت به خواستگارم گفته ولی چندبار تایید کرده که نظر من نظر آخره فقط میگه زودتر بگم جوابمو
من به پدرم گفتم که نسبت به این آقا فعلا حسی ندارم و احتیاج به زمان دارم تا تایید نهاییمو بگم و اگه همین الان میخواد نتیجه رو من جوابم نه هست بهم زمان بده تا من نظر واقعیم رو نسبت به ایشون بگم چه اینکه اگه چندبار بریم و بیایم منم احتمالا قطعی میگم آره فقط میگم احتیاج به زمان دارم
ولی فعلا زیر فشار و استرس هستم همین الانم که دارم اینارو تایپ میکنم پدرم داره با مادرم و برادرم بلند بلند راجع به این قضیه حرف میرنه. من واقعا اعصابم به هم ریخته.نمیدونم چیکار کنم؟ واقعا هم نمیخوام به این آقا جواب نه بدم ولی زیر این زور و فشار نمیتونم تصمیم درستو بگیرم:((
پدر من منطقی هست ولی خدا نکنه بخواد به یه چیزی گیر بده...یا فکر کنه داره کار درستو میکنه اونوقته که حرف هیچکس دیگه براش مهم نیست.
RE: ترس از زود جواب دادن به خاستگار و اصرار پدر روی این قضیه
سلام دوست عزیز
تا به اطمینان قلبی نرسیدین ازدواج نکنین چون همین عدم اطمینان امکان داره خاطرات بدی در ذهنتان به جا بزاره و از لحاظ عاطفی در زندگی مشترک دچار مشکل شی!
عزیزم، پیشنهاد میکنم با پدر صحبت کنین و اعلام کنین حتما باید با خاستگارتون پیش مشاوره ازدواج برین تا شناخت کامل صورت بگیره، اونجا با راهنمایی مشاور میتونی خانوادت را متقاعد کنی،
RE: ترس از زود جواب دادن به خاستگار و اصرار پدر روی این قضیه
عزیزم تو پست اولت نوشتی پدرت بهت میگه بیاین خونه و در حضور مادرت با هم حرف بزنید.این اصلا غیر منطقی نیست!!چرا فکر می کنی غیر منطقیه؟!!بهتره سخنرانی های دکتر انوشه و دکتر افروز رو در این مورد بشنوی متاسفانه نتونستم لینکش رو پیدا کنم و برات بذارم ولی فکر میکنم ظهرها ساعت 1:30-1 شبکه 5 صحبت میکنند اگه نتوستی ببینی هم میتونی تو نت سرچ کنی و پیدا کنی
تو همین سخنرانی ها تاکید میکنند که مدت آشنایی باید 3-2ماه طول بکشه تا شناخت کافی پیدا کنند اما این آشنایی همش به این معنی نیست که با هم بیرون برید آشنایی یعنی اون پسر مثلا یک روز از صبح تا شب بیاد خونه ی شما ودر حضور خانوادت با هم حرف بزنید و در کنارش کار های روزمره تون را انجام بدیدتا شناخت بیشتری پیدا کنید. با 2-1 ساعت بیرون رفتن و حرف زدن که نمیشه به شناخت کافی رسید!!.اتفاقا اگه پدرت این اجازه را دادن که خونتون بیاد و با هم بیشتر حرف بزنید که خیلی خوبه و باید از این پیشنهاد استقبال کنی
سی دی های دوره ی شناخت و آشنایی برای ازدواج را تهیه کن و مقالاتی که در این زمینه نوشته شده را حتما مطالعه کن تو همین سایت هم سخنرانی دکتر فرهنگ هست میتونی دانلود کنی
به هر حال سعی کن اطلاعاتت رو بالا ببری و رابطه تون را درست و منطقی پیش ببری و به شناخت کافی برسی
RE: ترس از زود جواب دادن به خاستگار و اصرار پدر روی این قضیه
سلام دوست عزیزم.
کاملا درک میکنم که پدرت چه ملاک ها و ریز بینی هایی در این زمینه داره .
من هم با مشکلی شبیه به مشکلت درگیر هستم. البته ظاهراً وضع شما بهتره:)
از یک جهت به پدرت حق میدم.
اوضاع بد جامعه (اینکه انقدر روابط آزاد بین دختر و پسرا زیاد و همه گیر شده و ممکنه دوستان و آشنایان اگه شما رو بیرون ببینن در مورد شما قضاوت بدی بشه و بعده ها براتون مشکلی پیش بیاد)
+
علاقه شدید پدرت به شما (هر چند ممکنه هیچ وقت به زبون نیاورده باشه و حتی در عمل از ایشون ندیده باشی)
+
نگرانی هایی در مورد شما که فقط یک پدر میتونه اونها رو بفهمه
+
نگرانی از آینده ی این ارتباط و ترس از لطمه خوردن شما (از این جهت که ممکنه وابستگی پیش بیاد و به هر دلیلی این ارتباط به ازدواج منجر نشه)
و خیلی چیزایی که شاید به ذهن من و شما نرسه،
همه ی اینا باعث میشه با همچین عکس العملی از طرف پدرت روبرو بشی.
ببین، دوست عزیزم، به لایه های درونی حرف پدرت پی ببر. به سخت گیریش نگاه نکن.
ببین در مقام یه پدر، چه احساسی نسبت به تو تبدیل شده به این سخت گیری که البته پدرت لایه های درونی رو بهت نشون نمیده و تو فقط پوسته ی بیرونیش رو میبینی.
اینکه نمیخوای بی گدار به آب بزنی، و با دقت خواستگارت رو بررسی کنی بسیار خوب و پسندیده هست. هیچ مشکل عرفی و شرعی هم نداره.
اما مسئله ای که برای شما هست، اینه که الان که دختر اون خونه هستی، باید در چارچوبی که بیشتر نزدیک به نظر پدرت هست رفتار کنی.
اینا رو نگفتم که بگم به حرف پدرت عمل کن و زودتر جواب قطعی رو بده.
بیا یه بار دیگه به مشکلت نگاه کنیم. یه جورایی ساده سازیش کنیم:
خواسته های شما:
1) شما میخوای با این آقا بیرون بری و دو سه ماه ارتباط داشته باشی تا نظر قطعیت رو بتونی اعلام کنی.
2) دلیل اینکه روی شناخت اصرار داری این نیست که واسه خوش گذرونی با هم برید بیرون. اینه که چه جواب منفی و چه مثبت رو، با اطمینان بدی و بعداً پشیمونی به دنبال نداشته باشه.
خواسته ی پدرت:
1) برای صحبت و شناخت، با هم بیرون نرید
2) زودتر نتیجه و نظرت رو اعلام کنی.
میتونی با این 4 مورد، مشکل رو حل کنی. البته به کمی تلاش احتیاج داره و یه کمی کوتاه اومدن.
قبول دارم که با بیرون رفتن به شناخت بیشتری میرسی. اما قبول ندارم که همه ی جلساتت رو بذاری برای بیرون.
توی خونه هم خیلی میتونی این شناخت رو رشد بدی.
بخاطر اینکه پدرت نتیجه رو زودتر ازت میخواد، به ایشون بگو برای اینکار احتیاج داری که بیشتر و فشرده تر آقا پسر رو ببینی و طول مکالماتتون بیشتر باشه تا به یه نتیجه ی معقول برسی.
یه جور معامله. شما جلسات بیرون رو محدود میکنی به جاش فرصت شناخت بیشتر در منزل و جلسات مشاوره(اگه پدرت اجازه نمیده که بری) و چیزایی که به نظرت لازمه رو از سمت پدرت دریافت میکنی.
(هیچ وقت مستقیماً به پدرت نگی که میخوام با شما معامله کنم ها!)
نمیدونم ارتباط کلامی و عاطفیت با پدرت در چه سطحه ولی براشون توضیح بده که حواست هست مشکلی برات پیش نیاد (از نظر وابستگی و درگیری احساسی با خواستگارت). هر چقدر هم که پدرت بهت مطمئنه و دخترش رو خوب میشناسه، باز هم به این اطمینان دادن احتیاج داره تا دلش قرص بشه.
نمیدونم دلایلت رو با پدرت در میون گذاشتی یا نه. احتمالاً گفتی و نتیجه ای نداده که اومدی اینجا عنوان کردی. به هر حال من یه سری دلیل میگم برای گفتن به پدرت:
توی صحبتات با پدرت، بهشون بگو که اگه با عجله و شتاب هر جوابی بدم بعدا باعث پشیمونی میشه.
ازشون کمک بخواه که راهنماییت کنن.
مثلاً دوستات رو مثال بزن که دوران آشنایی شتاب زده داشتن و بعداً پشیمون شدن از این کار.
به پدرت بگو که قبول داری که نمیشه به شناخت صد در صد رسید اما تا جایی که دلت مطمئن شه به این شناخت احتیاج داری
ببخشید زیاد حرف زدم.
چون مشکلامون تقریبا یکی بود، خواستم همه تجربمو برات بنویسم.
امیدوارم موفق باشی:72: