در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
اول از دوستانی که در تاپیک های قبلی اظهار نظر کردند، ممنونم
مخصوصا از دو دوست آخری که پست ارسال کردند و من موفق نشدم در همون تاپیک جوابشون رو بدم.
در مورد سرویس بچه باید بگم کل کلی در کار نبود، اول قرار بود سرویس مدرسه بگیرم، بعد دخترم گفت سرویس مدرسه ممکنه دیر بیاد یا اصلا نیاد و من استرس میگیرم، من هم قبول کردم که آژانس بگیرن.
__________________________________________________ _________
امروز با خانمم تلفنی صحبت کردم، چهار ساعت حرف زدیم.
یعنی بیشتر او حرف زد، هر چه بود و نبود گفت و من سعی کردم بیشتر گوش بدم، در برابر حرفاش موضع نگرفتم و توجیه نکردم، شاید یه جاهایی از دستم در میرفت و می خواستم شرایطی رو که باعث انجام یک سری کارهایی شده بود رو توضیح بدم، اما محکومش نکردم، بهش گفتم شرایطت رو درک میکنم، حتی گفتم اگر این حرفا رو یه زن دیگه به من در مورد شوهرش میگفت به اون زن کاملا حق می دادم.
قرار شد دوستانه از هم جدا بشیم، بدون اینکه اون از حق مهریه اش بگذره، البته گفتم که اگر شرایط پرداخت ماهی یک سکه برای من خیلی سخت بشه، مجبورم تعدیل در تقسیط کنم که پذیرفت.
بهش گفتم پس یه شرط میذارم اونم اینکه دو سه روز بریم مسافرت، قبول کرد.
گفت فقط به خاطر بچه، اما بعد بهش گفتم راستی مدرسه ها باز شدن، مسافرت منتفیه.
قرار شد این هفته برم دادگاه تا در مورد روال طلاق توافقی سوال کنم، اگه بشه برای هفته بعد وقت دادگاه بگیرم.
خانمم خیلی دلش پر بود، حرفایی زد که واقعا من از خودم بدم اومد، ظاهرا بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم اذیت شده بود، بهش گفتم، کاش در طول زندگی انقدر صریح و راحت حرفاتو میزدی،
من از خودم هیچ دفاعی نکردم، میدونستم خیلی جاها قضاوت اشتباهی داره، اما سکوت کردم،
البته بعضی جاها بهش گفتم ذهن خوانی نکن.گفت ذهن خوانی نمیکنم واقعیته.
بهش گفتم من فکر میکردم چقدر رفتارات غیر منطقی و بچگانه است، اما با این حرفایی که زدی بهت حق میدم عصبانی باشی
خودش هم منظقی حرف میزد، اصلا از دایره احترام خارج نشدیم، تهمت نزدیم، اون فقط درد دل کرد.
من گفتم که خیلی دوستت دارم، همش به یادتم، خیلی دل تنگ میشم
گفت معلومه، خونه رو عوض کن، اون خونه که هستی همش به یاد من و دخترمون هستی،
گفتم من میخوام به یادتون باشم.
گفتم طلاق خواسته من نیست، این آخرین چیزیه که میتونم بهث ثابت کنم برای من ارزش داری و نمی خوام فکر کنی دارم تو رو تحت فشار میذارم، اگر دوست نداری سایه من روی زندگیت باشه، قبول میکنم که برم.
گفتم هیچ کس نمیتونه جای تو رو برای من بگیره، تو این دو سال هنوز کسی نبوده بتونه مثل تو برای من باشه.
گفت پس معلومه در این مدت به ازدواج فکر کردی
گفتم خب چرا که نه؟من باید برای فردای جدایی فکری میکردم، من که نمیتونم تا آخر عمرم تنها باشم.
اونم گفت تو مردی، حق داری تنها نباشی، هر کاری میخوای بکنی بکن، به من ربطی نداره.
البته آخرش گفتم مطمئن باش من دیگه نمیتونم ازدواج کنم، چون هیچ کسی برای من مثل تو نمیشه،
گفتم اگر میخواستم ازدواج کنم، تو این دو سال اینکار رو میکردم، من دو سال صبر کردم تا شاید برگردی.
خلاصه آخرین حرفمون این بود که دوستانه از هم جدا بشیم، حداکثر تا هفته دیگه.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش
سلام
عنوان تاپیکتون امیدوار کننده ولی متنش نا امید کننده هست.
من میخواستم توی تاپیک قبلیتون بگم که حتما یه قرار حضوری بذارید که دیدم قفل شده.چرا تلفنی؟
از همسرتون نخواستید برگرده؟
به نظر من باز هم یه قرار حضوری بذارید حل این موضوع از دو روز مدرسه رفتن برای دخترتون مهمتره.اگه اون مسافرت رو میتونید برید چند روز مدرسه نرفتن مهم نیست.
به هر حال توی طلاق هم انصاف مهم هست.
راستی اگه کامل قضیه جدی شد قضیه دخترتون رو یادآوری کنید.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
چقدر خوبه که آدمها به اون بلوغ فکری برسن که وقتی می بینن مناسب هم نیستن با رعایت ادب و احترام از هم جدا شن.
اینطوری بهترین تصویر رو از خودشون برای فرزندشون می سازن، که شاید در کنار هم بودن فقط چهره شون رو پیش بچه خراب و بی اعتماد کنه.
درسته طلاق منفوره ولی نه برای هر زندگی ای.
کاش همسر من هم به این بلوغ رسیده بود.
کاش فکر نمی کرد که ازدواج و طلاق یک معالمه است که باید حداکثر برد رو درش داشته باشه.
یه لحظه بهتون حسودیم شد.
به هرحال براتون (خودتون، دخترتون و همسرتون) آرزوی بهترینها رو می کنم.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقای آرش خدا میدونه با چه خوشحالی تاپیکتونو باز کردم مصالحه و سازش تمام مکالمات شما پر از ابراز علاقه و وفاداری بوده پیشنهاد سفر که از طرف همسرتون بود رو چرا رد کردید این سفر قرار نیست چند ماه طول بکشه دلی میتونست تاثیر بزرگی تو سرنوشت زندگیتون داشته باشه.چرا رد کردید? یاد یه داستان افتادم که زن و مرد تصمیم گرفتن تا یک ماه به هم محبت کنند و بعد برای طلاق اقدام کنند همون محبت یک ماه عشقو تو دل اوت دونفر زنده کرد. کلام شما و خانومتون نشون نمیده راضی به ط.ل.ا.ق باشید فقط هردوتون خسته اید فکر کنید به خاطرات خوب گذشته آینده خوب کنار همسرو فرزندتون سختی های جدایی و تنهایی از نزدیک ببینیدیش تو چشماش نگاه کنید و حرف بزنید امیدوارش کنید به خودتون انرژی بدید برای جدایی همیشه فرصت هست چرا!!!!!!
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقا آرش بزرگوار، کم پیدا شدید استاد. :-)
آرش جان بهت تبریک میگم دلی بزرگ و احساسی پاک در وجودتون دارید، خوش به حال دخترتون که پدری به این خوبی داره.
تاپیک اولتون رو الآن مطالعه کردم، بابت اتفاقاتی که براتون پیش اومده متاسفم. شما برای حفظ رابطه تلاش کردید و از خودگذشتگی زیادی نشان دادید ولی قسمت نشد نتیجه ای که میخواستید رو بگیرید. مهم ذات عمل شماست حالا شکست یا پیروزی فدای یک تار موی شما. برای مدتی به خودتون و دخترتون برسید و اگر صلاح دونستید به فکر شروع یک زندگی تازه باشید - گناهی نکردید که محکوم به تنهایی باشید. :72:
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
بهش گفتم من دوست دارم برگردی، اما با این حرفایی که زدی، شاید برگشتنت واقعا درست نباشه.
فضای صحبت طوری بود که فکر نکنم برای قرار حضوری مشکلی باشه، حتی شاید تو این هفته یه شب قرار بذارم باهم شام بریم بیرون.
وقتی بهش گفتم دوستت دارم یا حق با توئه بهش میگفتم که الان در حالی این حرف رو میزنم که آخر خط هستیم و دلیلی نداره بخوام دلت رو به دست بیارم، اگر دارم میگم حق با توئه یا دوستت دارم چون واقعا حرف دلمه.
مسافرت هم پیشنهاد من بود، اون قبول کرد، خیلی سرع هم قبول کرد، تا گفتم برای طلاق یه شرط دارم، گفت چی؟گفتم دو سه روز بریم مسافرت، گفت کجا؟گفتم شیراز، گفت باشه.
اما بعد گفتم نه دیگه فرصتی نیست، مدرسه ها که باز شده، بعد از جدایی هم که نمیشه با هم بریم مسافرت.
بعد گفتم یه شرط دیگه، گفتم قبل از طلاق مدتی بیای خونه و با هم زندگی کنیم، بعد جدا شیم( بر اساس همون داستان) گفت این ایده ها رو برای خودت نگه دار.
گفتم ایده نیست، شرطمه، شاید بشه یه فرصت دیگه بهم بدیم.
حرفی نزد، منم ادامه ندادم.
حقیقتش، من برای ادامه زندگی دیگه مصمم نیستم، اون خیلی دلش زخمی بود، حق داشت، من می ترسم باز نتونم جبران کنم، اون خیلی اذیت شده بود، خیلی زجر کشیده بود، مخصوصا تو این دو سال،
من باعث شدم خیلی تحقیر بشه، درسته که راهی بود که خودش انتخاب کرده بود، اما من نباید همراهی میکردم، من هم جاهایی آتش این قصه رو تندتر کردم.
اشتباهاتم رو گفتم، گفتم شاید هنوز هم اشتباهاتم رو تکرار کنم، گفتم من تا اینجا فقط فهمیدم که اشتباه کردم، اما هنوز نتونستم خودم رو اصلاح کنم.
بیشتر از من از خانواده من شاکی بود، گفت شاید بتونم تو رو ببخشم، اما مادرت رو هیچ وقت نمیبخشم.
البته برای تاریخ دادگاه گفت اس ام اس بده، نگفت که زنگ بزن،
بهش گفتم اگر نمی خوای بعد از من ازدواج کنی، با هم دوست باشیم، گفت یعنی چی دوست باشیم ؟ما به خاطر بچه مجبوریم با هم حرف بزنیم، گفت من به همین خاطر میگم جدا بشیم که بتونیم بدون کینه و دشمنی در مورد بچه حرفامونو بزنیم.
گفتم شاید تو از من کینه داشته باشی، اما من هیچ کینه ایی ندارم و اصلا از تو ناراحت نیستم، میخوام به خاطر بچه و خودت و خودم با هم دوست باشیم.
من قول دام که زندگیشو تامین کنم و گفتم بابت خرج و مخارج هیچ نگرانی نداشته باش
گفتم به هر حال تو 12 سال زن من بودی و باهم سر یه سفره بودیم، من نمیتونم بذارم حتی بعدا از جدایی تو نگرانی داشته باشی، مخصوصا به خاطر بچه.
بهش گفتم اگر بخوای ازدواج کنی بجه باید پیش من ، نمی تونم قبول کنم که یر دست یه مرد دیگه باشه، بهش گفتم که البته قانون هم نمیذاره، اما نمیخوام کار باز به دادگاه بکشه، میخوام خودمون در موردش توافق کنیم.
گفت من دیگه یک اشتباه رو تکرار نمی کنم، همه مرد ها مثل هم هستید.تو همش داری به ازدواج فکر میکنی.
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
ای کاش در آستانه طلاق از عباراتی چون "هیچکس جای تو رو نمیگیره"، "انگیزه برای زندگی ندارم"، :مطمئن باش من دیگه ازدواج نمیکنم" و و و... خودداری میکردید، چون بجای دریافت ترحم، ضربه میخورید - که خوردید. زیر فشار بودید خوب، همه این مواقع اینجوری میشن :-(.
آقا آرش امیدوارم همسرتون پشیمان بشه و باز به دیدار هم شاد بشید.. ولی اگر طلاق به مرحله اجرا دراومد، بخاطر دخترتون هم که شده با روحیه زندگی کنید. به خدا میدونم سخته، اما پدر بودن کی آسون بوده...
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
من فقط خواننده تاپیکاتون بودم
خیلی ناراحت شدم که همچین قراری رو با همسرتون گذاشتید:(
ای کاش چند روز دیگه صبر کنید و بعد به دادگاه مراجعه کنید.
بچه ها که پنج شنبه ها تعطیل هستند می تونید از 4شنبه بعدازظهر هفته آینده تا جمعه شب یه مسافرت کوتاه برید، آخریت تیر ترکشتون رو هم استفاده کنید. آینده دخترتون ، خودتون و همسرتون مهمتر از یه روز مدرسه نرفتن و درس نخوندنه.:316:
امیدوارم این تاپیک با خبرهای خوشحال کننده تموم بشه:323:
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
من در جریان مشکلات قبلی شما نیستم و شاید نظری که دارم می دم برای شرایط شما مناسب نباشه، با این حال؛
الان که 2 سال دوری از هم رو تحمل کردید و هر سه از لحاظ روانی آماده طلاق شدید، سعی کنید بیشتر از احساسات، عقل و تدبیرتون رو بکار بگیرید.
همونطور که با احساس نمی شه ازدواج کرد با احساس طلاق هم نمیشه گرفت. پس در مرحله اول با خودت روراست باش؛
به این سوالها خوب فکر کن و جواب دقیقش رو برای خودت پیدا کن؛
1- چقدر میلید مجدد با همسرتون زندگی کنید؟
2- اگر مایلید چقدر تلاش خواهید کرد که اصلاح بشید تا به مشکلات قبلی نرسید؟
3- فکر می کنید تلاشتون در جهت تغییر چقدر موفقیت آمیز خواهد بود؟
4- اگر همسرتون شرطی کرد چقدر حاضرید قبولش کنید؟
ببینید شما اگه به همسرتون نزدیک بشید، چون مدتها رابطه ای باهم نداشتید و جو سفر باعث میشه که بهم گرایش پیدا کنید. اما این گرایش بدون تصمیمات و تغییرات پایه ای باشه، فقط باعث تجربه کردن دوباره گذشته و آسیب روحی هرسه تون میشه.
توجه داشته باشید که من شما رو ترغیب به جدایی نمی کنم.
اما داستان مسافرت و چند مدت زندگی مشترک دوباره فقط باید وقتی از جانب یک طرف باشه که مصمم باشه ریشه مشکلات رو شناسایی کرده و آماده اصلاحشون هست. اون وقت با این ترفندها سعی کنه طرف مقابلش رو نرم کنه تا حسن نیتش رو بهش ثابت کنه.
به هرحال موفق باشید:72:
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
کلمات مصالحه وسازش رو که خوندم دلم هوری ریخت وواقعا خوشحال شدم .
اما متنتون رو خوندم ناراحت شدم واقعا.
نمیدونم چی بگم اما دعا میکنم هر چی که خیره پیش بیاد :323:
نمیدونم چرا به مسافرت حس مثبتی دارم.
خیلی خیلی واستون دعا میکنم.