زندگی با شوهر بی مسئولیت و بی توجه
[size=medium][color=#000000][align=justify]دوستای خوبم، سلام
من 27 سالمه و 6 ماهه ازدواج کردم و شوهرم 32 سالشه، سه سال پیش، وقتی مجرد و دانشجوی ارشد بودم در یک شرکت معتبر مشغول به کار شدم، در اون شرکت آقایی حضور داشت که هم از طرف خانمها (به خاطر جذابیتهای ظاهریش) و هم از طرف مدیران (به علت روش کار فوق العاده ش و تمرکز و سرعت زیادش در کارها) توجه خیلی زیادی بهش می شد...
بعد از مدتی این آقا از من خواستگاری کرد، جلسات خواستگاری خیلی خوب پیش رفت ولی این آقا گفت فعلا عروسی نمی گیره چون می خواد برای کنکور ارشد درس بخونه و فقط هم دانشگاه شریف(روزانه) هدفشه...
به محض این که ایشون درس خوندن برای کنکور رو شروع کرد، گفت نمی تونه هم کار کنه هم درس بخونه و علی رغم مخالفتهای من، از کارش استعفا داد... بعد از حدود نه ماه، دوباره برگشت به شرکت و بعد از اینکه جواب کنکور اومد دانشگاه مورد علاقه ش قبول شده بود...
کلاسهای دانشگاه ایشون شروع شد و بعد از حدود سه هفته از شروع کلاسها دوباره این آقا گفت نمی تونه هم کار کنه هم درس بخونه و استعفا داد… و چند ماه بعدش ما طبق قرار قبلی عروسی کردیم...
در حال حاضر شوهرم فقط درس می خونه، اجاره خونه و تمام قبوض رو پدر شوهرم میده، مادر شوهرم در هفته چند بار مارو دعوت می کنه خونشون و بقیه روزها هم برامون غذا درست می کنه و می فرسته و نمی ذاره من زیاد آشپزی کنم، پدر شوهرم مداوم برامون خرید می کنه و در کل خیلی به ما می رسن و مبلغ کمی از حقوق من تو خونه خرج می شه و بهمون سخت نمی گذره
ولی بی مسئولیتی شوهرم و این که از من پول تو جیبی می گیره برام خیلی عذاب آوره... الانم می گه می خوام بعد از ارشد دکترا بخونم که از نظر من فاجعه س چون باعث می شه این روند 6 7 سال دیگه ادامه پیدا کنه....
من دقیقا نمی دونم باید در مقابل شوهرم چه عکس العملی نشون بدم؟؟؟ مدیر شرکتمون حاضره در ازای هفته ای دو روز کار کردن شوهرم توی شرکتش حقوق خیلی خوبی بهش بده ولی شوهرم نمی پذیره و می گه نمی تونم روی دوتا کار همزمان، تمر کز کنم!!!!
البته این رو هم بگم که در کل رابطه م با شوهرم خیلی خوبه و خیلی دوسش دارم...
یک مشکل دیگه هم دارم که نمی دونم باید اینجا مطرح کنم یا نه
مادر شوهر من با تمام عمه ها و عموهای شوهرم در یک مجتمع زندگی می کنند و این مجتمع استخر و مکان دوچرخه سواری و ... داره. آخر هفته ها همه فامیل دورهم جمع می شوند و ما جوون هام می ریم سراغ این تفریحات...
شوهرم به خاطر مشغله درسی تو این برنامه ها شرکت نمی کنه و من همیشه با برادرشوهرم تو جمع حضور پیدا میکنم که این موضوع باعث شده من احساس نزدیکی زیادی به برادرشوهرم پیدا کنم و یه احساس مبهم بهش داشته باشم... وقتی با همیم به شدت دچار هیجان می شم.... برادرشوهرم خیلی زیاد به من توجه می کنه، مثلا تو جمع مدام برام آبمیوه می یاره یا حتی روزهایی که من نتونم برم استخر، کلا برنامه استخر اون روز رو به هم میزنه، البته اصلا به روم نمیاره...
من هیچ رفتار خارج از عرفی تابحال باهاش نداشتم و مطمئنم که نخواهم داشت، ولی به خاطر اطمینانی که شوهرم و جاریم نسبت بهم دارن، به شدت دچار عذاب وجدان شدم، خواهش می کنم با توجه به شرایط یه راه حلی پیشنهاد بدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برادرشوهرم یک سال از من بزرگتره، از نظر اجتماعی بسیار موفق و از نظر ظاهری بسیار جذابه، در ضمن ایشون به مدت 4 ماهه که با یک دختر فرانسوی عقد کرده و با این که این دختر خانوم تو خونه مادر شوهرم زندگی می کنه هیچ وقت تو جمع ها حضور پیدا نمی کنه...
RE: زندگی با شوهر بی مسئولیت و بی توجه
سلام صبا خانم
پر واضح هست که در قدم اول باید رفتار و برخورد سنگینی از این به بعد با برادر شوهرت داشته باشی تا خدای نکرده احساسات بیشتر از این جلوتر نره و باعث بی آبرویی و گناه و پشت سرش هزار و یک بلا و مصیبت برات نشه
در مورد سر کار نرفتن شوهرت میتونی پول توجیبی که بهش میدی با یک ترفندی قطع کنی و بگذاری از این نظر در مضیقه باشه همیشه هم که نمیتونه به پدرش رو بندازه بنابراین به فکر کارکردن میافته بخصوص که گفتی دکتری هم میخواد بخونه
در ضمن معاشرت های شوهرت رو کمی کنترل کن ببین چرا نمیتونه در کنار درس خوندن سر کار هم نباشه؟ چون نمیتونه آدم تنبلی باشه با وجود تعریفی که خودتون کردید ایشان خیلی هم در محیط کار فعال بودن.
خیلی ها هستن با وجود داشته حتی بچه، هم کار میکنن و هم درس میخونن.
RE: زندگی با شوهر بی مسئولیت و بی توجه
saba_sb عزیز سلام
به تالار همدردی خوش آمدی
در مورد بی مسوولیتی همسرت این تاپیک ها تا حدودی کمکت میکنه
با يه همسر بى تفاوت چه كنم
بي مسئوليتي همسر
من حساس نیستم او بی مسئولیت است
در مورد رفتار برادر شوهرت پیشنهاد دارم معقولانه تر رفتار کنی
این که این موضوع را مطرح کردی نشونه درایت شماست پس دوست خوبم تفریح کنار همسر شایسته تره
تلاشت رو بزار روی همراه شدن شوهرت با شما
نگران نباش در کنار کمی تغییر مشکلاتت قابل حله
امیدوارم در کنار نظرات دوستان بهترین راهکار را پیش بگیری
موفق باشی:72:
RE: زندگی با شوهر بی مسئولیت و بی توجه
در مورد ارشد خوندن باید بگم باید خدایا شکر کنین که شوهرتون اینقدر با استعداده .
شوهرتون بی مسئولیت نیست چون هم کارش رو خوب بلد بوده و هم سر قولشون بودن و عروسی گرفتن .
ایشون فقط دارن درس می خونن . شما هم اگه داشنجوی ارشدین همراهیش کنین نه اینکه سدی باشین روبروش.
اون از شما که دانشجوی ارشد هستین و یا بودین ، توقع داره که همراهشش باشین .
من هم درس می خونم و هم کار می کنم دانشجوی ارشد دانشگاه دولتی هم هستم ولی واقعا سخته ..
من اصلا نمی تونم روی دو کار تمرکز کنم . یعنی نمی تونم همزمان دنبال مثلا ترجمه باشم و هم دنبال طراحی . این واقعیته . من ایشون رو کاملا درک می کنم و حق رو به ایشون میدم.
اگه شریف داررن می خونن که باید بگم دیگه واویلاستتتتتتتت . بابا اینا از صب تا شب فقط دارن درس می خونن . نمی رسن کار کنن که .
RE: زندگی با شوهر بی مسئولیت و بی توجه
ممنونم از راهنمایی های خوبتون
سارای عزیز، می شه دقیقتر بگین وقتی ایشون به من می گه پول بده من باید چی کا رکنم؟ بهش بگم نمیدم، برو کار کن؟؟؟؟ و مساله بعدی در مورد رفتار با برادر شوهرم، باید بگم من از نظر شوهر و برادر شوهرم زیادی سرد و سنگین برخورد می کنم و شوهرم همیشه می گه تو چرا نمی تونی با بچه های ما گرم رفتار کنی
راستش مساله اصلی اینه که خیلی جاهایی که باید شوهرم کنارم باشه، برادرشو جای خودش می فرسته و من تو خیلی مسائل احساس می کنم به برادر شوهرم نزدیکترم تا شوهرم ، و این موضوع احساست منو دچار دوگانگی کرده و منو به شدت به سمت این آقا می کشونه
من نمی دونم چه جوری به شوهرم این مسائل رو بگم که مشکلی پیش نیاد...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته بخاطر رفتهای جاریم، این مسائل تو زندگی خصوصی برادر شوهرم هم وجود داره که باعث می شه من و برادرشوهرم بیشتر به هم نزدیک شیم . جاریم مدام از ظاهر خودش و کم استعداد بودنش مخصوصا تو یادگیری زبان فارسی انتقاد می کنه و به همین علت تو جمع حاضر نمی شه و همش به من می گه تو جمع مواظب شوهر من باش!!! من به خاطر عذاب وجدانی که دارم خیلی برای تصحیح رفتاراش تلاش می کنم و حتی پیش مشاور هم بردمش ولی فرقی نکرده
ویدای عزیز، از لینکهای خوبتون ممنونم
آقای امید، ممنونم از راهنماییتون
من خودم هم دانشگاه دولتی ارشد خوندم و کار و درس همزمان برام خیلی سخت بود ولی به هر حال غیر ممکن نبود. حتی یه وقتایی که می گفتم نمی تونم دیگه کار کنم، همسرم( اون موقع نامزد بودیم) می گفت باید در مقابل مشکلات بجنگی!!!!!!!!!!!!!!!
من مشکل اصلیم اینه که با توجه به شرایط دیگه چرا می خواد دکترا بخونه؟ چه جوری بهش بگم نخون؟؟؟
RE: زندگی با شوهر بی مسئولیت و بی توجه
راستش مساله اصلی اینه که خیلی جاهایی که باید شوهرم کنارم باشه، برادرشو جای خودش می فرسته و من تو خیلی مسائل احساس می کنم به برادر شوهرم نزدیکترم تا شوهرم ، و این موضوع احساست منو دچار دوگانگی کرده و منو به شدت به سمت این آقا می کشونه
من نمی دونم چه جوری به شوهرم این مسائل رو بگم که مشکلی پیش نیاد...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظرم اگه خواست برادرشو بفرسته جای خودش
قبول نکن و بگو من دوست دارم با تو باشم
اگه نمیتونی منم شرکت نمیکنم
در ضمن منم دانشگاه شریف خییلی کم میبینم که دانشجوهای ارشد بتونن کار کنن
مگر اینکه مجبور باشن و در نتیجه به درسشونم خوب نمیتونن برسن
من اصلا احساس نمیکنم که شوهرت بی مسئولیت باشه
خودتم دولتی خوندی ولی بازم اونجا فرق داره
خب خودتم حتماً میبینی شوهرت وقتشو چطور میگذرونه
بیکار که نیست تو خونه و بهونه بیاره
واقعا داره درس میخونه
همین درس خوندنش نشون میده آدم بی مسئولیتی نیست
کمکش کن که ارشدشم تموم کنه و اونوقت میتونه موقعیت های کاری خیلی بهتری داشته باشه
در ضمن تو دوره دکترا کار کردن همزمان راحت تره از ارشد
دستیار حل تمرین استاد میشن و یا کارای دیگه میکنن خارج یا داخل دانشگاه که هزینه هایی رو هم دریافت می کنن
گفتم تو ارشد دانشگاه های خوب خیلی کمتر میبینم کار کنن
ولی تو دوره دکترا همون دانشگاههای خوب هم به خصوص پسرا اکثرا میبینم که کار میکنن
و به هرحال درآمد دارن
موفق باشی :72:
راستی این خیلی خوبه که مخارجتونم خانواده شوهر دارن میدن
شما هم اگه ناراحتی که از شما پول بگیره
یه چیزی میتونی ثبت نام کنی
ماشینی چیزی بگی میخوام قسطای اونو بدم
یا اینکه شما هم کار نکنی سرتو به چیز دیگه ای گرم کنی
مثلا شما هم ادامه تحصیل بدی
یا اینکه بگی از محیط کارم خوشم نمیاد میخوام برم جای دیگه
و یه مدت طولش بدی و درس دنبال کار نگردی
که شاید خودش به فکر بیفته و مثلا همون دو روز در هفته رو بره
البته اینا مال وقتی هست که کارت خیلی واست مهم نباشه
اگه باشه که نمیشه دیگه
یه چیز دیگه هم بگم
اگه شما خودت توی شریف بودی میدیدی که بیشتر ازدواجا همینجوره
اونایی که اونجا ازدواج میکنن معمولا اینطوری که عقداشون طولانیه
چون صبر میکنن که درسشون تموم شه
و اگرم خانواده پولداری داشته باشن گاهی ازدواج میکنن
ولی مثل شما خرجشون بیشتر با خانوادست
یعنی واسه من خیلی طبیعیه این موضوع
اگه میدیدی که دور و بریات خیلیا اینطورن دیگه اینجوری فکر نمیکردی
شوهرم وظایف همسرداریش رو به پدر و برادرش سپرده!
دوستای خوبم، سلام
من 27 سالمه و 6 ماهه ازدواج کردم و شوهرم 32 سالشه، سه سال پیش، وقتی مجرد و دانشجوی ارشد بودم در یک شرکت معتبر مشغول به کار شدم، در اون شرکت آقایی حضور داشت که هم از طرف خانمها (به خاطر جذابیتهای ظاهریش) و هم از طرف مدیران (به علت روش کار فوق العاده ش و تمرکز و سرعت زیادش در کارها) توجه خیلی زیادی بهش می شد...
بعد از مدتی این آقا از من خواستگاری کرد، جلسات خواستگاری خیلی خوب پیش رفت ولی این آقا گفت فعلا عروسی نمی گیره چون می خواد برای کنکور ارشد درس بخونه و فقط هم دانشگاه شریف(روزانه) هدفشه...
به محض این که ایشون درس خوندن برای کنکور رو شروع کرد، گفت نمی تونه هم کار کنه هم درس بخونه و علی رغم مخالفتهای من، از کارش استعفا داد... بعد از حدود نه ماه، دوباره برگشت به شرکت و بعد از اینکه جواب کنکور اومد دانشگاه مورد علاقه ش قبول شده بود...
کلاسهای دانشگاه ایشون شروع شد و بعد از حدود سه هفته از شروع کلاسها دوباره این آقا گفت نمی تونه هم کار کنه هم درس بخونه و استعفا داد… و چند ماه بعدش ما طبق قرار قبلی عروسی کردیم...
در حال حاضر شوهرم فقط درس می خونه، اجاره خونه و تمام قبوض رو پدر شوهرم میده، مادر شوهرم در هفته چند بار مارو دعوت می کنه خونشون و بقیه روزها هم برامون غذا درست می کنه و می فرسته و نمی ذاره من زیاد آشپزی کنم، پدر شوهرم مداوم برامون خرید می کنه و در کل خیلی به ما می رسن و مبلغ کمی از حقوق من تو خونه خرج می شه و بهمون سخت نمی گذره
ولی بی مسئولیتی شوهرم و این که از من پول تو جیبی می گیره برام خیلی عذاب آوره... الانم می گه می خوام بعد از ارشد دکترا بخونم که از نظر من فاجعه س چون باعث می شه این روند 6 7 سال دیگه ادامه پیدا کنه....
من دقیقا نمی دونم باید در مقابل شوهرم چه عکس العملی نشون بدم؟؟؟ مدیر شرکتمون حاضره در ازای هفته ای دو روز کار کردن شوهرم توی شرکتش حقوق خیلی خوبی بهش بده ولی شوهرم نمی پذیره و می گه نمی تونم روی دوتا کار همزمان، تمر کز کنم!!!!
البته این رو هم بگم که در کل رابطه م با شوهرم خیلی خوبه و خیلی دوسش دارم...
یک مشکل دیگه هم دارم که نمی دونم باید اینجا مطرح کنم یا نه
مادر شوهر من با تمام عمه ها و عموهای شوهرم در یک مجتمع زندگی می کنند و این مجتمع استخر و مکان دوچرخه سواری و ... داره. آخر هفته ها همه فامیل دورهم جمع می شوند و ما جوون هام می ریم سراغ این تفریحات...
شوهرم به خاطر مشغله درسی تو این برنامه ها شرکت نمی کنه و من همیشه با برادرشوهرم تو جمع حضور پیدا میکنم که این موضوع باعث شده من احساس نزدیکی زیادی به برادرشوهرم پیدا کنم و یه احساس مبهم بهش داشته باشم... وقتی با همیم به شدت دچار هیجان می شم.... برادرشوهرم خیلی زیاد به من توجه می کنه، مثلا تو جمع مدام برام آبمیوه می یاره یا حتی روزهایی که من نتونم برم استخر، کلا برنامه استخر اون روز رو به هم میزنه، البته اصلا به روم نمیاره...
من هیچ رفتار خارج از عرفی تابحال باهاش نداشتم و مطمئنم که نخواهم داشت، ولی به خاطر اطمینانی که شوهرم و جاریم نسبت بهم دارن، به شدت دچار عذاب وجدان شدم، خواهش می کنم با توجه به شرایط یه راه حلی پیشنهاد بدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برادرشوهرم یک سال از من بزرگتره، از نظر اجتماعی بسیار موفق و از نظر ظاهری بسیار جذابه، در ضمن ایشون به مدت 4 ماهه که با یک دختر فرانسوی عقد کرده و با این که این دختر خانوم تو خونه مادر شوهرم زندگی می کنه هیچ وقت تو جمع ها حضور پیدا نمی کنه...
RE: شوهرم وظایف همسرداریش رو به پدر و برادرش سپرده!
سلام خانومی
چرا تاپیک قبلیت رو ادامه ندادی؟نیازی نبود تاپیک جدید باز کنی
:72: