چرا به راهنماييهاي دوستان توجه نميشه ؟!!!
سلام دوستان عزيز ، هميشه اين سئوال تو ذهنم بوده :
چرا برخي از كساني كه زحمت مي كشن (صرف هزينه و زمان) عضو اين سايت ميشن و مشكلاتشون رو مطرح مي كنندبه راهنماييهاي دوستانشون توجه نشون نمي دهند ؟
چرا بدون توجه به راهنماييها و دلسوزيهاي دوستان باز در آخر حرف خودشون رو مي زنند و انگار يك مورد از راهنماييهاي اعضا رو نخوندن ؟
همونطور كه مي دونيم اگه ما مشكلي داشته باشيم بعد از طرح مشكل تا حدودي ااز فشاررواني كه درگير اون بوديم كاهش پيدا مي كنه و منتظر هستيم تا كسي ما رو راهنمايي كنه سپس جوابها رو بررسي مي كنيم ، و از نظر خودمون با مطابقت ساير پاسخها و جمع بندي اونها به يه نتيجه گيري كلي مي رسيم و سعي مي كنيم تا حدودي نسبت به طرز تفكري كه قبلا داشتيم و باعث ايجاد چنين مشكلي شده حداقل چند درصد بتونيم خودمون رو تغيير بديم !!!!!
ولي متاسفانه در برخي افراد ديده ميشه كه تشريف ميارن مشكل خودشون رو مطرح مي كنند و دوستان زيادي هم وقت مي زارن و پاسخ مي دن اما اون دوستمون انگار براي بحث كردن و ثابت كردن حقانيت خودش اومده و فقط اومده اينجا كه به خودش و بقيه ثابت كنه كه تصميمي كه گرفته درست هست ، و حي منزل هست و اصلا قابل تغيير نيست .
در اين تالار در برخي از تاپيكها راهنماييهاي واقعا ارزشمندي از دوستان و مدير محترم مي بينيم و وقتي خودمون جمع بندي مي كنيم اكثرا در هر تاپيك 80 درصد پاسخها و نظرات دوستان با هم همخواني داره و اين نيست كه دوستي بياد و تو يه تاپيك سرگردان بشه و نتونه تصميم گيري بكنه اما برخي دوستاني كه مشكلش رو مطرح كردند شروع به جبهه گيري مي كنند يا اينكه فقط و فقط حرفاي خودشون رو با شيوه هاي گوناگون در چند پست تكرار مي كنند
شايد شما اين جمله رو زياد مشاهده كرديد :
دوستان از راهنمايي شما ممنونم اما.............
اما چي ؟ اينكه دوباره شروع مي كنند به همان صحبتهاي قبل از راهنمايي
به عقيده شما چه چيزي باعث اينگونه رفتار كردن برخي از اعضا ميشه ؟!!!
نداشتن مهارت؟ خودخواهي ؟ غرور ؟ غلبه احساسات بر عقل ؟ خود رو تافته جدا بافته دونستن ؟ و يا احساس اينكه اين افرادي كه دارن حرف مي زنند نفسشون از جاي گرم بلند ميشه ؟.......
RE: چرا به راهنماييهاي دوستان توجه نميشه ؟!!!
به نظر من کسایی که میان برای مشاوره اغلب کاری که تو ذهن خودشون انجام میدن و با اومدن به این سایت دنبال نظرات موافق با خودشون می گردن یا شایدم میخوان یجورایی خودشونو راضی کنند که برای حل مشکلشون یک حرکتی انجام دادن
RE: چرا به راهنماييهاي دوستان توجه نميشه ؟!!!
سلام.آقای عرفان مرادی این بحث شاید ی کمی بر میگرد به مبحث حرفهای ناگفتنی . من فکر نمی کنم کسی که می یاد تا پای تالار و با همه سختی بیان بعضی از ناراحتی ها و مشکلات اونو بیان می کنه قصد بی اعتنایی و بی احترامی داشته بیاشه!ولی اینجا 2 تا نکته وجود داره:
1. اینکه بعضیا همه مشکلشون را از اول یا حتی تا انتها مطرح نمیکنند و برای درک بعضی مشکلات هم باید درشرایط زمان و مکان طرف بود تا متوجه کل مطلب شد.
2. بعضی ها هم برای حل مشکلاتشون از روش برخورد انحصاری سرشون به سنگ بیشتر خوششون میاد.(شاید هم در بعضی موارد خاص تنها راه حل این باشه!)
در هر صورت این دلیل نمی شه که برنجید یا احساس کنید به نظر کسی بی احترامی شده و از اونجا که بهترین حلال مشکلات صبر و توکل به خداست بهتره براشون در موارد حاد و خاص و بحرانی دعا کنید تا خدا بهترین راه رو بهشون نشون
بده!ممنون از توجه و صبری که به خرج میدین.:72:
RE: چرا به راهنماييهاي دوستان توجه نميشه ؟!!!
سلام
ضمن تایید حرف دیگر دوستان عزیز، باید اضافه کنم که یکی از دلایل دیگه اش میتونه این باشه که طرف دنبال یه جایی میگرده تا خودشو خالی کنه. زیاد هم کاری به این نداره که دیگران چی میگن. فقط میخواد خودشو خالی کنه و شاید از این طریق یه کم آروم بشه. آخه در روانشناسی میگن که:
تخلیۀ روانی، خود یک فن درمانیست..!!!!!
از این جنبه هم خود این سایت فی الذاته خیلی مفیده. از مسئولین و دست اندرکارانش تشکر میکنم. مخصوصا جناب سنگ تراشان عزیز.
موفق باشید.
RE: چرا به راهنماييهاي دوستان توجه نميشه ؟!!!
سلام erfan25
به موضوع جالبی اشاره کردید.
اما واقعا تغییر کار بسیار سختی هست. مخصوصا اگر بخش احساسات ما درگیر شده باشد.
غالبا در این مواقع کنترل ما در دستان احساس هست. اما احساس خود را به جای منطق نشانده است.
این جملات را دقت کنید:
من فکر می کنم که عاشقش هستم.
من به این نتیجه رسیدم که دلباخته اش هستم.
من میدانم که از او متنفرم
از نظر منطقی آن پسر یا دختر جذاب است.
در تمام این عبارتها، فرد باید بگوید که احساس می کنم ....
اما احساس فرد بخش منطقی را اشغال کرده است و از زبان فکر و تفکر و ... صحبت می کند.
اگر ما بتوانیم مرز این دو را تا حدی برای افراد روشن کنیم، خودشان راهشان را می توانند پیدا کنند.
مسئله بعدی اینست که کنترل احساس پیچیده تر از راه حلهای منطقی هست.
یعنی صرف ندانستن نیست. که ما به آنها راهنمایی کنیم، بلکه مسئله اینست که کنترل احساس کاری هست که آنها تمرین نکرده اند.
مسئله بعد عادت کردن به یک مشکل هست. وقتی زمان زیادی فردی درگیر یک موضوع هست، عادت می کند، لذا تغییر (اگرچه سازنده هست، )، اما بسیار زمان بر و سخت خود را نشان می دهد.
نکته مهم بعدی اینست که : مقاومت مراجعان در برابر راهنمایی برای اینست که جبهه بگیرند تا پاسخهای بیشتری در رد نظرات خود بشنوند. و مطمئن شوند که روششان درست نیست(شاید تعجب کنید)، اگر به بعضی همین پستها دقت کنید متوجه می شوید کاربر محترم در پاسخ به مراجعی شبیه به خود، از راهنمایی های شما استفاده می کند! ، یعنی صحبت شما را پذیرفته است، اما اعتراف نمی کند.
مسئله بعدی اینست که اعتراف به اشتباه کردن، برای همه راحت نیست. بسیاری این راهنمایی ها را به کار می گیرند و مشکلات خود را کاهش می دهند، لیکن هرگز بازخورد مثبت را به شما نمی دهند. و شاید به یک تشکر کلی اکتفا کنند.
و آخرین:
ما به عنوان مشاور، یا سنگ صبور یا همراه و همدرد و ....، باید تا اندازه زیادی خود انگیخته باشیم، و نیازمند بازخورد مثبت نباشیم. چون ممکن است با جمله ای مثبت از مراجع که می گوید حرف ما را پذیرفته ، ممکن است از کمک به او اجتناب کنیم.
ما باید مستقل از مراجع باشیم، نباید تحت تاثیر احساسات منفی قرار بگیریم یا نسبت به او موضع داشته باشیم.
اگرچه باورها، احساسات و هنجارهای او با ما مخالف باشد.
رویکرد مراجع محور دکتر راجرز صرفا به این مهم اشاره می کند، که اگر ما پذیرش بدون قید و شرطی نسبت به مراجع داشته باشیم، او آنقدر شعور دارد که کم کم خودش به نتیجه درست برسد. کافیست به او کمک کنیم کسی مانع رشد و آرامشش نشود.
و نکته آخر...
نه دیگه ، نکته آخر هم گفته بودم.....:58:
RE: چرا به راهنماييهاي دوستان توجه نميشه ؟!!!
من هم فکر میکنم این افراد دلشون نمیخواد جز به احساساتشون به چیزی توجهی نشون بدن
اونها مشکلشونو عنوان میکنند ولی راهنمایی منطقی رو قبول ندارند و حرف دلشون واسشون مهمتره