نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
با سلام
اگر یادتون باشه من تو این تالار یه تاپیکی باز کردم که درمورد مشکلم با دوست پسرم که سه سال ازم کوچکتر بود گفتم.
حالا ایشون چند مدت به شماره مادرم پیامک میزده و مادرم واسه اینکه من حال روحی خوبی نداشتم سیمکارت جدید خرید و اونو خاموش کرده.
چند مدت خوب بودم و درسم برام مهم بود و تقریبا بیخیال بودم ولی باز روز از نو روزی از نو.
از هرچی ازدواج عروسی بدم اومده یه آم دیگه شدم.یه حس حسادت تو وجودم رشد کرده.
وقتی میشنوم یکی عروسیشه یکی بچه دار شده دیوونه میشم تو زندگی شخصیمم تاثیر گذاشته.
24 سالمه ولی یه پیرزن 80 ساله نسبت بمن بیشتر امید به زندگی داره.
مادرم میگه تو نسبت به ازدواج حساس شدی فکر میکنم حق با مادرمه.هیچ خواستگاری هم ندارم جز همون دوست پسری که قصد ازدواج بامن داره ولی الان باهاش بهم زدم.
احساس غم عجیبی دارم الان که دارم این مطلبو مینویسم اشکم دراومده.احساس میکنم هیچوقت خوب نمیشم،میدونین این احساس خیلی بده.
از بس با اعصابم بازی شده دیگه تحمل کوچکترین موضوع عشقی رو ندارم،زود با یه تلنگر میشکنم.
از جشن و پایکوبی متنفرم.
همش مواظبم،مواظب اینکه نکنه دل به کسی بدم که بعدش بدتر بشکنم.
همش ترس ترس ترس.
نمیدونم چم شده.چرا من انقدر بدشانسم.دست به هرکاری میزنم نمیشه.
حتی جرات فکر کردن به هیچکس رو هم ندارم.نه به اون که میگفت عاشقمه اما شک داشتم و دارم به عشقش نه به غیر اون:302:.
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
سلام دوست عزیزم
انقدر ماشالله تعداد تاپیک اینجا زیاده که فکر نمیکنم کسی زیاد یادش مونده باشه که شما مشکلت دقیقا چی بود..به خصوص اینکه با نام کاربری جدیدی هم امدی...شاید بهتر باشه یه لینک از مشکل قبلیت رو بذاری تا بچه ها بیشتر بتونن کمکت کنن
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
بله خیلی شلوغه نتونستم پیدا کنم
فقط خواستم یک خلاصه ای از مشکلی که داشتم رو بگم تا بدونین قضیه از چه قرار بوده
من تو بد شرایطی گیر افتادم یجورایی با خودم دشمن شدم.همونطوری که براتون گفتم به این قضیه بدجوری حساس شدم.بزارین یه نمونه براتون بیارم :من عاشق اینم که مرد آیندم کاری باشه و خیلی خصوصیات دیگه که یه دختر دلش میخواد مرد آیندش داشته باشه بعد یه کسی که این خصوصیات رو داره میبینم که در شروف ازدواجه وقتی میشنوم یا میبینم اعصابم خیلی بهم میریزه یعنی چطور بگم فکر میکنم پیش خودم که نکنه من عاشق شدم بعد احساس گناه میکنم و میخوام بهش فکر نکنم ولی نمیشه.تو این گیر و دار هم تنها کسی که خیلی اذیت میشه خودمم.
همش سعی میکنم احساساتی نشم در این موارد ولی خیلی سخته.من از دخترای نیستم که خیلی راحت با پسرا ارتباط برقرار کنه حتی با کسی که قبلا هم دوست بودم یکبار بیشتر همو ندیدیم.
احساس خوبی ندارم ،احساساتم جریحه دار شده یجورایی احساس تنهایی ،غربت و غم عجیبی دارم.
حسود شدم نسبت به ازدواج دیگران.حس میکنم هیچ وقت خوب نمیشم.این ترس تمام وجودمو گرفته.از لحاظ درسی خوبم پدر و مادرم ازم راضی ان رو درسم غیرت دارم حتی این چند روزه که این مشکلات دیگه به اوج رسیده بود و منم امتحان فاینال داشتم بکوب میخوندم تا نکنه رد شم .
شاید پیش خودتون بگید من خیلی مغرورم که از ازدواج و سرور دیگران بدم میاد ولی من نمیخوام اینطور باشم.خیلی چیزا برای پیشرفت دارم که این فکرای لعنتی مانعش میشن.
:72:اینم تقدیم به همه همدردیان عزیز:72:
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
سلام دوست عزیز
احتمالا این حس و حال شما ناشی از ارتباط قبلی شما و عدم رسیدن اون رابطه به سرانجام ناشی میشه
به همین دلیله که مشاوران روابط دوست دختر و دوست پسر رو نمیپذیرن و ردش میکنن.
به علت همین اسیبهایی که الان بر روی روح و جسم شما گذاشته و دورن شما رو پر از کینه و خشم و نفرت کرده
دقیقا نمیدونم کی اون رابطه تموم شده اما تاثیرات منفیش قطعا روی شما تا مدتی میمونه
اما کم کم با تقویت روحیه ات میتونی ایمدوار باشی
این اتفاقات ربطی به بدشانسی شما نداره.وقتی راهی رو اشتباه بریم و به بن بست بخوریم نباید بگیم بدشانسیه.وقتی انتخاب و مسیر و هدف همه و همه غلط باشه خب مطمئنا به جایی نمیرسیم
اگر بخوای با این فکرها خودت رو اذیت کنی خیلی بهت سخت خواهد گذشت
مثلا الان اگر از منزل بری بیرون هزاران تالار عروسی دارن جشن میگیرن و پایکوبی میکنن
همین الان هزاران زن باردار منتظر تولد فرزندشان هستن
میبینی...چقدر فکر کردن به این مسائل تلخه؟و عاقبتی هم نداره؟
شما تازه 24 سالته.خیلی فرصتهای خوبی برای ازدواج خواهی داشت
اگر بیمار بودی و معلولیت جسمی داشتی و .....اون موقع چه میکردی؟
سعی کن بیشتر فکرت رو مشغول درس و ورزش کنی.
همین که در درس موفقی فکر کردی کم موضوعیه ؟!
خیلی افراد هستن که کشش درس رو ندارن و مغزشون واقعا نمیکشه !
مطمئن باش این حست مقطعی و گذراست.خیلی راه در پیش داری و باید بدونی که زندگی پره از فراز و نشیبه
اگر با یکبار زمین خوردن بخوای اینطوری از پا دربیای که دیگه در زندگی اینده واویلا میشه !!
صبور باش و به خدا توکل کن و خیر و صلاح خودت رو به دستش بسپر
موفق باشی:72:
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
روز آفتابی 'گرامی
کاربران همدردی نمیتوانند با دو نام کاربری در همدردی عضو شوند، نام کاربری قبلی را اعلام کنید تا نسبت به ادغام هر دو نام کاربری اقدام شود.
در غیر اینصورت این حساب کاربری شما مسدود خواهد شد
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
با سلام
بالاخره لینک تاپیک قبلیم رو پیدا کردم
http://www.hamdardi.net/thread-23076.html
شاید با خوندنش متوجه بشین چطوری شد که اینجوری شدم.
من یه آدم حساسم ولی درعین حال زیاد از سختیها و مشکلات آصی نمیشم سعی میکنم صبور باشم .
در این مورد هم که میگید(جشن و پایکوبی) منم درست مثل شما فکر میکنم پیش خودم میگم این عروسی تموم میشه یکی دیگه در راهه فایده نداره اینجوری خودم اذیت میشم . اینکه میگم بدشانسم از لحاظ خانوادگی نیست هر روز از خدا بخاطر داشتن خانواده سالم و خوبی که دارم تشکر میکنم و راضی ام اما بدشانسی از این لحاظ که من موقعیتهای زیادی داشتم که یه سری حسود خرابش کردن یکیشو هم خودم شاهد بودم.
این چیزا هم بی تاثیر نبودن تو اوضاع روحی الان من.
من حدود دو یا سه سال پیش اصلا موقعیت ازدواج نداشتم ولی در حال حاضر بهش خیلی فکر میکنم شاید یکی از دلایلش خاله و اقوام باشن که آدمو سوال پیچ میکنن مثلا بمادرم میگن دخترت چند سالشه؟ خواستگار نداره! اصلا ازدواج یجورایی شده مثله مسابقه هرکی زودتر عروسی کنه برندس یجور افتخار میدونن.
الان هم با هیچ کس دوست نمیشم از شکست روحی بشدت وحشت دارم.با اینکه خیلی دلم میخواد ولی نمیتونم اونقدر کارهای مختلف برا خودم دست و پا کردم که اگر بخوام هر روز انجامشون بدم کل روز مشغولم ولی فکر اون پسر از ذهنم نمیره بیرون یجورایی حس میکنم هنوز هم دوستش دارم.هروقت درمورد مرد آیندم فکر میکنم اون میاد جلو چشمم خودمو همش با اون مجسم میکنم میترسم اگر در آینده با کسی وصلت کنم نتونم فراموشش کنم بعدشم که خودتون میدونین ولی مادرم میگه وقتی کسی دیگه بیاد خواستگاریت که دوستت داشته باشه و خصوصیاتی داشته باشه که تو میخوای مطمینم تو هم خوب میشی ولی من مطمین نیستم.
باور کنین سخته اونایی که مثل من تجربه دارن میدونن چی میگم.من خیلی سعی کردم فراموشش کنم ولی چون خودم یجورایی تو این قضیه مقصرم عذاب وجدان دارم.
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
سلام آقای کیوان
یه مشکلی پیش اومده بود که مجبور به این کار شدم
لینک تاپیک قبلی رو براتون گذاشتم
نام کاربریم هم dokhtarبوده
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
سلام
میدونم سرتون شلوغه ولی لطفا یه نگاهی هم به تاپیک من بندازید ممنون
RE: نسبت به مقوله ازدواج حساس شده ام!
دوست گلم.منم مثل تو توی این شرایط بودم که مجبور شدم یه رابطه ی احساسیو قطع کنم.واقعا واقعا برام سخت بود(و هنوزم هست)
منم همین احساسات تو رو دارم.نمیدونم میتونم کنار کسی شاد باشم یا نه.اینکه عاشقانه کسی رو دوست داشتم و اونم بعد از یه سال و خرده ای تنهام گذاشت منو یه کمی بد بین کرده.اما قبول کن که همه ی آدما بد نیستن و قطعا نیمه ی گمشده ی زندگیت به سراغت میاد.
به خودت بقبولان که لایق عشق پاکی هستی که خدا در اختیارت بذاره،مطمئن باش میرسی بهش