بچه ها بعد از 3 ماه دوري ايميل زد ؟ چكار كنم ... من گيج شدم كمك كنيد؟؟

سلام
خيلي خلاصه بگم
بعد از 3 ماه ايميل زد

توروخدا كمك كنيد؟؟؟؟

به اون خدا خوابشو ديدم به خدا دارم راست مي گم
بعد از ديدن خوابش اومدم از اتاقم بيرون
بعدرفتم ايميلمو
چك كردم تعجب كردم ايميل زده بود

خلاصه ايميلش:
اينكه گفته با سختي اين ميلو داره
ميده و اينكه من تنهاش گذاشتم ناراحته { جالبه من كي تنهاش گذاشتم؟؟؟ چرا حرفاش عوض شده؟}
و اينكه هنوز خيلي دوسم داره و عاشقمه و تا اخر عمرم ازدواج نمي كنم
و اينكه من چرا تنهاش گذاشتم و اگر پدر و مادرش بفهمن ميل زدم به تو خيلي بد مي شه و تو در حق من خيلي بدي كردي و چرا ازم طرفداري نكردي
تو ذهنم با تو حرف مي زنم و اخرش نوشته اين حقم نبود
همين


بيشتر حرفاشو گفتم



بچه ها من به خدا تنهاش نذاشتم
از اون خبري نبود حتي ديديد به دوسش چطور در موردم حرف زده بود

خلاصه من هنوز دوسش دارمو نامرد نيستم
ولي مي خوام از شما كمك بگيرم كه ايا جواب بدم اگه بدم چي بدم
و اينكه ايا براي يه زندگي مشترك بدرد هم مي خوريم

مي خوام عاقلانه و منطقي كمكم كنيد ؟؟؟؟؟
من يه غير از شما كسي ندارم ؟؟؟ اگه به دختر عمو هامم بگم با خنده مي گن برو دنبال كسه ديگه حتي اون ها هم دوستاشونو به من معرفي كردن

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بچه ها به احساسات من توجه نكنيد [color=#FF6347] همين الانم با گريه دارم اين هارو مي نويسم
اگه بگبد دبگه ادامه ندم تمومش مي كنم
و جوابشو نمي دم ....من دوسش دارم و هميشه تو قلبم هست

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

البته اينم مي خوام بدونم منظور اين ميلش چي بوده
اصلا شايد همينطور ميل زده

منتظرممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

mohammad mahdi عزیز اگر حوصلشو داری یه خلاصه خیلی خیلی کوچیک از رابطتت بگو چون تاپیکتو خیلی ها نخوندن.
بعدشم آروم باش و به خودت مسلط
پس معلومه دخترخانوم مورد نظر حالش خوبه و تونسته به اینترنت دسترسی داشته باشه.(فعلا این خوبه)

پس یه خلاصه کوتاه بگو
باتشکر

سلام
<strike>به نظرم باهاش صحبت کن و در مورد همه اتفاقاتی که بین تون گذشته با همدگیه حرف بزنید
حتی اگه شده یه دیدار کوتاه داشته باشید و رو در روی هم حرف بزنید
بالاخره شما با هم رابطه داشتید چه عاطفی و چه جنسی نمیتونی همینجوری اونو در این شرایط کنار بزاری</strike>
شخصیت آدم ها پیچیده هست به این فکر کن آیا در آینده امکان داره شما و یا اون دختر خانم بخواد کینه این دوران رو به دل بگیره و یاد همه این اتفاقات بیفته و اونوقت همش دعوا و جنجال و یا نه ؟!
اگر هم یک مشاور خوب پیدا کنی و همه چی رو براش تعریف کنی بهتر میتونی نتیجه بگیری.


ویرایش : فرشته مهربان

محمد مهدی جان
سلام
خوشحالم واسه ایکه حداقل خیالت راحت شده که حالش خوبه.
خوب خدا رو شکر

من نظرم اینه داداش که به هیچ عنوان فعلاً و تو این شرایط باهاش دیدار نکنی.
چون ممکنه همه چیز خراب شه و خیلی بدتر از اونچه فکر کنی.

راجع به اینکه آیا به درد ازدواج با شما میخوره ، به نظر من بهتره با خانوادت صحبت کنی. با مادرت ، پدرت.
نه شخص دیگه ای.

ببین تو تو این سه ماه خیلی قوی بودی از این به بعد هم باید قوی و منطقی باشی.
خانوادت بهتر از هر کسی میتونن راجع به ازدواجت نظر بدن. البته باید اینم در نظر بگیرن که اون خانم با شما رابطه جن... هم داشته.

ازت خواش میکنم آروم باش . به خدا ایمان داشته باش. برات دعا میکنم.

سلام دوست عزیز..
اروم باش.خونسرد باش.فقط تو ارامش میتونی یه تصمیم درست و منطقی بگیری و اجرا کنی.

اینکه اون دختر مناسبت هست یا نه تصمیمش با خودته.چون ما که اون دخترو نمیشناسیم اما چیزی که معلومه تو اصلا کنترلی روی احساست نداری..چرا گریه میکنی؟؟
اخرش یا با هم عروسی میکنید یا نه..در هر صورت لازم نیست انقد جزع و فزع کنی.

<strike>بهتره تو یه ایمیل بهش جواب بدی و بگی که تلاش کردی از طریق خونوادت رابطتونو رسمی کنی اما پدرش اجازه نداده..و بگو که تو فکرش بودی.و قصدت رها کردنش نبوده.

بگو الانم می خوای به رابطتون یه شکل درست و حسابی بدی..اما لازمه که شرایطش جور بشه.اول پدرش اروم بشه..بلاخره غرور اون پدر یه زخمی برداشته و اون موقع عصبانی بوده.باید صبر کنی تا اروم بشه.</strike>

دوم باید خونواده خودت رو راضی کنی.

در نهایت فقط از طریق خونواده ها اقدام کن.تا وجه خوبی به اقدامت بده.

<strike>به اون دختر بگو هر وقت شرایط خونشون مساعد شد بهت خبر بده.حتی میتونین ازمادرش هم کمک بگیرید.</strike>

ویرایش : فرشته مهربان

و تو این مدت باید تبدیل بشی به یه مرد کامل تا پدر اون دختر بتونه روت حساب باز کنه.خواهشا دیگه جلوش گریه و زاری التماس درخواست نکن..مردونه پای اشتباهت وایسا اما خودتم کوچیک نکن.غرور هم نداشته باش فقط حالشو درک کن..

موفق باشی

نوشته مهربونی رو الان دیدم و باهاش موافقم.

چشم ناديا جان فقط ببخشيد كاري برام پيش اومد دير اومدم اينجا اينم خلاصه رابطه
26 سالمه 4 سال با يكي دوست بودم البته مادرش از اين جريان اطلاع داشت
عشقم واقعا پاك هست حتي اون .... با هم رابطه جنسي داشتيم
با خودم گفتم هيچ كس پيدا نمي شه كه اينطور منو دوست داشته باشه ... پس اين حق من و اونه كه براي هم باشيم ...كجاها نبود كه با هم نرفتيم از من خواست كه براي خواستگاري برم خونش اما بهش گفتم كمي صبر كن تا تابستون 91 كه پروژه به اتمام برسونم اينو به مادرشم گفته بودم
عيد امسال دعوامون شد سر دخالت هاي مادرش ... منم گوشيمو خاموش كردم ...تا 1 ساعت...ياسمين 26 تا قرص فشار خورد و خودكشي كرد....تو بيمارستان گريه مي كردم...
خلاصه دوست داشتنم هر روز زياد و زياد تر مي شد ...همينطور دخالت هاي مادر ش بيشتر و بيشتر ميشد...تا جايي كه گوشي دست مادرش بود و اس ام اس هاي منم مي خوند..يه بار دعواي ما شديد شد كه اومد جلوي خونمون و رگش زد .. داشتم سكته مادرم فهميد ....البته مادرم كمو بيش از رابطمون با خبر بود...مادرم دبگه از زماني كه ياسمين خود كشي كرد 180 درجه نظرش برگشت..ولي مي دونستم مي تونم راضيش كنم...تا اينكه پدرش فهميد ..با من بيرون قرار گداشت...بهش گفتم مي تونم دخترتونو خوشبخت كنم..اولين قراري كه با پدرش داشتم خوب پيش رفت اونم از من خوشش اومد ولي شرط گذاشت مي گفت هفته اي 1 بار در حد 10 دقيقه با هم تلفني صحبت كنيد اما نه من مي تونستم نه ياسمين .. بعد از چند روز پدرش زنگ زد گفت مردونگي كن پاتو از زندگي دختر من بيرون بكش ....خرداد همين امسال ... ديگه نه ايميلي بهم داد نه ازش خبري دادم
من حتي يكبار ديگه با پدرش قرار گذاشتم و گريه ام كردم اما بي فايده بود ... گوشيشم خاموشه. خلاصه هيچ دسترسي بهم نداريم
البته پدرش رابطه جنسي مارو فهميده بود كه اونم ياسمين خودش گفته بود
مادرش و هم پدرش ... .به ياسمين شك كردن و اونو بردن دكتر...و فهميدن كه رابطه داشتيم با هم و پدرش هم بهم گفت تو در حق من نامردي كردي
ديگه تا ديروز كه ايميل زد خبري ازش نداشتم
يعني پدرش ديگه نمي زاشت
ناديا ببخش ديگه نتونستم خلاصه كنم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

از ناديا 777 و mehrabooni عزيز كه پا به پا ي من مي اد ممنونم
از سارا@ و بهار زندگي ممنونم
از بهار زندگي كه هميشه من به خونسردي و ارامش خودم دعوت مي كنه ممنون

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

سارا جان اينكه مي گي باهاش قرار بزار
نوشته حتي يه ايميلم به من به زور زده
و الان هم هنوزم ميلي بهش نزدم مي خوام با كمك شما خيلي منطقي اين دفعه جلو برم
پس فكر نكنم الان شرايطش جوري باشه كه بتونه بياد بيرون البته شما دخترها همجنستونو بيشتر مي شناسيد

مهربوني عزيز من با نظر شما موافقم
ولي خانوادم همونطور كه گفتم دوست خواهرمو كه دندانپزشكي مي خونرو مي خوان برن خواستگاري البته من به حرف شما گوش دادمو امروز رفتم با مادرم صحبت كردم
تا حرفشو زدم (البته نگفتم كه ميل زده )گفت حتي اگه جونمم بگيرن نمي رم خواستگاري اون دختره
توروخدا بگيد چكار كنم
[color=#696969]
بهار زندگي مطمئن باش به حرفت گوش مي دم و پاي اشتباهاتم هستم
ولي 2 طرف خانواده ها مخالفن

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

[color=#6B8E23]توروخدا يه راه بگيد از ليلاي ساروان و ويدا هم مي خوام كه نظراتشونو بدن
اگه مي گيد ميل بزن
متنشو بگيد شما بهتر مي دونيد
من عاشقشم من واقعا دوسش دارم

mohammad mahdi عزیز
مشاوره دادن در این مورد مخصوص خیلی باید کارشناسی باشه و من فکر میکنم کار خیلی از بچه های تالار(از جمله خود من) نیست که بتونن نظری 100% درست بدن

راستش موضوع پیچیدست و از خیلی جهات باید دیده شه.
از نظر دختر این ماجرا
پدرش
مادرش
مادر شما

من نمونه عینی این ماجرا رو دیدم که برای یکی از دوستان برادرم پیش اومد
البته فرعیات ماجراشونو در جریان نیستم ولی کلیاتش همینجوری بود
بالاخره با تمام نارضایتیها اون 2تا باهم ازدواج کردند ولی بزرگترها نذاشتن باهم ادامه بدند و بالاخره جدا شدند

باید کااااااملا مستقل باشی و خودت به تنهایی بری جلو و بعد ازدواجم، دست دختر رو بگیریو با خودت ببری یه گوشه برای چندسال زندگی کاملا مستقل کنید تا آبا از آسیب بیوفته

ببین اگه میتونی اینکارو بکنی یاعلی
دختر هم باید توانایی اینجور زندگی مستقل برای چندسال بعد ازدواج رو داشته باشه
100% هم پای هم بمونید

با باباش هم باید بازم صحبت کنی و دلشو قرص کنی

ولی اگر اونقدددددددددر مستقل نیستی و درخودت توانایی این حرکت انقلابی رو نمیبینی به زندگیت برس و اون دختر هم بعد چند ماه (البته زجرآور) دیگه به زندگیش برمیگرده (البته امیدوارم انقدر قوی باشه که بتونه دوام بیاره)

سلام<strike> به نظر من حتما جواب میلشو بدید و بگید بهش علاقه دارید
ودرین مدت تنهاش نذاشتید
شما بعد از سه ماه هنوز بهم علاقه دارید پس معلومه هرگز فراموش نخواهید کرد پس نگذارید در آینده حسرت امروزو بخورید
من همیشه منتظر بودم شما بیایید و تعریف کنید</strike>


ویرایش : فرشته مهربان

نه ناديا نه
اينطوري نگيد شما هم مثل خانوادم حرف مي زنيد

چرا؟؟؟؟؟؟

درسته دوست دارم اون چيزي كه مي خوام بشنوم
امروز رفتم مشاوره حضوري مي گه مي تونيد زندگي كنيد ولي احتمال جدايي هم هست مي گه همه چي به خودتون بستگي داره
البته ناديا درست ميگيد ولي من عاشقشم
اينطور نامرد مي شم
اون دنيا چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

sera جان ممنون مي خوام متنشو يكي بهم بگه براش ميل كنم؟؟؟؟؟

[color=#FF0000]پس چرا كسي هيچي نمي گه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟انقدر سخته؟؟؟؟؟؟؟

نقل قول:

---

ببین اگه میتونی اینکارو بکنی یاعلی
دختر هم باید توانایی اینجور زندگی مستقل برای چندسال بعد ازدواج رو داشته باشه
100% هم پای هم بمونید

---

پسرخوب
باید بتونی مستقل عمل کنی چون بهرحال دیگران هم در زندگی شما 2نفر نقش دارند

مادرتون خیلی دارند سخت میگیرن
به خاطر همین میگم باید مستقل باشید تا دخالتهای اطرافیان کار رو خراب نکنه

البته گفتم
نیاز به مشاوره قوی و زبردست و باتجربه هست

ایناییکه اینجا مینویسیم بیشتر تجربیات و شواهدو نظریاته