فرق گذاشتن بین من و جاری ام
سلام خدمت همه ی دوستان عزیزم من 23 سالمه و دو ساله ازدواج کردم همسرم هم 26 سالشه من یک جاری دارم که 7سال از خودم بزرگتره و یک خواهرشوهر که 10 سال ازم بزرگتره ویک برادر شوهر دارم که یک سال از همسرم بزرگتره و هنوز مجرده من با مادر شوهرم توی یک خونه زندگی می کنیم وشاید بیشتر مشکلاتم از این باشه توقعات زیادی ازم دارند که حتی دختر خودشون هم انجام نمیده و بدترین چیز که رنج میبرم فرقه به خدا داغونم کردن ازهمان دوران عقد فهمیدم اما چه فایده مثلا مادر شوهرم رفت مشهد برای خواهر شوهر و جاری ام سرویس نقره آورد برای من یک مجسمه آورد که خودشم گفت اینو خریدم 1500تومان من به روی خودم نیاوردم دوباره رفت مشهد و بین مافرق گذاشت حالا اینا هیچی پایین که میریم تا جاری ام هست فقط به او توجه میکنند مثلا فقط غذای مورد علاقه اونو درست می کنندیا ازاو نظر میپرسن آخه بدشانسی من جاریم هم با من نیست خیلی با من لجه و خود شیرین و پاچه خوار ای کاش فقط مادر شوهرم بود خواهر شوهرم هم همینطور میگه اون خواهرمه و تو زنداداش حتی برادر شوهرم هم همین طور به اون میگه زن دادا اما منواسممو صدا میزنه اما بیشتراز همه از همسرم ناراحتم اونو خیلی قبول داره با اینکه میدونه با من لجه حتی یکبار جلوی شوهرم به من گفت تو به گرد پای من نمیرسی اما اون حرفی نزد و گفت شوخی کرده آخه همسرم قبلا یکی را از خانواده جاری ام می خواسته اما خانواده ها مخالفت کردندشاید ماله همینه نمیدونید تا اسم پایین و مهمونی میاد دلم میخواد همون موقع یک چیزیم یشه و من نروم اما نمیتونم چون واقعا نمیتونم به شوهرم بگم نه نمیام هربارمیرم پایین با ناراحتی میام بالا هر چی میخوام بی خیال شوم اما نمی تونم تازه پدر شوهرم از من توقع داره روزی یکبار 1 ساعت بروم پایین پیششون وقتی ام میرم مادر شوهرم از بس اسم اون جاری ام را میاره کلافه میشم جدیدا دستورم میده لباساما اتوکن یا بیا پایینا جارو کن نمیدونم چی کارکنم شما خودتونا بزاین جای من بری پایین وارد میشی که هیچ کس ازجاش تکون نمیخوره جواب سلامم را هم زوری میدن بعد ببینی مردا که هیچی اما خواهر شوهرو جاری نشسته اند یک گوشه و در گوشی حرف میزنند مادر شوهر هم سر گرم نوه ها تو میمونی تنها که یا باید به تلویزیونی نگاه کنی اختیار شبکه هاشو نداری یا باید بچه های این دو تا را که همسن هم هستند جمع کنی موقع شام مادر شوهر بیادجلوی جمع بگه امشب غذای مورد علاقه عروسم یا پسر بزرگم را درست کردم موقع خوردنم از جلوی تو یک چیزی بردارن و بذارن جلوی اونا و بگه تو نباید شبا شام بخوری چاق میشی اون بچه شیر میده باید بخوره تازه شوهر ش برای زنش جدا میکنه و کلی از زنش تمجید میکنه اما شوهر تو خودش بخوره و کاری به تو نداشته باشه تازه خانم موقع شام یک کاری میکنه که دیر تر از همه سرسفره بیاد تاهمه صداش کنن یا از خودشونو کنار بزارند بریم سر ظرف شستن مادرشوهر که یک تکون به خودش نمیده بالاخره شام درست کرده خسته شده :311:میمونه تو و جاری و خواهرشوهر نمی دونم چه سریه که همون موقع بچه یک کاری میکنه و جفتشون میرن سر بچه هاشون وتو میمونی یک آشپزخونه و یک عالمه ظرف و باید هم بشوری به درک ظرفا را میشوری امااز اون تشکرمیکنند بعدم از اون میپرسن چای میخوای یا نه بدبختی اگرم بخواد تو باید زحمتشا بکشی موقع رفتنم یک ظرف غذا برای ناهار فردا ظهر اون دوتا میدن به تو هم یک لبخند نثارت میکنند شاید پیش خودتون بگین چرا شوهرت چیزی نمیگه اما اون گفته چون پسره آخره توجهی به حرفاش نمیکنند یا میگن زنش اونو پر کرده حال با این همه حرف چی کار میکنید:316:
RE: فرق گذاشتن بین من و جاری ام
سلام دوست عزیز
شغل همسرت چی هست درآمدش به حدی نیست که مستقل بشین؟
RE: فرق گذاشتن بین من و جاری ام
سلام مهسیما جان
این نوع اختلافات با خانواده شوهر تا حدودی طبیعیه و خیلیها درگیر این نشکلات هستن به خصوص برای شمایی که داری باهاشون زندگی میکنی.
این رو یادت باشه که هرچند خیلی سخته اما همسرت رو در این مشکلات دخیل نکن.چون نه تنها دفاعی از شما نمیکنه بلکه روابطتتون هم خراب میشه.
به نظرم بیشتر مشکلات شما ناشی از بی سیاستی شماست.
اختلافات شما کامل خاله زنکیه.(منظورم رفتار اشتباه خانواده همسرته)
اینا فرهنگشون اینطوریه.نباید انتظار زیادی داشته باشی
بهترین راه حلی که به نظرم میرسه اینه که با احترام جوابشون رو بدی.شاید اوایل برات خیلی سخت باشه اما کم کم درست میشه.
وقتی میگه غذای مورد علاقه عروسم رو درست کردم شما هم از اون غذا مدام به به چه چه کن و تعریف کن.حتی بگو مثلا من عاشق قیمه های مادر جون هستم !
به همسرت غیر مستقیم و با مهارت و سیاست زنانه بگو که و سربسته براش توضیح بده که خانوادش رو دوست داری و دوست نداری یکسری مسائل ارتباطتت رو با اونا بهم بزنه.
براش توضیح بده که اگر کمتر بری خونه اونا احترامها بیشتر حفظ میشه.
بعضی وقتا باید پرر و باشی.اما بازم میگم با حفظ احترام
منم این رفتار رو خواهر همسرم یکبار باهام کرد.اما اون بار اول و اخرش بود چون حسابی محکم وایستادم.
توی عروسی خواهر شوهرم دیس برنج رو از جلوی من برداشت و جلو ی همه فامیلهای همسرم (عمه هاش و دختر عمه هاش و زن عموهاش...)
گفت مریم جان شما برنج نخور چاق میشی.همه هم زدن زیر خنده.اما من همونجا دیس رو از دستش گرفتم و گفتم عزیزم من الان میل دارم که برنج بخورم .نگران چاقیم هم نیستم.همسرم هم از این هیکل بسیار راضیه.مهم نظر خودم و همسرمه.(با خنده و شوخی ظاهری..اگرچه قلبم تند میزد و دستام یخ کرده بود !!)
میتونی موقع ظرف شستن یه سری کارها بکنی.
مثلا شما سفره رو پاک کنی(میشه کلی وقت صرف این کار کرد).یا انقدر اروم اروم ظرفها رو بشوری که همه متوجه بشن شما خیلی وقته در اشپزخانه ای و اونا هم سر هر کاری هستن بالاخره برسن.
در مورد غذا ندادن با شوخی و خنده مثلا بگو :
ای بدجنسا ! شما دو تا راحت شدید فردا از غذا درست کردن ! (اونا شاغلن یا نه.؟)
باید محبت مادر همسرت رو جلب کنی (نه با جارو کردن و ...)
باید بهش محبت کنی..گل بخری..
اگر بتونی اون مشکل رو حل کنی مشکلات دیگه ات هم حل میشه.
اگر سوالی داشتی بپرس خانومی:72:
RE: فرق گذاشتن بین من و جاری ام
خودتو دوست داشته باش
نذار کسی بهت توهین کنه
مثلا اگه بهت برمیخوره سرتو نندازی پایین و هیچی نگی
بالاخره یه عکس العملی نشون بده تا حساب کار دستشون بیاد
هرچی هیچی نگی اونا هم با خیال راحت رفتارشونو ادامه میدن
مثلا اگه میگه فلان کارو کن و بهت برمیخوره که داره دستور میده یه بهونه ای مودبانه بیار و انجام نده
در مورد ظرف شستن یبار به شوخی بگو که شما هم با بچه هاتون هماهنگ کردین که کی گریه کننا
اصلا بگو: اصلا من صبر میکنم شما هم بیاین اینطوری ظرف شستن که اصلا حال نمیده!
شوهرتو با محبت به سمت خودت بکشووون
و همونجوری که مریم جون گفتن اصلا این مسائلو بهش نگو
RE: فرق گذاشتن بین من و جاری ام
من که خیلی استفاده کردم از راهنمایی دوستان مخصوصا مریم جان
شرمنده عزیزم من جاری ندارم خواهرشوهرمم کوچیکه همچین غلطایی فعلا نمیکنه
امیداورم مشکلت زودی حل بشه