درخواست مشورت برای انتخاب خواستگارم

سلام به تمام دوستان خوبی که این تاپیک رو میخونن

ببخشیدا طولانیه :D

بعضی از دوستانی که در این تالار هستند من رو کمابیش میشناسندو شرایطم رو هم میدونن.

من زن 33ساله هستم که یکبار ازدواج کردم و یک پسر 5ساله دارم که با پدرش خارج از کشور زندگی میکنه و 2سالو 2ماهه که جدا شدم.

مهندس کامپیوترم و شاغل و با خانوادم زندگی میکنم.خانواده و فامیل و دوستان خیلی خوبیم خداروشکر دارم و وضعیت زندگیمم خوبه.
الان نزدیکه 1ساله که خواستگار دارم و شرایط اکثرشون خوب بوده ولی همشون بدون استثنا یک مشکل داشتند(البته از نظر من مشکل بوده و از نظر بقیه مشکلی نبوده)..اینکه سن همشون از من کمتر بوده.

نمیدونم چرا همیشه رو این مساله حساس بودم دوست دارم طرف مقابلم حتی شده 1روز ازم بزرگتر باشه.

حالا مدت 3 ماه هست که یک خواستگاری دارم که تو شناسنامه 2ماه از من کوچیکتره ولی خودش میگه که شناسنامشو دیر گرفتن و در اصل 1 ماه ازم بزرگتره!!!(خدا میدونه)!!!

دیگه اندفعه میخواستم همه چیز از همون اول مشخص باشه و بعدا پشیمون نشم و به قول معروف تکلیف خودمو از اول روشن کنم این شرطها رو گذاشتم و گفتم اگه قبول دارین که ادامه آشنایی رو در پیش میگیریم زیر نظر خانواده و اگر نه که شمارو به خیر و مارو به سلامت و امیدوارم کیس مورد نظرتون رو پیدا کنید و خوشبخت بشین.چون نه میخوام اون شرایط بهتر از منو از دست بده و نه من شرایط بهتر از اونو.

1- تعیین محل زندگی با من باشه (چون دیگه نمیتونم برم یه شهر دیگه زندگی کنم و دور از چشم خانوادم طرف هر بلایی میخواد سرم بیاره و غریب و بیکس باشم چون کلا عادت ندارم مسائل زندگیمو به کسی حتی خانوادم بگم)

2- حق ادامه تحصیل داشته باشم

3- حق کار کردن داشته باشم (البته دوست ندارم بعد ازدواج کار کنم ولی شرطش رو گذاشتم)

4- تعهدنامه محضری برای اینکه اگه روزی پسرم بخواد برگرده و بامن زندگی کنه باید مثل پسر خودش اونو بپذیره

5- شش دانگ خانه به عنوان مهریه

همه این شرایط رو قبول کرد.

با خانوادم صحبت کرد و قرار شد با خانوادش به صورت رسمی بیان.ویژگیهاش ایناست :
اونم مهندس کامپیوتره و کنکور ارشد هم قبول شده و در شرکت دولتی پست خوبی داره و از نظر ظاهری و اینا هم خوبه و خونه و ماشین و امکانات زندگی داره و تا حالا هم ازدواج نکرده.اهل ذسیگار و مشروب این چیزام نیست و نماز میخونه و روزه میگیره و کلا پسره پاکی هست و آروم.بددل و کینه ای هم نیست (کلا برعکس همسر قبلیم)

خیلی ابراز عشق و علاقه میکنه ولی دوست ندارم قبل از رسمی شدن بیوفتم تو فاز احساسات و این مسائل و میخوام عاقلانه جلو برم.

ایشون در همین تهران کار میکنند و زندگی میکنند و خانوادشون در شهرستان.

حالا مشکلی که این آقا داره اینه:

در طول این 3ماه چندین بار رفتند شهرشون و با خانوادشون صحبت کردند برای این ازدواج و مادر و پدرشون راضی هستند ولی یک خواهر دارند که 40سالشه و وقتی حرف از ازدواج برادراش میشه به شدت واکنش نشون میده و بساطی تو خونشون راه میندازه که همرو دیوانه میکنه و مخالف ازدواج داداشاش هست.
(قبلا هم موردهایی بوده که همین خواهر نذاشته به انتها برسه و هر دفعه یه جوری ازدواج داداشاشو بهم زده--این مساله رو آشناهاشونم تایید کردند)

جدیدا قرار شده این خواهرشون با یک آقایی ازدواج کنند و عقد هم شدند ولی تا فهمید داداشش میخواد ازدواج کنه دوباره پاشو تو یه کفش کرده که نمیخوام اصلا ازدواج کنم.
از ترس اون خواهره، پدر مادر این آقا(خواستگار) هم میترسن چون خیلی بابا و مامانشو اذیت میکنه.

مشکل اینجاست که پدر و مادر میترسن پا پیش بذارند و گفتند: تو خودت تمام اقدامات رو بکن فوقش آخرش ما میایم مراسمتون.

این آقای خواستگار الان حاظر شده یکی از خونه هاشو که تو شهرستان داره به عنوان کادو یکسال بده تا خواهرش و شوهرخواهر جدیدش برن اونجا زندگی کنن تا شاید دست از سر پدر مادره برداره.

هنوز منتظر جواب هست از طرف اونا و در موقعیت احساسی بدی گیرکرده.
از یک طرف پدرو مادرش هستند که زیر فشار دخترشونن و از طرف دیگه دوست داره زودتر باهم ازدواج کنیمو سروسامون بگیره.

از نظر مذهبی و اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی به هم میخوریم.یه چیزیم رک بگم (راستش من عاشقش نیستم فقط شاید یکم بهش علاقه دارم و اون شورو هیجان عشق و عاشقی رو نسبت بهش ندارم :( )

من بهش گفتم اگه قسمت نشد که ایشالله خوشبخت بشی ولی اگر قسمت شد من همیشه خانوادتو دوست دارم و هروقتم بیان اینجا قدمشون روچشم و مثل خانواده خودم ازشون پذیرایی میکنم ولی دوست دارم حتما از اول خواستگاری اونام باشند.

ازتون مشورت میخوام اگه خانوادش راضی به خواستگاری نشند و فقط بخوان تو مراسممون باشند بازم این مورد رو قبول کنم یا صرف این موضوع کلا بیخیال شم؟

درضمن تحقیقات هم دربارشون صورت گرفته و همه چیز درست و اوکی بوده.

سلام نادیای عزیزم

به به به سلامتی مبارکه عزیز دلم :46:

خوب همه چیز خوبه اما فقط یک نگرانی هست. خواهری که انقدر نفوذ داره بعدا نمیتونه توی زندگیت موش بدوونه؟

بعد هم واقعا دلیل پدر و مادرش فقط خواهرشونه؟ این یک بهانه نیست که پسر خانوادش رو در عمل انجام شده قرار بده

و مطمئنی خانوادش موافقن با شما ازدواج کنه چون میگی تاحالا ازدواج نکرده؟

جواب این سوالات مهم و تعیین کنندست در تصمیمت.

:72:

مرسی bahar.shadi عزیزم که مطالعه کردی
دفعه اولی که ایشون با مادرش صحبت کرد مادرش بعد از شنیدن حرفها و صحبتهای آقای خواستگار، اوکی رو داد و حتی وقتی از همونجا با من تماس گرفتند باهام کوتاه حرفم زد و نظرش مثبت بود ولی در جلسات بعدی که خواهر این آقا از جریان مطلع شده بود شروع کرده بود جارو جنجال راه انداختن.

یک موضوع دیگه اینکه مورد مخالفت خواهر ایشون ، من نیستم بلکه کلا درباره بقیه داداشهاشم اینطوریه و حتی درباره موردهای قبل از من برای این آقا هم همین رفتارو داشته.

خواهره توی زندگی این آقا هیچ تاثیری نداره چون محل زندگی ایشون کلا تهرانه ولی در این موقعیت حساس برای خواستگاری به وجود پدر و مادرش نیازه که اون خواهر داره سنگ میندازه که اگه فلان کارو بکنید من اصلا ازدواج نمیکنم.

خوب ازدواج نکنه :)

چه پدر و مادر جالبی داره. بچشون رو تربیت نکردن انگار. مثل این بچه ها که پاشون رو میکوبونن زمین میگن ما شکلات

میخوایم.

خوب با این تفاسیر اگر این خواهر قدرتمند زورش بچربه به شما و انقدر روی مادر و پدر آقا اثر گذار باشه ممکنه موفق

بشه کاری کنه توی مراسمتون هم شرکت نکنن.

به نظر بهتره سر این قضیه مفصل تر باهاش صحبت کنی اگر برات انقدر حضور خانوادش مهمه.

نادیا عزیز:72:

خیلی خیلی عجیبه که بابا و مامان و داششا همه از این خانم می ترسند و حتی شوهرشم هیچ نفوذی روی اون نداره؟!

فکر نمی کنی مسئله کمی بوداره؟؟

موفق باشی:72:

سلام
شاید من خیلی بی سواد تر از اون باشم که اینجا بنویسم اما گفتم نظرم رو بنویسم شاید به دردتون خورد. فقط خواهش می کنم ناراحت نشید اگه بی احترامی توش بود.
راستش واسم جالب بود که یه پسر اونم از شهرستان که تا حالا ازدواج نکرده مشتاق ازدواج با یه خانم که قبلا ازدواج کرده هست و تازه اینهمه هم مشتاق که تمام شرط ها رو قبول کرده و از همه جالب تر که خونوادش هم راضی هستند. باور کنید نمی خوام بی احترامی کنم اما تا حالا خودتون فکر نکردید ممکنه یه جای کار مشکل داشته باشه؟
فرهنگ شهرستان عموماً سنتی تر هست نسبت به شهر.....

از نظر مذهبی با این آقا تفاهم دارم ولی خودشون میگن که خانوادش مذهبی تر هستند و همچنین سنتی تر.
راستش نمیدونم چجوری توضیح بدم ولی این اولین و تنهاترین خواستگارم نیست که به این موضوعها خیلی مشکوک شم و بقیه خواستگارا هم شرایط خیلی خوبی داشتند ضمن اینکه شروط من رو هم قبول میکردند همشون.

مشکل من با بقیه فقط سنشون بود که کمتر از من بود.
ولی بازم به قول شما چشم بسته عمل نکردم و برادرامو برای تحقیق محل کارش و محل زندگیش و حتی دوستانی رو برای تحقیق به شهر محل سکونت خانوادش فرستادیم و همه چیز درست و اوکی بود.

من خیلی اصراری به ازدواج ندارم که بخوام چشم بسته عمل کنم و دلم میخواد خیلی عاقلانه ایندفعه پیش برم .(با کمک شما دوستان عزیزم البته)

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ضمنا از دوستان خواهش میکنم هر نظری دارند بفرمایند و حتی خوشحال میشم تجربیات شخصی رو هم بیان کنند.

تا حالا ازشون پرسیدید که چرا شما رو انتخاب کردند؟ خودتون فکر کردید که چه ویژگی شما ممکن واسه ایشون اینقدر جذاب بوده باشه؟

ببخشید اگه بد صحبت می‌کنم اما چند وقت پیش یه دوستی‌ می‌خواست اینجا ازدواج کنه. یه دختر خانم (تازه چندین سال کوچکتر) هم بودند که جدا شده بودند و به نظر من خیلی‌ از آقا زیبا تر بودند اما وقتی‌ بحث ایشون مطرح میشد نه تنها خودش بلکه بقیه دوستانش هم می‌گفتن نه ایشون به دارد اقای ایکس نمیخوره. من میدونم شاید درست نیست اما فرهنگ ایرانیه دیگه. تازه فکر کن این آقا اینجا خیلی‌ واسعش ساخته ازدواج و این خانم خیلی‌ ویژگی‌‌های خوب داشت. این آقا تا قابل اینکه بدون ایشون قبلان ازدواج کردن خیلی‌ مشتاق بود اما بعدش نه.البته من فکر کردم یادمه یه بر گفت بودید خیلی‌ زیبا هستید شاید ....

به هر حال به عنوان یه نفر که خودم شهرستانی هستم میدونم خانواده‌ها به راحتی‌ با این قضیه کنار نمیان متأسّفانه.

اصلا تا حالا ازش پرسیدید که یه شهرستانی چرا تا ۳۳ سالگی ازدواج نکرده؟ ممکن قبلان عقد کرده باشه و قابل عروسی‌ بهم خرده باشه و از شناسنامه‌ها هم پاک شده باشه. مخصوصا که گفتید خواهرش ۴۰ سالشه و هنوز ازدواج نکرده !

والا خواهرش هم عجیبه ! تو شهرستان خیلی‌ بعیده که یه دختر به این سنّ برسه و مجرّد بمونه.

به هر حال من واسه شما آرزوی خوشبختی‌ می‌کنم.

سلام:72:

ولی با این بخش از حرفای ایشون هم موافق هستم که بررسی کنید چرا سن ازدواج در این خانواده اینقدر بالاست؟ چرا همه این خانواده مطیع این خواهر هستند ؟ به ایشون مدیون هستند؟ ایشون از بیماری جسمی یا روحی خاصی رنج می برند که تا این حد نظراتشون لحاظ میشه؟ خب خواهر ایشون ازدواج نکنه دلیل نمیشه که بقیه مطیع اوامرشون باشند!!!

نادیا جان شما چه ویژگی های مثبتی نسبت به این آقا داری و بهتره اینجوری بگم ایشون عاشق چه ویژگی شما شدن که براحتی شروط شما رو قبول کردن؟

در ضمن آقا محسن ایشون گفتن این آقا شهرستانی هستن نه گفتن اهل یکی از روستاهای قمر و پشت کوه ایران هستند که اینجوری درباره فرهنگشون نظر میدین . از دید هم میهنان محترم پایتخت نشینمون مشهد و اصفهان و شیراز و هم شهرستان محسوب میشن. البته خودتون در جریانید که خیلی از همین هم میهنان پایتخت نشین هم اصالتشون برمیگرده به همون روستاهای قمر.:305:

دیر ازدواج کردن ربطی به محل اقامت نداره.پسرعموم نزدیک 40سالشه ازدواج نکرده اون یکی 35ساله ازودواج کرد.شهرستان م

هستن.شاید یکی تا اون سن نیاز به ازدواج نداشته یا به تفاهم نمی رسیده.شاید تو شهر شما فرق داشته باشه

ولی تعمیم به کل داد گفت هر کی تا اون سن ازدواج نکرده مشکوکه.