مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
سلام بر همه دوستان خوب
قبلا از مشکلاتم نوشته بودم
اینکه هم من و هم همسرم یک بار جدا شدیم
و هم رو دوست داریم
و بنا بر انچه خود همسرم تعریف کرده مادرش در زندگی قبلی او دخالتهای فراوانی داشته و نهایتا این دخالتها و گله های پی در پی موجب اوج گیری اختلافات و جداییشون شده
قبل از ازدواج با همسرم از خیلی ها هم این موضوع را شنیده بودم که زندگی سابق همسرم به خاطر مادرش بهم ریخته
در ابتدا خیلی جدی نگرفتم و با توان بالایی که در برقراری ارتباط خوب با افراد دارم حتم داشتم مشگلی نخواهم داشت
اما متاسفانه با اینکه رابطه من و خانواده او بسیار عالی بود
کم کم دخالت های مادر شوهرم شروع شد
که چه بپوشم و چه نپوشم
طعنه ها و کنایه هایش
به رخ کشیدن امکانات مادی
و بدگویی مداوم از عروس سابق با استفاده از قبیح ترین تعبیرها و اشاره به خصوصی ترین مسائل و حتی با عرض پوشش نحوه بهداشت شخصی این خانم
بعد هم انتظار اینکه من هر روز با او صحبت کنم و به دیدنش بروم
اما کم کم طاقت من تمام شد و وقتی موضوع را به شوهرم گفتم با یک برخورد جنجالی همه چیز را خراب کرد و سر خود به مادرش زنگ زد و گفت که خانمم از تو متنفر است و نمیخواهد تو را ببیند در حالیکه من اصلا چنین چیزی نگفته بودم و خواهان رابطه ای منطقی و اصولی تر بودم و میخواستم صممیمیت زیاده از حد و افراطی را از میان بردارم که منجر به بعضی پرده دری ها و شوخی های نا خوشایند نشود
نهایتا جنجالی بزرگ سر گرفت
و حتی بنا به دلایلی همسر من هم مکالمه بسیار بدی با مادر من انجام داد و نهایتا الان در وضعیت قطع ارتباطیم
من با خانواده خودم حرف میزنم
با پدر ایشان هم دوبار حرف زدم
ولی شوهرم هم با فامیل من هم فامیل خودش قطع رابطه کرده
من خیلی روحا آزار دیدم
متاسفانه این طور حس میکنم و شنیده ام که مادر همسرم مبتلا به یک ناراحتی روحی است و دارو مصرف میکند و این را از همه پنهان میکنند
با خانواده شوهری خود قطع ارتباط است و با خواهر های خود نیز به حالت قهر است
ضمنا هیچ دوستی ندارد و هیچ کجا نمیرود
اما تا شوهرم با من عروسی کرد مثل آوار بر سر من ریخت و انتظارات روز به روز بیشتر شد و شوهرم هم مدام جانبداری او را کرد و در مورد من خشونت اعمال کرد
حالا ظاهرا پشیمان است و میگوید بیا به هم زندگی کنیم و کاری به کسی نداریم و این طوری بهتره
اما خوب حتم دارم که بعد مدتی باز هم این اوضاع شروع خواهد شد
خیلی کلا فه ام
من در زندگی قبلی ام با اینکه از نظر فرهنگی فرق فاحشی بین ما و خانواده همسرم بود با آنها رابطه خوبی داشتم اما اینبار این طور شده است
همسر سابق شوهرم نیز 4 سال تمام یعنی تا لحظه جدایی با مادر شوهر بنده در حالت قهر بودند
بدگویی های مکرر از ایشان مرا نسبت به آن خانم هم دلسوز کرده است و همه اش میگویم اگر مادر شوهرم این طور نکرده بود الان آنها زندگی خوبی داشتند
اما شوهرم نیز با اینکه 13 سال بزرگتر از من است و پزشک و 43 ساله متاسفانه رفتارهایی بی اندازه خام و نپخته دارد و بسیار پرخاشگر است و آستانه تحریکش پایین
وقتی عصبانی میشود غریبه و خودی نمیشناسد
حالا از شما راهنمایی میخواهم که آیا فعلا با همین قطع رابطه ها به زندگیمان ادامه دهیم و اجازه دهیم زمان مسئله را حل کند
یا نه سعی کنیم مواضع تندتری اتخاذ کنیم
و یا برعکس اگر فرصتی پیش آمد سعی در رفع کدورتها داشته باشیم و این بار روابط را کمی اصولی تر دنبال کنیم هرچند که با شناختی که از مادر شوهرم دارم بعید است برای او یا صمیمیت مفهوم دارد یا قهر
نه روحیه من نه همسرم در حال حاضر مساعد برای هیچ کشمکشی نیست و از فامیل هم میشنوم که مادر شوهرم پشت من بدگویی میکند و مرتب من را لعن و نفرین میکند و به من عناوین حقه باز میدهد که در حالیکه زنی مطلقه بودم صاحب پسر او شده ام
این حرفها مرا می آزارد
منتظر راهنمایی های خوبتان هستم
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!http://www.hamdardi.net/images/smilies/316.gif
سلام عزیزم
میفهمم چقدر داری رنج میکشی، با توجه به چیزهایی که گفتی به نظر میرسه چاره ای نداری کمی صبر و تحملت را بیشتر کنی،
عزیزم شما میدانی مادر همسر احتمالا بیماره یا در ایجاد ارتباط بسیار ضعیف و ناتوانه و همسرتان هم پختگی لازم را در مدیریت این ارتباط ندارند، کار راحت تر شد چون درد را میدانی!
حالا در مان، به هیچ عنوان با همسر راجع به مسایل خانوادگی چه خانواده خودت و خانواده خودش صحبت نکن مخصوصا مواردی که احتمال سوئ تفاهم یا تفسیر به رای همسرت میره
فقط راجع به مسایل و شرایط زندگی خودتان صحبت کن و تا جای امکان در مهارت شوهرت برای رازداری زندگی کار کن، به این صورت که حتی اگر خواست حرفی از خانوادش و مادرشون بزنن، با نهایت احترام بگو، مطرح نکن این رازیه که به خودتون ربط داره و درست نیست من در جریان باشم !
وقتی با همسر راجع به خانوادش صحبت میکنی با نهایت ملاحظه و ادب صحبت کن، حتی اگر همسرتون به خانواده شما بی احترامی کرد اصلا مقابله به مثل نکن و فقط تکرار کن احترام به خانواده ها و بزرگترها واجبه
از طرفی خودت را با چند جمله اروم کن، از کوزه همان تراود که در اوست، ظرفیت مادر همسر هم شاید همین قدر است و بیش از این نباید انتظار داشته باشی چون اگه ظرفیتش همین قدر باشه حتی خداون هم همین قدر از ایشان توقع داره!
به بدگویی ها هم اصلا توجه نکن و اصلا گوش نده، و کسانی که حرفها را به گوشت میرسانند بگو این حرفها اصلا مهم نیست و اصلا به من نگین! من خودم میدانم که کی هستم و چه میکنم و نیازی نیست کسی واگویه عملکرد من را بکند! دیگه اون افراد هم خسته میشن!
یه کم صبر باید خرج کنی که مطمئنم با وجود تجربت تو زندگی قادر به این کار هستی
موفق باشی
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
مشکلی برای من پیش آمده که خواب از چشمانم ربوده است
واقعیت آن است که مر حرکت خیلی خامی انجام داده ام که الان استرس بر ملا شدنش روز و شبم را گرفته
بعد اختلافات پیش آمده و مسایلی که رابرایتان شرح دادم در یک اقدام نسنجیده زمانی که در ایران بودم به دیدم خواهر همسر سابق شوهرم رفتم
دیداری که اصولا قبل ازدواج باید انجام میدادم
ایشان نمایندگی مارکی معروف را در شهرمان دارند
نزدشان رفتم
قبلا از خانمی و منطق این خانم بسیار شنیده بودم
بیرون مغازه آمدند و با من صحبت کردند
میدانستند که همسرم ازدواج کرده
من از ایشان ریشه اختلافات شوهرم و خواهر شان را پرسیذم و خیلی سر بسته به من گفتند که به علت ضرب و شتم شوهر من و دخالتهای خانواده شوهرم بوده حتی عنوان کردند که خواهرش و شوهرم خیلی هم یکدیگر را دوست داشتند و زمانی که بعد 4 سال خواهرشان خواهان جدایی شده همه شوکه شده بودند
حتی عنوان کرد که شوهر من ذاتا پسر بدی نیست
بر خلاف ان همه بدگویی که مادر شوهرم بار ها و بارها از آنها میکرد این خانم خیلی موقر برخورد کردند و از من خواشتند که برای زندگی ام تلاش کنم و حتی گفتند امیدوارند یکبار دیگر زمانی مرا ببینند که مسائلم حل شده باشد
من هم از ایشام خواستم که این موضوع و دیدارمان را به هیچ کس نگویند و ایشان هم این قول را به من دادند
حالا بیش از 40 روز از آن زمان میگذرد
میدانم که برخوردم خیلی عجولانه بود و اشتباه کردم اما مدام نگرانم که خواهر زن سابق همسرم این موضوع را جایی عنوان کند
تحت ان شرایط من چه بایذ بکنم
مطمئنم که همسرم امکان ندارد مرا ببخشد
فکر میکنید یک خانم 40 ساله با ان برخورد موقر چنین کاری را بکند
اگر کرد من چه رفتاری باید بکنم
چطور این کار خودم را توجیه کنم
خیلی ناراحت و سر در گم هستم
لطفا کمکم کنید
وگرنه در غربت و تنهایی از این افکار خواهم مرد
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
mehri_bahari2012 عزیز
این تاپیک برای دوست دیگری به نام مهری می باشد که بهتر است برای خود تاپیک جدید را باز کنید ..
به این صورت که به انجمن مربوط به مشکلتان بروید و در انجا موضوع جدید را انتخاب کنید و مشکلتان را بیان کنید و برای تاپیکتان عنوان مناسب در رابطه با مشکلتان را انتخاب کنید تا دوستان بهتر راهنماییتان کنند .
واگر هم شما همان مهری سابق هستید و با نام جدید وارد شدید لطفا زودتر اعلام کنید تا ترتیب اثر داده شود .
با تشکر
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
چشمک عزیز
من همان مهری سابق هستم و تمام تاپیک ها مربوط به من است
فقط به دلیل مشکلی که در ورود به سیستم با آن مواجه شدم مجبور گشتم تا نام کاربری خود را تغییر دهم
ممنون میشوم اگر مد نظر قرار دهید
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
lمهری جان سلام
دیگه اتفاقیه که افتاده.نباید این کار انجام میشد..اما شد.
افسوس خوردن کمکی بهت نمیکنه
اما با توضیحاتی که دادی بعیده اون خانوم همچین کاری انجام بده.توکل به خدا کن و از خدا بخواه به تو و حفظ ابروت کمک کنه
موفق باشی
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
مطمئنم که امکان داره همه بگید این دختر خیالاتی شده
شاید هم حق داشته باشید
اما متاسفانه اونقدر ظرف این مدت بلا به سرم اومده که نسبت به هر رویداد و کسی شدیدا بدیبن شده ام
مثلا دختری هست که در اصل دختر دوست همسرم میباشد
البته دوستشان آقایی 60 به بالا هستند
این دختر خانم 37 ساله هستند
گویا همسرم زمانی که با خانم سابقشان مشکل داشتند مدام به خانه آنها رفت و امد میکردند
و حتی من به خاطر دارم که این خانم که خودشان سالها پیش مثل من متارکه کرده اند چند گزینه برای دوستی به همسر من پیشنهاد کرده بودند
اما زمانی که همسرم من را به انها معرفی کرد
این خانم با اینکه من اصلا شناختی از ایشان نداشتم
شر وع کردند به بد گویی از من نزد خانواده شوهرم
چه شایعاتی دنبایم ساختند
من را دختری حقه باز جلوه دادند و هزار و یک چیز دیگر
من فکر کردم شاید ایشان به شوهر من من علاقمند بوده اند و حسادت زنانه موجب شده
اما هنوز هم دست از این کار بر نمیدارند
به مادر شوهر من زنگ رده و میگوید به زودی هویت این دختر برایتان اشکار خواهد شد
او یک حقه باز است
من برای پسرتان دخترهای خوبی در نظر داشتم
و هزار و یک حرف و حدیث دیگر
به جان پدرم که الان بسیار هم عزیز است من این خانم را حتی نمیشناسم
اما مدام ایشان مرتبا سعی دارد که گذشته مرا موشکافی کند و با گرفتن آتو مرا پیش خانواده همسرم رسوا کند
عشق را میفهم
حسادت را هم
اما بر سر انسانیت چه آمده است
گناه من چیست
به همین علت از همه میترسم مریم خانم
شاید خواهر خانم سابق همسرم چیزی نگوید اما از بس رفتار های عجیب و دوگانه از اطرافیان سر زده است که من میترسم
باور کنید در زندگیم یاد ندارم که باعث رسوایی و ناراحتی کسی شوم بلکه بر عکس تا جایی که توانسته ام سعی کرده ام تا عیوب دیگران را بپوشانم
مگر نه این است که خداوند هم ستار العیوب است
اما اکنون میبینم ازدواجم باعث شده که عده ای بی دلیل با من دشمن شوند
چرا نمیدانم
و چه باید بکنم هم نمیدانم
مدام میترسم زندگی ام از هم بپاشد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
lمهری جان سلام
دیگه اتفاقیه که افتاده.نباید این کار انجام میشد..اما شد.
افسوس خوردن کمکی بهت نمیکنه
اما با توضیحاتی که دادی بعیده اون خانوم همچین کاری انجام بده.توکل به خدا کن و از خدا بخواه به تو و حفظ ابروت کمک کنه
موفق باشی
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
سلام تعجب میکنم اینقدر استرس داری اتفاقی نیافتاده خودت را مشغول کن و به همسرت مهربانی کن و نترس. به مادرش در فرصت مناسب بفهمان که یا بگو که ازش متنفر نیستی و سعی کن اتش او را تند نکنی قضیه را بخوابون و حرف هایش را کلا نشنیده بگیر و به چشم یک بیمار بهش نگاه کن شما که ایران نیستید و وقتی هم بر گشتی سعی کن اتو دستش ندی و صبور باش
RE: مادر شوهرم مثل آوار بر سرم ریخت!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد