-
+چوپان دروغگو
سلام به دوستان
من به خاطر ترسي كه از واكنشهاي تند و عصبي شوهرم دارم .خيلي چيزها رو ازش پنهون مي كنم . و تازگيها دروغ هم بهش گفتم كه البته رو شد و خيلي عصباني شد وقتي ازم سئوال كرد چرا دروغ ؟ بهش گفتم مجبور بودم با اين كار اوضاع رو به طور موقت آروم كردم و سرو صداي تو رو هم خوابوندم . تلفني بهم گفت توي خونه برات دارم .منم چنددقيقه بعد بهش گفتم اگه مي خواي به خاطر اين موضوع با من جرو بحث بكني همين الان بگو كه من اصلا" خونه نيام ! البته خودم هم خيلي ناراحت هستم ولي خود او باعث شده وگرنه من دروغگونيستم. اگه بهش حقيقت رو مي گفتم خودش مي رفت و كارها رو روبه راه مي كرد ولي در عوض اشك منوهم جلوي همكارام در مي آورد . البته خونه كه رفتم زياد بحثي نكرد و فقط ازم خواست به اشتباهم اقرار كنم . و من اقرار كردم و البته با من قهر كرد.
به نظر شما اگه دروغ نگم چه كاركنم ؟ من دلم نمي خواد چوپان دروغگو بشم .
-
RE: چوپان دروغگو
به او حقيقت را بگوئيد، اگر ايشان جنبه شنيدن حقايق كه معمولا تلخ هم هستند را ندارد،مشكل شما نيست.
شما سعي كنيد كارهايي كه دوست ندارد را زياد انجام ندهيد كه از مطرح كردن آن بترسيد ولي اگر اتفاقي افتاد كه مي دانستيد با شنيدنش الم شنگه به پا مي كند، نترسيد و به او بگوئيد. در اين جور مواقع ديگر شما متهم نيستيد.
-
RE: چوپان دروغگو
سلام اسماء جان:
میخوام با عرض پوزش بهت بگم ،دروغ پایه تمام لغزش ها و شکست هاست. مطمئن باش با گفتن اولین دروغ ،اتوماتیک باید دروغهای بعدی را هم پشتش ردیف کنی،و در نهایت خلاصه به جایی میرسی که سلب اطمینان ازت میشه ،اصلا" خلاصه یک جایی دروغت در میاد و میگن "دروغگو کم حافظه است " واقعیت داره، چون همون مسئله را اگر 10 روز دیگه ازش بپرسی امکان نداره عین اولش تعریف کنه ، اما اگه راست بگی، 2 سال بعدش میتونی عین عین واقعه را توضیح بدی، اصلا" وقتی یک مسئله ای را راست بگی ،فوقش ناراحتی برای 1-2 روز است ، دیگه برچسب "دروغگو" بهت نمیخوره.
عزیزم در تمام مراحل شجاع باش و مقاوم ، همون لحظه را نبین ،انتها را هم یک نیم نگاهی بنداز.
-
RE: چوپان دروغگو
خب چرا مجبوري دروغ بگي ؟ مگه راه ديگه اي جز دروغ گفتن نيست . اگر برامون توضيح بدي كه موضوع چيه و چرا مجبوري دروغ بگي بهتر مي تونيم كمكت كنيم
-
RE: چوپان دروغگو
مجددا" سلام
شوهرم خيلي اصرار داره كه همه كارام رو با هماهنگي او انجام بدم .ولي گاهي اوقات كه او نيست مجبورم خودم تصميم بگيرم و متاسفانه هر وقت كه اين كارو كردم . مثلا" يه كاري رو به من مي سپاره .من هم انجام ميدم .بعد از من ريز ريز سئوال ميكنه . و من بايد گزارش بدم .انگار 4 جوابيه دارم پاسخ مي دم . مثلا" رفتيم بيرون توي راه ميپرسه درب رو قفل كردي ؟چفت وبست زدي؟ چفت پايين رو به راست چرخوندي يا به چپ؟ ......چراغها رو خاموش كردي ؟ كدومشون رو روشن گذاشتي ؟..... حالا اگر لامپ مد نظر او رو روشن نگذاشته باشم شروع مي كنه به شماتت كردن آنقدر قر ميزنه كه ديگه تپش قلب مي گيرم .البته هميشه بايد براش لوازم شخصي خودم رو هم حضور وغياب كنم .تا اگر چيزي رو خداي ناكرده گم كرده يا جا گذاشته باشم به شدت سرزنش بشوم . حالا شايد بيشتر دليل دروغگويي من رو متوجه شده باشيد.