تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
نیاز مبرم دارم با یکی حرف بزنم. کسی که منو نشناسه. کسی که ندونه کی هستم.
من در یه لحظه به خاطر یه موضوع دلم می خواست بمیرم، اما داشتم نشون میدادم که حالم خوبه و این اتفاق برام مهم نیست ولی در درونم دلم می خواست بمیرم
اصلا کسی هست که با من حرف بزنه
تو رو خدا
من باید به یکی بگم
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
آرامش خودتون رو حفظ کنین
با آرامش در مورد مشکلتون صحبت کنین
همه ما شرایط سخت تو زندگی داشتیم
که بعضاً ممکنه آرزو هم کرده باشیم که کاش زنده نبودیم ...
:43::43::43:
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
اینجا افرادی هستند که کسی همدیگر رو نمی شناسن و شما هر چی می خواین می تونین اینجا بنویسین و در یک کلام شما دقیقا جایی رو اومدین که نیاز بوده. خوش اومدین.
ازاده خانوم ، اگه امکان داره به ما بگین اون موضوع چی بوده ، همه منتظریم.
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
خب من اون لحظه تقریبا مردم، وقتی چشمامو بازکردم به زحمت می تونستم ببینم. تلاش بقیه واسه نجاتم و من نمی دونستم که باید خودم رو رها کنم یا می خوام زنده بمونم یه لحظه پشیمون شدم ولی نمی دونم چرا؟!!!
حالا فک می کنم واقعا چرا؟ بعد از کلی داستان و بیمارستان من زنده ام...
ولی هنوز هم
نمی دونم چرا؟ شاید فقط به خاطر کسایی که خیلی تار و مبهم می دیدمشون که چقدر نگرانن...
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
جداً شما برای یه لحظه این اتفاق افتاده براتون ؟
با کسی از خانواده هم صحبت کردین ؟
باور نمی کنم !
آخه چه جوری این اتفاق افتاد ؟ بیماری ؟ تصادف ؟
باید خیلی پیش خدا عزیز باشین که این اتفاق واستون افتاده .
چقدر زمان برد ؟
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
سلام آزاده جان
خوب این جوری که میگی ی لحظه ازناراحتی دلت می خواست بمیری و واقعا داشتی می مردی و بعد دیدی دیگران دارن نجاتت می دن پشیمون شدی...
و بیمارستان هم بردنت
خوب تشخیص پزشک چی بود؟چه تشخیصی دادن در مورد شما؟افت فشار؟ایست قلبی؟؟؟؟؟
من فکر می کنم به دلیل فشار عصبی بالا حال شما بد شده نه به دلیل اینکه آرزو کردید بمی رید
چون از نظر روحی وضعیت خوبی نداشتید سیستم بدنتون به هم خورده و بد حال شدید و بعدم حالتون خوب شده
همین
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
بله جدا برای همین هم وحشت زده ام! هیچی فقط نشسته بودم و سعی می کردم بخندم و حرف بزنم و بعد دیگه یادم نمیاد! فک می کنم خدا بهم فرصت داد! نمی دونم برای چی؟ ولی حالی دارم که قابل گفتن نیست! نمی دونم بد یا خوب ! ولی در کل یه یه ادم نا امیدتمام عیارم! و حالا فک می کنم باید فرق کنم! در ضمن نمی تونم با کسی درباره اش حرف بزنم واسه همین اینجام! همه ترسیدن!هیچکی نمی خواد چیزی بگه! به خصوص من!
شاید واقعا همین باشه یه فشار عصبی که مثل ایکه سکته قلبی! اما واسه من موضوع اینه که چرا پشیمون شدم! مهم نیست که واقعا داشتم می مردم یا نه ولی اینکه همیشه غک می کردم از مرگ نمی ترسم ولی اون لحظه فرق داشت!می خواستم زنده باشم امانمی دونم چذا! و حالا دوباره همون حال رو دارم با این تفاوت که دیگه حتی می ترسم بمیرم!!!
در ضمن خیلی ممنونم که اینو گفتی نازنین جان! اینکه اصلا قرار نبوده بمیرم! نمی دونین چقدر از حرفتون خوشحالم! شاید واقعا همینه! نه یه فرصت دوباره! ممنون:-) همینه!
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
آزاده جان این حست کاملا طبیعیه
که زمانیکه حالت بد بوده پشیمون شدی از مرگ
حتی کسایی که با اطمینان خاطر خود کشی می کنن پشیمون می شن
ترس از مرگ به دلیل اون تغییر بزرگ از این دنیا به دنیاییی که نمی دونیم دقیقا توش چه خبره ؟همیشه در همه افراد وجود داره ...
شما هم ی ادم معمولی هستی
این ترست طبیعیه
حس و حال الانتم طبیعیه
می تونم درک کنم چه حسی داری
زیاد در موردش فکر نکن
سعی کن ارامش داشته باشی
با تجویز پزشک به نظرم اگر ی قرص آرام بخش هم بخوری خوبه ولی حتما با پزشک مشورت کن...
یا شربت گیاهی مثل گل گاو زبون یا بیدمشک فکر کنم خیلی بهت آرامش بده...
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
بله حتما همینطوره! ممنون که بودین و هستین انشالله :) یه قرصایی دادن ولی تاثیری نداذن٬ خصوصا توی خواب! باز هم ممنونم! واقعا نیاز داشتم راجع بهش حرف بزنم! البته من فقط مردد بودم مطمئن نبودم که می خوام بمیرم یا نه!
باز هم ممنون از همه:)
RE: تجربه نزدیک شدن به مرگ(نیاز فوری برای صحبت درای باره)
اگر اون حالتتون به خاطر مشکلات عصبی بوده، میتونین تو این تالار دردل کنین
یا مشکلتونو مطرح کنین
حتما دوستان کمکتون میکنن که اون مشکل هم برطرف بشه