من و دوستم همدیگر رو دوست داریم ولی خانواده اش مخالفند
سلام تروخدا من کمک کنید من با یه آقای همسن خودم متولد 69 حدود 3 سال دوستم من کلا آدم دوستی نبودم اما یه دفعه بعد از 1 سال عاشق شدم تو این 3 سال خیلی دعوا داشتیم خانواده منم در جریان دوستیمون هستن اما وقتی کنار هم بودیم خیلی خوب بودیم جوری که مادرم تعجب میکرد الان دعوا میکردیم 2 دقیقه بعد آشتی.قرار بود بیان خواستگاری تا اینکه راستش یه روز دعوامون شد منم با مامانم رفتم خونه ی مامان باباش به اونا همه چیزو گفتم که من دوست بودم و... اونا هم منو خردکردن بعداز 3 روز دوباره زنگ زدم به دوستم تا الان که 1 ماه میگذره پنهونی باهمیم اما اون دلش ازم پره خیلی دوسم داره اینو حس میکنم اما به خاطر خانوادش میگه نه . من چندبار خاستم خودکشی کنم چون بدون اون نمیتونم زندگی کنم اما نذاشته گفته درست میشه اما 2روز بعد حرفش بازم دعوا میشه من میخام بمیرم نمیدونم چیکار کنم من خیلی دوسش دارم خواهشا بگید من چی کار کنم درست بشه؟ انقدر برام مهم که جلوی خانوادم واستادم راضیم از دل خانواده اونم در بیارم بخدا داغون شدم 1 ماهه تروخدا راهنماییم کنید مرسی:crying::crying::crying::crying::crying::c rying:
RE: من و دوستم همدیگر رو دوست داریم ولی خانواده اش مخالفند
نظر من اینکه عجله نکن و برای اون آقا سهل الوصول نباش. ولی شما کار خوبی نکردی که بدون هماهنگی خانواده ایشون رو شوک زده کردی. لازم هست که مهارتهای زندگی رو و سیاست ها رو یاد بگیری و عجولانه کاری نکنی.
کمی از ایشون فاصله بگیر و اطلاعاتت رو ببر بالا که بتونی از این به بعد پخته تر عمل کنی. در غیر این صورت همه چی خرابتر میشه. شما الان تو سن ازدواج نیستی به نظرم. پسر 22 ساله 100% به حمایت خانوادش احتیاج داره، پس رضایت اونها شرط اصلیه. من جای شما بودم خودم رو کنار میکشیدم، اگر اون پسر بخواد خودش خانوادش رو راضی می کنه. کاری از شما بر نمیاد. تا خودت رو نکشی کنار، ایشون انگیزه ای برای جلو اومدن نخواهد داشت.
RE: من و دوستم همدیگر رو دوست داریم ولی خانواده اش مخالفند
سارا جان!!
سر چی دعواتون شد که اینقدر جدی بوده که خواستگاریت بهم خورده؟!
حالا مراسم بهم خورد.چرا رفتی خونشون؟!! خیلی بچگی کردی.تعجب می کنم که میگی مادرت هم همراهت اومد!!
رفتی گفتی که ما دوستیم و ...؟؟؟ عزیزم از الان ارزش خودتو پیش خانوادش کم نکن!!!
شما با این همه دعوای بچگانه ( چون اگه جدی بود 2 دقیقه ای فراموش نمیشد) و عکس العمل کودکانه فکر میکنی امادگی ازدواج رو داری؟؟!!
ایشون هم به نظر میاد امادگی ازدواج رو نداره و میگه نه. و نگران شماست.
خودکشی چیه عزیزم؟!!!! ازدواج شوخی نیست ها.درک میکنم که 3 سال رابطه وابستگی شدید میاره.ولی بشین و با خودت فکر کن ببین اگه خدا نکرده ازدواجت ناموفق بشه چه ضربه سنگینتری می خوری:305:
من میشناسم دختری رو که 2 بار خودکشی کرد تا خانوادش رضایت به ازدواج بدن.بعد از 4 سال با یه بچه و صورت کبود برگشت و زار میزد که کاش میگذاشتید بمیرم ولی رضایت نمی دادین ( اونم با سن کم ازدواج کرد و سر مسایل ساده اینقدر بحث شو ن میشد که کم کم نفرت ایجاد شده بود و به اینجا رسید)
منظورم اینه که یکم عمقی تر فکر کن:72:
RE: من و دوستم همدیگر رو دوست داریم ولی خانواده اش مخالفند
سلام عزيزم:72::72:
اول از همه بهت بگم كه خيلييييييييييييي كاره اشتباهي كردي رفتي پيشه خانوادش .... اگه خانواده اون آقا شما رو كوچيك كردن، تو و مادرتم 100 مرتبه بيشتر اون آقا رو بي احترام كردين!!!!
كاش حداقل مادرت تو اين كار همراهيت نكرده بود
حتي اگه به خاطره اين كار آقا پسره كلا قيده ازدواجم باهات ميزد بازم حق داشت... نميشه كه پس فردا با هر تق و توقي بري اونو پيشه خانوادش سنگه رو يخ كني!!!
رابطه رو الان كات كن.... تماسي باهاش نگير .... التماس و اشك و زاري ممنوع ..... اگه واقعا خواهانت باشه همه تلاششو واسه راضي كردن خانوادش و خواستگاري ميكنه... تو با گير دادن الكي و اين اقدامات نا پخته و هيجاني كار رو بدتر از ايني كه هست ميكني.... اين بار بشين كنار و منتظر باش....
اون آقا الان توي بد موقعيتيه و توي بد مخمصه اي افتاده .... يه كم بهش فرصت بده خودش رو پيدا كنه، آروم بگيره و بعد هر اقدامي كه درسته انجام بده
با اين بي تابي ها و فشارها ايشون رو بيشتر فراري نده
RE: من و دوستم همدیگر رو دوست داریم ولی خانواده اش مخالفند
زیبا جان سر یه کار بچه گانه خودم اینکه حساس شدم به اسم یکی از دوستام به اسم مهناز چون دوستم یه دفعه تیکه کلام مهناز اورد شاکی شدم سرش داد زدم و......... همه ی اینا تقصیر خودم میدونم شاید دلیلش اینه که اولین پسری که باهاش برخورد داشتم ایشون بوده به خاطر این بچگی کردم .دوستمم میخاد دوباره درست شه مشخص از رفتارش اما موندم چطوری خانوادش راضی کنم قبل اینکه برم خونشون همگی راضی بودن حتی بعد اینکه رفتم بازم باباش راضی بود اما مامانش نه خانوادشم فرهنگین باباش معلم دینی این کارم سخت میکنه....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mr6262
نظر من اینکه عجله نکن و برای اون آقا سهل الوصول نباش. ولی شما کار خوبی نکردی که بدون هماهنگی خانواده ایشون رو شوک زده کردی. لازم هست که مهارتهای زندگی رو و سیاست ها رو یاد بگیری و عجولانه کاری نکنی.
کمی از ایشون فاصله بگیر و اطلاعاتت رو ببر بالا که بتونی از این به بعد پخته تر عمل کنی. در غیر این صورت همه چی خرابتر میشه. شما الان تو سن ازدواج نیستی به نظرم. پسر 22 ساله 100% به حمایت خانوادش احتیاج داره، پس رضایت اونها شرط اصلیه. من جای شما بودم خودم رو کنار میکشیدم، اگر اون پسر بخواد خودش خانوادش رو راضی می کنه. کاری از شما بر نمیاد. تا خودت رو نکشی کنار، ایشون انگیزه ای برای جلو اومدن نخواهد داشت.
نه پسری نیست که دستش تو جیب باباش باشه با اینکه دانشجو ولی خودش کار میکنه از اولم بهم گفت که رو حمایت خانوادش حساب باز نکنم اصلا به امید اونا نبودیم .مشکل من اینه که نمیتونم فاصله بگیرم خودشن همین خواسته که باعث بشه فراموش کنه اما من نمیتونم من اعصابم یکم ضعیف شده 1 سال همه دعواهامونم سر گیر دادن الکی من اما خیلی پشیمونم خودم موندم چرا رفتم همه چیز خراب کردم هرچی فکر میکنم جوابی پیدا نمیکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط rama25
سلام عزيزم:72::72:
اول از همه بهت بگم كه خيلييييييييييييي كاره اشتباهي كردي رفتي پيشه خانوادش .... اگه خانواده اون آقا شما رو كوچيك كردن، تو و مادرتم 100 مرتبه بيشتر اون آقا رو بي احترام كردين!!!!
كاش حداقل مادرت تو اين كار همراهيت نكرده بود
حتي اگه به خاطره اين كار آقا پسره كلا قيده ازدواجم باهات ميزد بازم حق داشت... نميشه كه پس فردا با هر تق و توقي بري اونو پيشه خانوادش سنگه رو يخ كني!!!
رابطه رو الان كات كن.... تماسي باهاش نگير .... التماس و اشك و زاري ممنوع ..... اگه واقعا خواهانت باشه همه تلاششو واسه راضي كردن خانوادش و خواستگاري ميكنه... تو با گير دادن الكي و اين اقدامات نا پخته و هيجاني كار رو بدتر از ايني كه هست ميكني.... اين بار بشين كنار و منتظر باش....
اون آقا الان توي بد موقعيتيه و توي بد مخمصه اي افتاده .... يه كم بهش فرصت بده خودش رو پيدا كنه، آروم بگيره و بعد هر اقدامي كه درسته انجام بده
با اين بي تابي ها و فشارها ايشون رو بيشتر فراري نده
همه اینارو میدونم مقصر خودمم اما نمیتونم کات کنم حتی برای 1 ساعت من تو این 1 ماه فقط 8کیلو وزن کم کردم چون خودخوری کردم تمام موهام سفید شده .خودش میگه بعد از چند ماه به باباش زنگ بزنم معذرت خواهی کنم میگه درست میشه این حرفو میزنه دوروز بعد میگه نه . موندم بخدا میگه میشه نمیشه .....
از همتون ممنونم ببخشید پرحرفی کردم
RE: من و دوستم همدیگر رو دوست داریم ولی خانواده اش مخالفند
sara2sara سلام
به تالار همدردی خوش آمدی
در اینکه اشتباه کردی حرفی نیست اما بهتره از این به بعد اشتباهتو ادامه ندی
در حال حاضر بهترین راهکار قطع رابطه هست به اون آقا پسر مهلت بده تا خانوادشو راضی کنه
اگه راضی کرد و قدم رسمی برداشت باز هم روی شناخت عاقلانه قدم بردار
اگرم نتوانست راضی کنه رهاش کن تا کمتر آسیب ببینی
در حال حاضر شما وابسته شدی و نمیتونی درست تصمیم بگیری ما که خارج گود هستیم بهتر میتونیم راهکار پیشنهاد بدیم
پیشنهاد ما به شما قطع رابطه هست
امیدوارم درست تصمیم بگیری
موفق باشی:72: