گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
سلام به همه دوستان عزیز :72:
شاید مشکل من کمی با مشکلات بقیه دوستان که مطالبشون رو خوندم فرق داشته باشه ، مشکل من مربوط به زمان حال نیست مربوط به گذشته ام هست . می خوام فراموشش کنم ولی نمیشه دارم دیونه میشم . من ۲۶ ساله هستم و دو سال هست که ازدواج کردم و خدا رو شکر از زندگیم راضی هستم ولی شرح خلاصه ای از مشکل من :
من تو خانواده ای بزرگ شدم که پدری ثروتمند داشتم ولی مادرم مجبور بود تو خونه های مردم کار کنه که هزینه های ما بچه ها رو پرداخت کنه چون پدرم خیلی خسیس بود ، ولی ایکاش به همینجا ختم می شد ولی روزی نبود که مادرم و ما کتک نخوریم ، روزی نبود که همسایه ها از سرو صدای پدرم نریزن تو کوچه . روزی نبود که همبازیهام منو مسخره نکنند . مادرم حامی نداشت تا طلاق بگیره . مجبور بود با پدرم کنار بیاد . تا ۸ سال پیش که خدا رو شکر جدا شدن بدون اینکه یک ریال هم مادرم بتونه از پدرم مهریه بگیره .
باورش سخته اگه بهتون بگم مادرم ، من ، برادرم و یکی از خواهرم که هنوز ازدواج نکرده بودند تو یک اتاق ۹ متری زندگی می کردیم . همه فامیل هم از اول با خانواده ما قطع رابطه کرده بودند و بعد از طلاق هم از ترس اینکه ازشون کمکی بخواهیم ، هیچکس حتی یکبار هم سراغمون نیومد . پدرم که حتی پزشک هم تایید کرده بود که بیماری روانی داره مجددا ازدواج کرد ولی باز هم جدا شد . من هم سرکار می رفتم هم درس می خوندم .
باورش شاید سخت باشه اگه بگم من در طول روز فقط ۵ ساعت وقت خواب و،،، داشتم .دوران سختی بود .
هر صبح که موهام رو شونه می کنم یاد پدرم می افتم چون احساس سردرد می کنم ، یادم می افته که هر روز پدرم موهام رو تو دستاش می گرفت و تو هوا می چر خوند ، علتش رو هم نمی دونم . نمی دونم الان ازش متنفرم یا نه ولی وقتی رفتار پدرها رو با دخترشون می بینم دلم می شکنه . ولی خدا کمکم کرد الان یک وکیل موفق هستم ، همسر خوبی دارم ، برای مادرم یک خونه رهن کردم ولی هنوز روزی نمیشه که یاد گذشته ها اشک به چشمام نیاره .
دوست دارم از ته قلبم پدرم رو نفرین کنم ولی متاسفانه دلم نمیاد میگم شاید دست خودش نبوده . این وقایع رو شوهرم نمی دونه یعنی به هیچکس نگفتم . احساس می کنم بعضی وقتها دق و دلیم رو سر شوهرم خالی می کنم . آیا راهی داره که همه چیز رو فراموش کنم ؟ پیشاپیش از راهنمایتون ممنونم .:72:
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
:104::104::104::104::104:
:104::104::104::
عزیزم بهت افتخار میکنمو خیلی بهت تبریک میگم..دلم میخواد یه عالمه واژه های قشنگ و شیرین برات بنویسم ولی زبانم قاصره در برابر زن محکم و قوی مثل تو.
زنانی مثل تو سزاوار ارج گذاشتن و تعظیم هستند..روحت خیلی بزرگه.خیلی
شاید خیلیا جای تو بودند الان این موقعیت رو نداشتند و به بیراهه کشیده شده بودند ولی تو محکمی عزیز دلم.
تکنیکهای فراموش کردن گذشته رو میتونی با سرچ حتی تو همین تالار پیدا کنی.
عزیزم به شوهرت خیلی خوبی کن چون خیلی خوبی.به اون خرده نگیر..مرد خیلی خوبیه و قدر همدیگرو بدونید.
اگر واقعا از زندگیت راضی هستی یه بچه میتونه خیلی کمکت کنه در فراموشی گذشته چون خیلی وقتت رو پر میکنه.
عاشق دخترایی مثل توام :72:
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
:46::72::72::72::72::72::72::72::72::72:
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
سلام عزیزم
به تالار همدردی خوش آمدی .:72:
راه حل تو این است که بپذیری کابوس گذشته تمام شده . امروز روز دیگری است . اما باید برای اینکه به این باور برسی که کابوس تمام شده بخشش رو وارد چرخه زندگیت کنی .
اگر پدر تو تائیدیه از پزشک دارد که روانی بوده در نتیجه خودت به عنوان یک وکیل بهتر می دونی که دست خودش نبوده و خودش بیشتر رنج می کشیده تا رنجی رو به شما وارد کنه .
و بعد از هستی و کائنات هر لحظه به خاطر موقعیتی که داری و مادرت دارد و .......سپاسگزار و شاکر باشی که
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت ، خانه ات ویران کند
و بر دستان پر مهر مادرت بوسه بزنی . از تلاش های خودت خوشحال باشی که زندگی خودت و مادرت را زیر سایه ی این تلاش ها و پشتکار و درست اندیشی و مسئولیت پذیری تغییر دادی . شاید اگر چنین پدری نداشتی امروز زن دیگر ی بودی و ازدواجی دیگر کرده بودی و از چنین تحصیلات و زندگی و همسری خبری نبود . مطمئن باش در نیمه ی خالی هر لیوانی . نیمه ی پری وجود دارد . به نیمه ی پر لیوانت نگاه کن ..................
پدرت به جای این همه نفرت نیاز به قدری درک دارد . هر چند که بد عمل کرده اما او یک بیمار بوده . آیا می توانی به یک نفر که سرطان دارد و رنج می کشد و کنار او خانواده اش هم رنج می کشند و ............بگویی چرا سرطان داشتی و ...........؟!!
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
سلام Elisa به تالار همدردی خوش اومدید.:72:
پست شما رو خوندم و متاسف شدم به خاطر اتفاقاتی که در گذشته برای شما پیش اومد ولی بهتون تبریک میگم که با اون شرایط تونستی الان یه وکیل موفق بشی و خدا رو شکر شرایط خوبی برای خودت و زندگی جدیدت فراهم کنی:72:
وافعیتش اینه که بعضی وقتها آدمها کارایی ازشون سر میزنه که دست خودشون نیست من جمله پدر شما.چون همون طور که شما گفتید پزشک تایید کرده که بیماری روانی داشته پس این رفتارها رو بگذارید به پای بیماری پدرتان نه خود پدرتان
گذشته جزیی از زندگی ماست و همون طور هم که شما گفتید بعضی وقتها اصرار به فراموش کردن اون باعث مقاومت بیشتر این افکار و بهم خوردن تعادل شما میشه.سعی کنید بپذیرید.شما مثل همون کسی هستید که با آجرهایی که به سمتش اومده خانه ای ساختی پس گذشته تو و سختی هایی که کشیدی شده پلی برای عبور،شده چراغ راه آینده،شده تجربه ای گرانبها......
بیشترین فردی که فکر می کنی در گذشته ات نقش داشته پدرت بوده که همانطور که گفتم وقتی رفتارهاشو بذاری به پای بیماریش نه ذات خودش،بهتر می تونی این موضوع رو در خودت حل کنی.
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
دوستان عزیز بابت پیام های مثبت تون سپاسگزارم :43:
بعضی وقتها خیلی دلم می گیره ، پدرم بد بود چرا دایی هام و یا خاله هام ،و.... هیچکس کمکمون نکرد یا حتی یه تماس هم با ما نگرفتند . تو این دنیا همه چی رنگ پول به خودش گرفته . از وقتی فهمیدن که پدر شوهرم یه کارخونه دار بزرگ هست . نیستید ببینید چه احترامی می زارن .
ولی جه ارزشی داره موقعی که لازمشون داشتم نه به خاطر پول به خاطر روابط عاطفی که می تونست خیلی به ما کمک کنه نبودند .
کاش آدم در بعضی موارد به صورت موردی آلزایمر می گرفت . امیدوارم کسانی که خانواده خوب و پدری مهربان دارند قدرش رو بدونند . :72:
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
خانم الیسا با تمام وجود به شما تبریک میگم که از مسیر سخت گذشته به موفقیت های امروزی رسیدید و حقا شما یکی از مصداق های این کلام خدا هستید که همراه هر سختی آسانی است.
فکر میکنم دل بزرگ شما اشتباهات و قصور "دیگران" را خواهد بخشید که تا دنیا بوده همین بوده و اگر نبودند انسان های بزرگ منشی که سختی کشیده و رنج برده اند، اما بخشیده اند، معنای عشق و ایثار تا کنون در لابلای نا مردمی ها مدفون شده بود.
همیشه شاد و کامیاب باشید.
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
سلام دوست عزیز
برای تمام دردها دو علاج وجود دارد :
گذر زمان
و
سکوت
منم گذشته تلخی دارم شما 26 سالتونه ومن 30 سالمه ما خودمون کار میکردیم شما مادرتون البته منظورم خونه های فامیل کار میکردیم ما مادر به چشم ندیدیم و شما از محبت مادر بهره مند ما نامادری داشتم و شما مادر ما با منت بزرگ شدیم و شما با هرسختی که بود بدون منت!!!!ووووووووووووخیلی چیزهای دیگه (منظورم از ما خواهرمه) .......اینارو گفتم که بدونی از شما بدتر هم وجود داره باید محکم باشی و قوی
الان منم موفق شدم و تحصیلات دانشگاهیمو تموم کردم وشاغل هستم با در آمد بسیار خوب که همین باعث انگیزه در ما میشه شما هم باید به داشته هاتون ببالید نه به گذشته به قول یه بزرگی گذشته در گذشته !نباد در گذشنه زنگی کرد شما یک زندگی خوب دارید یک همسر خوب داری که ارزوی هر دختریه!
گذشته رو رها کن درسته که نمیشه فراموشش کرد ولی میشه کمتر بهش فکر کرد الان منم یک سری مشکلات دارم که همش برمیگرده به گذشه ام اما نباید نا امید بشیم گذشته بخشی از وجود ماست باید از اونا درس بگیریم .
سخنان از بزرگان رو هم زیاد بخون و درکشون کن نه اینکه فقط بخونیشون!!!!
چند تا برات نوشتم امیدوارم استفاده کنی
آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است...
گوشهایم را می گیرم ...
چشم هایم را می بندم ...
و زبانم را گاز می گیرم ...
ولــــی ...
حـــریـــفِ افکارم نمی شوم ...
چقـــدر دردنــــاک است ...
فــهــمــیــدن !
ما که یقین داریم روزی پروانه خواهیم شد
بگذار روزگار هرچه میخواهد پیله کند
من در برخی از امتحاناتم مردود شدم اما دوستم تمام درسهایش را با موفقیت گذراند
اکنون او یک مهندس در شرکت مایکروسافت است و من فقط مالک مایکروسافت هستم ...
بیل گیتس
امیدوارم موفق سربلند و پیروز باشی عزیزم :72::72::72:
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد
RE: گذشته تلخم رو چه جوری فراموش کنم ؟
می دونی؟ راستش خیلی بهت حسودیم شد. نه چون دوران سختی داشتی نه چون الان وکیلی نه چون شوهر خوبی داری نه چون پدرت اونطوری بوده
برای اینکه خیلی قوی هستی
باید به خودت افتخار کنی دختر ، اگه من یه سر سوزن از این قدرت تو رو داشتم الان ....
تویی که تونستی به اینهمه مشکلات غلبه کنی و الان خوشبخت باشی حتما به خاطراتش هم میتونی ، به نظرم بهتره یک چیزهایی سربسته و دربسته به شوهرت بگی تا در جریان باشه و اگه رفتاری میکنی براش سوتفاهم نشه ، اینطوری خودت هم راحت تری و درکت میکنه
اگه فکر میکنی بیش از حد هم اذیت مشیشی میتونی بری پیش یه دکتر روانکاو تا کمکت کنه با خاطراتت کنار بیای
میدونم خاطرات بد آدمو از تو آب میکنه ، درست وقتی داری میخندی یهو مثل پتک میخوره تو سرت و هیشکس دیگه هم نمیفهمه چت شد.
اما مطمئنم که تو می تونی !!! :72: