میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
تاپیکی زدم ولی متاسفانه کسی راهنماییم نکرد..من یک ساله عقد هستم اما با شوهرم هیچ تفاهمی ندارم اصلا حرف همو نمیفهمیم میخام طلاق بگیرم اما دو چیز هست که مانع میشه یکی ابرو خونوادم که طلاق براشون موضوع خیلی سنگینیه یکی هم اینکه بعد نتونم ازدواج خوبی داشته باشم..هرچند با بی محبتی و بی تفاوتیهای نامزدم اگه طلاق بگیرم چیزی رو از دست ندادم ولی از اینده هم میترسم..اگه هم بخوام به زندگی با او ادامه بدم باید بسوزم و بسازم یعنی نه عشقی نه علاقه ایی نه فهمی که منو بفهمه...به نظر شما این درسته من بخاطر ابرو خونوادم تا اخر عمر با بدبختی با نامزدم زندگی کنم؟ پس خودم چی؟
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
دانا جان! عزیز دلم؛ میشه یه کم از خودت و همسرت برامون بگی!
فکر نمی کنی این خیلی کلیه که ما با هم تفاهم نداریم؟
یه کم برامون باز تر کن موضوع رو.
در چه موردی تفاهم ندارید؟
از کی به این نتیجه رسیدی که باید از هم جدا بشید؟آیا اتفاق خاصی افتاده؟
یک سال که عقد هستید و خیلی از زمانی که تصمیم گرفتی همسر این آقا یعنی شوهرت بشی نگذشته؛ پس چی باعث شد که یک سال پیش بهش جواب مثبت بدی؟
و کلی سوال های دیگه که میخوام بعد از اینکه این سوال ها رو پاسخ دادی، بپرسم.:72:
منتظر پاسخت هستم.
اگر فکر میکنی نیازه؛ لینک تاپیک قبلیت رو هم حتما برامون بذار.
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
سلام دانا
من تاپیک قبلیت رو نخوندم و در جریان مشکلاتت نیستم. نمی دونم واقعا مشکلاتت غیرقابل حل هستند و یا چون مثل همه دخترخانمها توقعات و انتظارات زیادی در دوراعقد داشتی و برآورده نشده، این حرف رو می زنی و بعدها که وارد مشکلات زندگی (منظورم زندگی به معنای عام و نه زیر سقف بودن با یه فرد بخصوص) شدی و خواسته هات تعدیل شد، خودت به تصمیم عجولانه ات می خندی.
بخاطر همین کلی راهنماییت می کنم؛
1- هیچ وقت از ترس ناموفق بودن در ازدواج بعدی و یا به امید موفقیت در ازدواج بعدی در مورد ازدواج فعلیت تصمیم نگیر.
2- هرگز بخاطر هیچ کس حتی پدر و مادرت تن به یک ازدواج تحمیلی یا ادامه یک ازدواج ناموفق نده. فردای زندگی فقط و فقط خودت هستی که بار ناملایمات باید به دوش بکشی و باز بخاطر دیگران دم نزنی.
3- الان که عقد هستی جدا بشی بهتر از اینه که بعد از اینکه وارد زندگی مشترک شدید، جدا شید.
با اینحال بنظرم بیا یکبار دیگه خواسته ها و توقعاتت رو از زندگی مشترک مرور کن. ببین چند درصدش رو همسرت می تونه برآورده کنه و چنددرصد رو نمی تونه.
اصلا فرض کن که خواستگار جدیدی است و می خواهی برای انتخاب بررسی اش کنی.
بدون درنظرگرفتن دلخوری های موردی، در موارد مختلف بهش امتیاز بده.
بنظرم بد نباشه که از یه مشاور زبده هم کمک بگیری.
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
دانای عزیزم سلام
منم بعد دو سال عقد از همسرم جدا شدم... همه ی این ترس های تو رو هم گذروندم!
اگه واقعا فکر میکنی جدا شی بهتره؛ نترس!
من تو فامیلمون اولین و تنها کسی ام که طلاق گرفتم، یه مقداری نگاه مردم نسبت به آدم عوض میشه ولی با حرف مردم که نمیشه زندگی کرد!!!
از نظر خواستگارم نگران نباش، من الان که فقط سه ماه و نیم از طلاقم میگذره ولی بازم خواستگار دارم؛ گرچه همشون با سابقه ی طلاق کنار نمیان ولی هستن کسانی که به طلاق به چشم بی آبرویی نگاه نکنن.
اول از همه خوب همه ی جوانب زندگیت رو بسنج اگر دیدی طلاق بهترین راهه اون وقت از آیندت نترس. خدا بزرگه
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
از عزیزانی که نظر دادن ممنونم..دل عزیزم من یک ساله عقد کردم بعد از هفته اول فهمیدم بدرد هم نمیخوریم ما هردو همسنیم 27 سالمونه..اون نسبت بمن بی توجهه نیازای مالی عاطفی منو براورده نمیکنه...به دلم مونده حتی یه اس ام اس عاشقونه بهم بده اس ام اسای ما هر چند ماه یکباره و اونم درحد اینکه خوبی؟ اره خوبم تو چطوری منم خوبم همین..اون شغلش ازاده البته درامدی هم نداره هر چی کار میکنه میده اجاره مغازه هر وقت هم خواستم بامن باشه یا منو ببره بیرون میگه کار دارم..من ارشد میخونم ولی اون دی÷لمه هست ولی هیچ وقت به روش نیوردم چون واسم مهم نبود..من انتظار زیادی از اون ندارم اصلا انتظار زیادی از زندگی ندارم منم دلم میخائ مثل همه ی مردم زندگی ارومی داشته باشیم یه زندگی ÷ر مهر قلبمون برا هم بت÷ه با همدیگه مشکلاتمونو حل کنیم یه شوهر صادق و یکرنگ میخام یه کلبه برا زندگی ..من حتی حاضر شدم جشن عروسی نگیریم گفتم جشن نمیگیریم پول جشنو میدیم یه خونه اجار میکنیم زندگیمونو میکنیم کاری هم به هیچکی نداریم خودمون مشکلاتمونو حل میکنیم اما اون به اینم راضی نشد و توقع داره من برم خونه باباش اینا زندگی کنم...البته خونواده اونا خیلی خیلی منو دوست دارن منم دوستشون دارم ولی وقتی میرم خونشون دوست دارم شوهرم مثل پروانه دورم بچرخه نه پدر شوهرم نه مادر شوهرم نه خواهر شوهرم...من از دست اون عقده ایی شدم یه بار نشده بهم ابراز محبت کنه...کلا ادم سر به هوا و شوتی هستش نه اینکه حالا بگین معتاده یا شاید دوست دختر داشته باشه نه اونو مطمئنم هر چی باشه اقوامیم میشناسمش ولی به من هیچ توجهی نداره انگار اصلا مهارت زن داری نداره همیشه باهم بحثمون هستموضوع بحثمونم اینه که میگم چرا بمن بی توجهی حتی باباش باهاش صحبت کرده بابام نصیحتش کرده میگه چشم ولی فقط حرف میزنه حتی یک روز هم رو قولش نمیمونه ..خودم صد درصد به این نتیجه رسیدم که بدرد هم نمیخوریم بابام هم تقریبا به این نتیجه رسیده ولی میگه ابرو داریم بعدش میخای چیکار کنی تا اخر عمر باید مجرد بمونی حتی پدرشوهرمم التماسم کرده که این کارو نکنم میگه ابرو داریم البته اونا خونواده محترمی هستن نمیدونم شوهرم به کی رفته ولی اینجا من دارم تلف میشم یکی خودم دارم عذاب میکشم یکی هم پای ابرو در کاره و من و خونوادم تنها نیستیم یک طایفه هستن که ممکنه رابطه ها برا همیشه بهم بخوره به نظرتون چیکار کنم؟باهاش بسوزم ؟فقط بفکر خودم باشم و طلاق بگیرم؟ چه قدر به فکر بابام و خونواده شوهرم باشم؟واقعا خسته شدم دیگه هر روز ترس استرس احساس پشیمونی همش میگم من که چیز زیادی ازش نخاستم چرا باید اینقدر زجر بکشم محبت واقعا کم خرجترین چیزه او اینم از من دریغ میکنه مثلا دیشب بابام دعوتش کرده خونمون باهاش صحبت کرده اونم فقط گفته چشم چشم ولی امروز بازم حتی یه پیام یه تک زنگ هم بمن نزده اخه من دیگه به چه چیز این ادم این بشر دلمو خوش کنم به چه امیدی باهاش ازدواج کنم؟بدبختی من اینه که قلبا دوستش دارم ولی دوست داشتن یک طرفه؟دوست داشتنی که بی اهمیتت کنن؟اینا به چه دردی میخوره خدایا تورا به این شب عزیز خودت کمکم کن
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
سلام دانای عزیز
من تاپیک قبلیت رو مطالعه کردم.
لینکش رو هم قرار میدم اگر دوستان خواستن یه نگاهی بندازن
http://www.hamdardi.net/thread-23649.html
در مو.رد مسائل مالی که حرف زدی
راستش من تا به حال کسی رو ندیدن که در دوران عقد از همسرش خرج ماهیانه دریافت کنه و یا کلا پولی بگیره.
شرعا باید ایشون بده نفقه رو اما عرف ما این رو نمیپذیره
نظر من اینه که برای جدایی و طلاق هیچ وقت دیر نیست.به خصوص اینکه اگر توافقی باشه به3-4 ساعت هم نمیرسه.
اینکه میگی همسرت نیازهای عاطفی تورو تامین نمیکنه
خوب میتونه دلایل زیادی داشته باشه و مهمترینش عدم آگاهی در این زمینه هستش
بالاخره قطعا عشقی وجود داشته که این ازدواج شکل گرفته.در زندگی های عادی این عشق کم کم پر رنگ میشه.اما باید علت اینکه در زندگی شما برعکس داره پیش میره رو باید بررسی کرد.
من فکر میکنم همسر شما میخواد آداب احترام رو به جا بیاره ( در زمانی که میگه زشته و من خونه شما نمیام)
زمانی که شما از دانشگاه میای و انتظار داری ایشون بیاد ترمینال آیا در اون لحظه مطمئن هستی که کاری نداشته و بی کار نبوده؟
کار خیلی خیلی خیلی اشتباهی کردی که برگه طلاق رو آورده نشونش دادی.این کار یعنی نابود کردن زندگیت.هیچکس به زور برگه احضاریه و ...خوب که نمیشه هیچ ..کار رو بدتر هم میکنه.
از دوستان عزیز هم خواهش میکنم کاسه داغ تر از آش نباشن ! و در مورد کسی که اصلا ندیدن و نمیشناسشن به این راحتی قضاوت نکن و نگن مشکوک به مصرف مواد مخدره !!!!! اونم از نوع شیشه !!!!
خانومی
فکر طلاق رو کاملا بریز دور.تا وقتی به فکر طلاقی نمیتونی برای خوب شدن زندگیت کاری انجام بدی.یکسال زمان کمیه برا اقدام به طلاق.
سنجاب عزیز هم بهت پیشنهاد مشاوره رو داد.نمیدونم عملی کردی یا نه
اما برای حفظ زندگیت تلاش کن
بدون هر زندگی مشکلات خاص خودش رو داره.
به نظرم شما قبل از اصلاح همسرت باید دید خودت و رفتارت رو اصلاح کنی
باید صبرت رو ببری بالا.زندگی مشترک موفق صبر زیاد رو میطلبه.
شما با این حساسیتی که خودت میگی داری در هیچ زندگی نمیتونی موفق باشی.
ما اینجا نمیتونیم فرمول بهت بدیم که زندگیت از این رو به اون رو بشه.
فکرهایی که به نظرمون میسره رو بهت میگیم
دیگیه با خودته که انجام بدی یا نه.مشاوره رو فراموش نکن و روی خودت بیتشر کار کن.
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
عزیزم سلام
من در جریان ریز روابط شما و همسرتون نیستم و اخلاق ورفتار ایشون رو دقیقا نمیدونم اما اینو بهتون میتونم بگم من هم زمانی که ازدواج کردم همسرم تا حدی اینطور بود.بلد نبود محبت کنه بلد نبود با یه خانم چطور رفتار کنه.بلد نبود حرف عاشقانه بزنه.با احتیاط خرج میکرد اما من دائم بهش محبت میکردم.بهش مدام اس ام اس های عاشقانه میزدم.حرفای عاشقانه بهش میزدم.همه رفتارهاش رو تحمل میکردم خودم تلاش خیلی زیادی برای گرم کردن رابطمون کردم خیلی وقتا کلافه میشدم کم میاوردم اما ادامه دادم اما الان که 3سال از زندگیمون میگذره تمام دوستام به روابطمون و کارهایی که شوهرم برام میکنه حسادت میکنند.الان من جلوی شوهرم کم میارم تو حرفهای عاشقانه زدن.محبت کردن سورپرایز کردن.خلاصه اینکه الان خیلی خیلی راضیم و الان درک میکنم که اگه اون موقع شوهرم این کارها رو برام انجام نمی داد دلیلش این بود که بلد نبود.نه اینکه نخواد واقعا بلد نبود با یه خانم باید چطور رفتار کرد.باز میگم من دقیقا نمی دونم روابط شما چطوره یا کارهای شوهرتون چه جوره اما من اینم بگم من از همون ابتدای عقد از شوهرم پول ماهیانه میگرفتم.به راحتی برام خرج نمی کرد اما الان هرچی اراده کنم میگیره برام.خلاصه زندگی رو خیلی وقتا باید ساخت .عشق رو باید ساخت اگه هردو طرف بخوان واقعا ساختنیه.موفق باشی
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
اینکه عزیزم بمن خرج ماهیانه بده تو اقوام ما رسمه ..هر دختری که عقد میکنه شوهرش دیگه خرجشو میده که این اصلا بمن نمیده..کلا من وقتی قبولش کردم همه تعجب کردن که چرا با این ازدواج کردی موقعیتای بهتری داشتی این اهل کار نیست زرنگ نیست درس نخونده اهل زندگی نیست ولی من با خودم گفتم خونواده ی محترم و خوبی داره اخلاقشم فکر میکردم خوبه یعنی ظاهرا اخلاقش خوب بود ..درمورد کارش هم مطمئن بودم خودم میرم سرکار و با کمک هم زندگمونو میسازیم ولی وقتی عقد کردیم دیدم نخیر میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا اسمان است..در مورد محبت کردن هم میگه من نمیتونم بهت محبت کنم من مثل پسرای دیگه نمیتونم دستتو بگیرم و بریم بیرون که تا حالا هم اصلا با هم بیرون نرفتیم..درمورد اینکه بلد نیست چجوری نیازهای عاطفی منو براورده کنه اینجوری نیست کاملا هم بلده چجوری با دخترا رفتار کنه یعنی کارش جوریه که دختر زیاد دور و برش هستند تو این زمینه برا دخترای دیگه کم نمیذاره پسر اجتماعی و خوش زبون و خوش بر ورویی هستش..اینکه نمیا خونه ی ما همش بهونش هست که میگه بخاطر رعایت احترام و ادب نمیام چون خودش هم میدونه من و بابام و مامانم تو خونه تنهاییم اگه هم بیاد پیشم من میبرمش تو اتاق خودم..مثلا امروز بمن زنگ زده گوشیم رو سایلنته متوجه نشدم بعد اس زده با تو هستما چرا جواب نمیدی اصلا بلد نیست با من درست حرف بزنه...خیلی لوسه میگه مگه تو بمن محبت میکنه که من بهت محبت کنم محبت باید دو طرفه باشه خب منم قبول دارم ولی وقتی چند بار اس عاشقونه بهش میدی و جواب نمیده منم سرد میشم بدم میگیره ازش و دیگه بهش نمیدم مثلا یه بار بود بمن میفت بمن نگو قربونت برم نگو عزیزم اخه من با این ادم چجور رفتار کنم ....باوجود همه بی مهریاش وقتی یه اس بهم میده یا یه زنگ بهم میزنه دلم یهو میریزه پایین و عین این بدبختا همه چی یادم میره ..واقعا نمیدونم دیگه چی بگم ولی بهش تا اخر شهریور مهلت دادم اگه ادم شد که هیچ اگه نشد طلاقم بده
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
باتوجه به چیزایی که گفتین حدس میزنم شماروخانواده وپدرمادر نامزدتون برای ازدواج درنظرگرفتن واحتمالاخود پسره زیادراضی نبوده وبخاطرتعریفهاوتاییدشما توسط خانوادش به ازدواج باشماراضی شده وبراهمین باهاتون اینطوری رفتارمیکنه:303:لطفااگه امکانش هست دراین موردتوضیح بدین
RE: میخام جدا شم میگن ما آبرو داریم
دانا جان! عزیزم؛ بهت حق میدم که به عنوان یک زن چه در دوران عقد و چه بعد از اون دوست داشته باشی که همسرت بهت محبت و توجه کنه؛ اما من فکر میکنم یه مشکلی این وسط هست و اون گفتن خیلی خیلی صریح این جملات و کلمات از طرف شما و خانواده یتان و حتی خانواده ی همسرتون به شوهرتون هست؛ میدونی که یه مرد وقتی یه کاری براش اجبار باشه، به هیچ وجه ممکن نمی پذیره!
یه مرد میخواد که آزادانه و مختارانه به سمت همسرش کشش داشته باشه و دوسش داشته باشه!
متاسفانه من این جور احتمال میدم که شما بارها و بارها راجع به اینکه به من توجه کن؛ به من محبت کن؛ به من نگاه کن، با همسرت بحث کردی و خواه ناخواه این حس رو در ایشون به وجود آوردید که دلیلی نداره که من یه امر دستوری رو اجرا کنم و شاید پیش خودش فکر میکنه که دیگه واقعا محبتی نسبت به شما نداره، بخاطر تکرار این خواسته؟!
من میخوام بگم شما که یک سال صبر کردی؛ البته به روش و شیوه ی خودت؛ پس یه مدت هم روی اون، منتها این دفعه یه کم تغییر روش بده، چه جوری؟
به هیچ وجه ممکن تا مدت ها، هیچ بحث نمی کنید با همسرتون؛ در مورد مسائل عاطفی، در مورد مسائل مالی، هیچی!
وقتتون رو تنظیم میکنید برای اینکه تنها نباشید و به چیزهای مختلف فکر نکنید، یعنی کلاسی، جایی ثبت نام میکنید در مورد علایق خودتون و انرژی تون رو صرف میکنید برای خودتون!
سعی میکنید روزانه یک بار به همسرتون زنگ بزنید و در مورد علایق ایشون اگر می دونید چه چیزهایی هست، اگر نه در مورد مشغله های ذهنی ایشون (به هیچ عنوان بحث نمی کنید؛ فقط شنونده ای میشید با محبت بسیار) صحبت میکنید؛ بدون اینکه توقع داشته باشید این زنگ شما جبران بشه!
اما یادت باشه که در بین این صحبت ها؛ حتما حتما شما هم با جملاتی که با من شروع میشن؛ در مورد مشغله های ذهنیتون با همسرتون صحبت میکنید؛ ابراز علاقه ی کوتاهی میکنید، یعنی مثل یه زن دانا حرفاش رو میشنوی؛ به درد و دلش گوش میدی؛ یه کم از احساسی که داری؛ احساس واقعی که اون لحظه دچارش هستی؛ مثل اینکه خیلی دلم برات تنگ شده؛ اصلا ولش کن؛ حالا یه کم از خودت بگو؟! میگی!
یا جملاتی مثل خیلی دوست داشتم امشب سرمو بذارم روی بازوهات؛ میدونی اصلا وقتی این کار رو میکنم یه حس قدرت بهم دست میده؛ اون وقت از هیچی نمی ترسم! اصلا چرا تو اینقدر قوی هستی که من هوس میکنم کنارت باشم؟! (با لحن خنده) یا
اون روز داشتم با دوستم حرف میزدم؛ بهش میگفتم _ یکی از ویژگی های خوب همسرت رو عنوان میکنی (یعنی ازش تعریف میکنی به صورت غیر مستقیم و کوتاه).
تمام سعیتون رو میذارید روی این نقطه که همسرم به چه چیزهایی علاقه داره؛ یعنی کشفش میکنی غیرمستقیم!
ببین عزیزم؛ همه ی این رفتارهای یه جورایی غیر مستقیم رو شما باید در طی چندین هفته به صورت مستمر انجام بدید تا بتونید به نتیجه ی دلخواهتون برسید؛ اصلا نباید این جوری باشه که مثلا کل این هفته رو این مدلی باشید؛ هفته ی بعد دوباره بشید همون آدم قبلی!
میخوایم ببینیم آیا میشود با تغییر روش شما به نتیجه رسید؟!
گاهی هم حتی؛ خودت رو مشغول نشون بده و کمتر در دسترسش باش؛ اما وقتی هستی کاملا مهربان و خوش برخورد باش!