شرط در خواستگاری... لطفا بگید چکار کنم؟

با سلام

من سعید 24 سالمه حدود 2 3 ماه پیش در مورد دختر عمم با مامنم صحبت کردم و از اون خواستم با عمم درموردش صحبت کنه. همون موقع مامانم با عمم صحبت کرد و از دخترش تو یه صحبت دوستانه و غیر علنی برای من خواستگاری کرد که تو همون صحبت اول عمم گفت از نظر من مشکلی نیست و من 100% راضی ام بعد از چند مدت مامانم به طور جدی تر باهاش صحبت کرد و پی گیر ماجرا شد جواب عمم این دفعه دهم مثل قبل مثبت بود و همینطور به گفته عمم نظر دخترشم مثبت بود . این دفعه مامان برای بار سوم و گرفتن جواب نهایی خونشون رفت و با این جواب روبرو شد که مشکلی نیست ما راضی هستیم ولی شوهرش هنوز جواب نداده و معلوم نیست چه جوابی بده باید با اون دوباره صحبت کنه و به ما خبر بده. از این موضوع 4 5 6 هفته گذشت تا اینکه من دوباره به مامانم گفتم شما برو مطرح کنن بگو چی شد. این دفعه که مامانم رفته خونه عمم شوهرش هم بوده. اونجا شوهرش گفته من مشکلی ندارم و این موضوع رو پیش کشیده که اولا باید یه عروسی مفصل بگیرید. از اونجایی که من فوق دیپلم دارم و فعلا بیکارم ((دختر عمم لیسانسه 24 سالشه و فعلا تو یه شرکت مشغول به کاره)) گفته پسر شما چطور میتونه خرج یه زندگی رو بده و ... آخرشم به نتیجه نرسیدن و شوهر عمم گفته باید من با اون در این مورد صحبت کنم و بگم چطور میتونم خرج زندگی رو بدم ... حالا من موندم اونجا چی بگم چکار کنم . آیا این شرط به نظر شما واقعا درسته که گذاشته؟ من خودم دارم دنبال کار میگردم و مطمئنم تا 2 3 ماه آینده یه کاری پیدا میکنم ولی اون الانو میبینه که من بیکارم . به نظر شما اونجا که رفتم چی باید بگم و چکار کنم . ممنون میشم راهنماییم کنین. چون من خرج عروسی رو میتونم بدم ولی مشکل اصلی شغل و درامد هست که اون گیر داده .

سلام
دوست خوبم ، سعید عزیز و دوست داشتنی

ورورد شما از طرف تمامی دوستانم به کانون گرم خانواده سبز همدردی تبریگ می گویم .

موضوع شما کاملا واضح است . پس بهتر است به چشمانی بازتر به اطراف نگاه کنیم .

در مورد ازدواج شما دو بزرگوار ، خودتان بیان کردید که از نظر غیر مادی هیچ کدام از عزیزان نامبرده هیچ اشکالی نگرفته اند و با کمال رضایت تا این مرحله پیش آمده اند .
اما مرحله بعدی ، موضوع جدی تر خواهد شد .
مرحله داشتن پول و پس انداز جوانان بسیار مهم است . زندگی تنها عشق و عاشقی نیست سعید عزیز .
***** من همیشه از ریش سفید ها می پرسم : زن گرفتن یعنی چی ؟ میگند : یعنی قبول مسولیت .*****
پس آقای سعید 24 ساله ، باید قبول مسولیت کنید یعنی اول کار دوم تامین رفاه ( هم برای خود و هم برای همسر و در آینده برای فرزندان)
اگر پدر خانم شما می گوید : باید عروسی مفصل بگیرید ، برای امتحان شماست یعنی می خواهد ببیند شما چقدر توانایی دارید ؟؟
اصلا چرا عروسی مفصل نگیرید ؟؟؟؟
شما باید بگویید نه اینکه دیگران شما را به کاری دعوت کنند ؟
نشان دادن مردانگی اینجاست .
پس به قول فرمایش خودتان ، اول به دنبال کار بروید . تا بتوانید سربلند ( انشاء الله ) از این مرحله نیز بیرون بیایید.
در آخر به شما پیشنهاد می کنم سری به مقالات تالار در مورد ازدواج بزنید .
برای شما آرزوی خوشبختی میکنم .

سعید جان،درود بر تو؛
نه آنکه بخواهم با تو شوخی کنم،ولی:
1-بلوغ جنسی
2-رشد عاطفی
3-رشد عقلی
4-مسئولیت پذیری
5-واقع بینی
6-کنترل احساسات
7-گزینش فردی هم کفو
8-داشتن کار
9-درآمدی که دستکم بالای خط فقر شدید باشد
اگر همه اینها را داری و بویژه مورد آخری را باید در فکر ازدواج باشی.بیکاری،ماری خوش خط و خال است که زهرش بتدریج اثر می کند.
باید،باید و صدبار هم باید نخست کار و شغلی داشته باشی و سپس به اندیشه زناشویی بیفتی؛در ضمن باید به داشتن چنین شوهر عمه حزم اندیشی افتخار کنی.راستی در دام احساسات نیفتی،خود را پیش خودت مظلوم نکنی!!
و پرسش پایانی:رای پدرتان در این مورد چیست؟

با سلام و تشکر از شما

من پدر و مادرم 100% موافقن . من خودم آدم بسیار بلند پروازی هستم و همیشه بهترین کارو انجام میدم همه هم اینو میدونن. من خودم قبل از این که اونا بگن دوست داشتم بهترین عروسی رو بگیرم و این کارو هم خواهم کرد. من تو زندگیم از اونجایی که فراز و نشیب های زیادی داشتم نسبت به سنم تجربه های بسیار زیادی دارم و بسیار منطقی هستم و هیچ وقت نذاشتم احساسات بر عقلم غلبه کنه . منم میدونم کار خیلی مهمه ولی از اونجایی که از خودم مطمئن هستم که تا چند ماه آینده میتونم یه کاری پیدا کنم سخته ببینم الان به من جواب نه بگن به این دلیل که الان من کاری ندارم. از اونجایی که اون دختر بسیار خوبیه ((والبته من هم از نظر اخلاقی و شخصیتی در جای بسیار خوبی هستم و تو فامیل از احترام خاصی برخوردارم)) دوست دارم با اون ازدواج کنم. هر چند میدونم اگه هم نشه نه برای من دختر کمه و نه برای اون پسر و هر دومون شاید با کسای دیگم خوشبخت باشیم . ولی از اونجایی که همدیگرو کامل میشناسیم و ... فکر میکنم اگه باهم ازدواج کنیم زندگیه بسیار بسیار خوبی خواهیم داشت

اولا كه اون نه شوهر عمه ات
دوما گير نداده و واقعيته مگه مي شه بدون شغل و درامد ازدواج كرد و مسوليت يك زندگي رو به دوش كشيد . هيچ مي دوني زندگي چقدر خرج داره ؟ تا حالا فكر كردي كه چي جوري مي خواهي بچرخونيش ؟ اصلا چي جوري خودت بدون كارو درامد به فكر زن گرفتن افتادي ؟ به نظر من صبر كن تا يك كار پيدا كني بعدا بري جلو . الان هم نمي خواد بري باهاش صحبت كني به خاطر اينكه بيشتر خودتو كوچيك مي كني چون با اين اوضاع ممكنه سنگ جلوي پات بندازه و به نتيجه نرسي . صبر كن شغل مناسب كه پيدا كردي دست پر برو سراغش اينجوري براشون ارزش بيشتري پيدا خواهي كرد