اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
سلام دوستان
چند روزی هست که از عده ی طلاقم میگذره و تو این مدت خانوادم خیلی تو فکر ازدواج دوباره ی من هستن و بعد از اینکه کلیات یه خواستگار رو قبول میکنن؛ بدون مشورت با من قرار خواستگاری رو میذارن...
من از لحاظ روحی اصلا آمادگی ازدواج دوباره رو ندارم، ولی متاسفانه هر چی به مامانم میگم، میگه اشتباه میکنم؛ اگه دوباره ازدواج کنم همه چی روبه راه میشه...
بدتر از اون اینه که وقتی خواستگاری میاد من همون جلسه ی اول موضوع عقد و جدا شدنم رو مطرح میکنم و تا الان بلااستثنا سعی میکردن وارد جزئیات بشن...
من هنوز یادآوری اون روزا آزارم میده و نمیتونم برای کسی توضیح بدم! و همین باعث میشه اکثرا برن و همه چی منتفی شه... اینم بدتر روحیم رو داغون میکنه... من الان دارم تلاشم رو میکنم که برگردم به قبل از عقدم ولی با این رفتارا احساس میکنم بزرگترین عیب دنیا طلاق گرفتنه که من دارمش!!!
اینا به کنار، همسر سابقمم درخواست رجوع داده، مدام میگه که پشیمون شده ولی من هیچ امیدی بهش ندارم!
چی کار کنم که خانوادم بفهمن راه حل فعلی من ازدواج نیست و به همسر سابقم چی کار کنم؟
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
عزیزم اگر قبلا تاپیکی اینجا ایجاد کردیو توش مشکلاتت با همسر قبلیتو گفتی لینکشو بذار تا بخونیم و بتونیم دقیقتر نظر بدیم.
اگرم نه که بیشتر درباره زندگی متاهلی قبلیت..سن خودتو همسر سابقت..نحوه آشناییتون..معیاراتون تو زندگی...علت اختلافتون...مدت متاهلیتون...تحصیلات هر دوتون...سطح فرهنگی و اعتقادی و اقتصادی هر دو توضیح بیشتر بده عزیزم.
به هر حال الان اصلا وقت تصمیم گیری برای ازدواج مجدد شما نیست و باید حداقل 1تا2سال بگذره تا زخمهای روحی و... تسکین پیدا کنه.
الان به قول خودتون اگر خواستگاراتون بعد از فهمیدن اینکه شما قبلا عقد بودین بذارن و برن بدتر دچار سرخوردگی میشین چون هنوز مساله طلاق برای خودتون تازه هست و هضمش نکردین.
خانوادتون رو هم درک میکنم چون فکر میکنم اصلا با مساله طلاق کنار نیومدن و اونو برای خودشون ضعف میدونن(در صورتیکه اصلا نباید اینجوری باشه) و نگرانن نکنه سن دخترشون بالا بره و ازدواج نکنه.(چون متاسفانه اکثر خانواده ها سنتی فکر میکنن و فکر میکنن دختر فقط با ازدواج کامل میشه).
الان وارد زندگی جدید بشین ریسک بیمار بودن این ازدواج خیلی بالاست.
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
سلام دوست عزیز
من از پست های قبلیت اطلاعی ندارم.
اما بعداز عده که مدتش 3 ماه میباشد بخوای مجددا ازدواج کنی خیلی زوده .
خودتون هم گفتید حال روحی خوبی ندارید .
معمولا آنانی که طلاق میگیرن کمترین وقتی که برای التیام روحی بخودشون میدن 1 سال است .
از نظر من که شرایت شمارو داشتم. و این دوران روحی رو پشت سر گذاشتم.
میگم فعلا زوده برای ازدواج به خودتون فرست بدید .
پدر مادرها از رو دلسوزی نمیدونند چه پیشنهاداتی میدن .
همین باعث میشه که در تنگنا قرار بگیرید و به ناچار تن به یه ازدواج بدید .
سعی کن با خانواده صحبت کنی قانع کنی که الان وقت ازدواج نیست و بدون مشورت باشما خواستگار
نیاید.
در مورد پشیمانی همسرتون هم اگر میشه لینگ شو بزارید پستی که راجبع همسرتون هست رو مطالعه کنیم.
تا بتونیم نظر بدیم. یا حداقل آدرس لینگشو کپی کنید.
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
سلام نادیا جان
من وقتی اومدم تالار که از همسرم جدا شده بودم و درموردش اینجا حرفی نزدم.
من 21 سالمه و همسرم 26 ؛ هر دو لیسانس داریم و خب از طریق یه معرف باهم ازدواج کردیم...
راستش من هیچ احساسی نسبت بهش ندارم؛ دلم نمیخواد برگردم... دلم نمیخواد دوباره اون روزا بیاد جلوی چشمم... مگه یه آدم چقدر میتونه عوض شه؟!
اگه فکر میکنی با این شرایط من بازم امیدی برای برگشت هست و من اشتباه فکر میکنم از دو سال عقدم برات توضیح بدم:72:
پدر بزرگ عزیز.
درست سه ماه و نیم از روز جدایی ما میگذره، من خودم میدونم که حالا حالاها زوده ازدواج کنم ولی هرچی به خانوادم میگم جوری باهام برخورد میکنن انگار نمیفهمم!!!
بهم بگین چیکار کنم که بهشون ثابت کنم من واقعا آماده ی یه زندگی جدید نیستم.
روحیه ی افسرده ای ندارم الان ولی توان خوشبخت کردن یه نفر دیگه رو هم ندارم.
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
نیازی به ثابت کردن نداره.
یک بار شکست خوردید .نباید باره دومی هم باشه .
به خانواده بگید که در حال حاضر آمادگی روحی رو برای ازدواج ندارم. میخوام حداقل 1سالی رو تنها باشم.
با فکر باز بدون احساسات تصمیم به ازدواج مجدد بگیرم.
این بار باید خیلی دقت کنی .خوب تحقیق لازمه .صبروری مهمه.
شما منزل پدری زندگی میکنید .
رفتار خانواده از وقتی که جدا شدید چگونه است .
احترام اولیه رو دارید در خانواده .
ببخشیدا شرمنده. مگر جا تنگ کردید که به این زودی میخوان شوهرت بدن.
من که مرد بودم سر کار میرفتم مشکلی نداشتم اما خانمها رو نمیدونم چطوری این دوران رو میگذرونند.
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
ممنون پدربزرگ ( اسمتون حس خوبی به آدم میده ؛ یاد بابابزرگ خودم میوفتم که خیلی خیلی دوسش داشتم:43:)
تو جریان جداییم خانوادم خیلی حمایتم کردن، اگه حمایتشون نبود نمیتونستم جدا شم.
رفتارشون باهام فرق نکرده و مثل قبلا هم دیگه رو دوست داریم.
میدونین پدربزرگ این رفتارشون بیشتر از سر دلسوزیه؛ فکر میکنند با ازدواج دوباره زندگی من دوباره به روال عادی برمیگرده.
وگرنه از اینکه من خونشون باشم مطمئنم مشکلی ندارن... بابام همیشه همه ی تلاشش خوشحال کردن ما بوده.
البته تقصیر خودمم هست چون اونجوری که وانمود میکنم اوضاع روحیم خوب نیست. من درمورد گذشته هیچ حرفی نمیزنم و سعی میکنم بخندم و شاد باشم؛ فکر میکنم این مسئله هم باعث شده که مامانم فکر کنه آمادگی ازدواج رو دارم.
وقتی به مامانم میگم فعلا توانایی پذیرش فرد جدیدی رو ندارم؛ میگه حالا فعلا آشنا بشم؛ کم کم طرف مقابل خودش تو دلم جا باز میکنه!!!
اومدیم و جا باز نکرد ؛ مردم که بازیچه ی من نیستن!!!
پدربزرگ شما که تجربه داشتین؛ چند وقت بعد آمادگی ازدواج رو پیدا کردین؟
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
عزيزم بهتره يك بار هم كه شده قاطعانه نظرتو اعلام كني.الان وقت ازدواجت نيست
بگو ميخوام ذهنمو اروم كنم بايد اون گذشته رو فراموش كنم.
شما سني هم نداري كه مادرت نگران بالا رفتن سنت باشه.
بهتره اول خودتو آروم كني يه مدت استراحت داشته باشي تا ذهنت اشفتگي اون رابطه رو فراموش كنه.
اصلا نبايد زير بار خواستگار اومدن بري .
ازدواجي كه تو اين دوران اتفاق بيفته فكر نكنم عاقبت داشته باشه.حداقل يك سال مهلت بگير نه يك سالي كه هي بگن خواستگار اومده و از اين حرفا . يك سال كاملا بدون فكر ازدواج
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gole kaghazi
پدربزرگ شما که تجربه داشتین؛ چند وقت بعد آمادگی ازدواج رو پیدا کردین؟
من حدود 3سال .
من شرایتم با شما فرق داره . من بابت مهریه کم آوردم باید جبرانش میکردم.
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
ممنون گلنوش عزیز؛ فکر میکنم حق با شما باشه و باید با قاطعیت بیشتری با خانوادم صحبت کنم.
تا الان همش نخواستم ناراحتشون کنم و خیلی محکم نگفتم، خداکنه ناراحت نشن.
پدربزرگ گرامی؛ فکر کنم با وجود اینه که مهریه ای در کار نیست، ولی منم باید خیلی صبر کنم.
RE: اجبار برای ازدواج مجدد و نارضایتی من
عزيز من مگه كسي از حرف حساب بايد ناراحت بشه؟؟؟؟
در ضمن الان ناراحت بشن خيلي خيلي بهتر از اينه كه خداي نكرده يه ازدواج عجولانه
بخواد دوباره سرنوشت تو رو به بازي بگيره