همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
سلام دوستان طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق.
من يه كار اشتباهي رو به دليل عصابانيت زياد انجام دادم در رابطه با خانواده ي شوهر ولي متاسفانه ترسيدم كه راستشو بگم به انها و شوهرم كه هيچ تقصيري نداشت رو مقصر جلوه دادم چون با شناختي كه از خانواده ي شوهرم دارم و همچنين از نظر مالي وابسته هستيم به انها.اگر من ميگفتم كه مقصر من بودم تكه بزرگم گوشم بود و من گفتم مقصر شوهرمه.امروز بابت اين موضوع شوهرم بسيار شديد از طرف خانواده اش بهش توهين شد و حتي خانوادش پا رو فراتر نهادند و جلوي دوستان شوهرم اون رو كوچك كردند.من الان خيلي ناراحتم از اين موضوع.شوهرم اصلا نگفت كه خانومم مقصر بوده ولي من خيلي عذاب وجدان دارم.اون اشتباه من اونقدر بزرگ نبود ولي خانواده ي همسرم خيلي توهين كردند و گفتند كه ديگه ما رو از نظر مالي حمايت نميكنن،خيلي خيلي ناراحتم و مدام دارم گريه ميكنم و اصلا نميتونم اروم بشم قلبم هم شديد ميزنه]
تنها حسن اين اتفاق اين بود كه دونستم شوهر خيلي خوبي دارم و عذاب وجدانم بيشتره.٠
و يه موضوع ديگه چون ميدونم كه حمايت مالي خانواده ي شوهرم از نظر مالي خيلي براي همسرم مهم بود و الان نميدونم چه كار كنم .البته بابت اين كمك منت زيادي روي ما بود.ولي به هر صورت ما ميساختيم الان نميدونم چه كار كنم.
شوهرم هم ميگه اشكالي نداره كه گفتي من انجام دادم و نميخواد بري راستشو بگي تا كار خراب تر بشه.
خيلي ناراحتم.
اصلا هم دلمون نميخواد كه بريم و ازشون خواهش كنيم كه از نظر مالي حمايتمون كنن چون واقعا ما رو تحقير كردند.شوهرم هم همش تو فكر كه چطور اين بحران مالي رو مديريت كنه .ما حتي با وجود كمك مالي اونها هم به سختي و بسيار با قناعت زندگي ميكرديم الان ديگه نميدونم چه كار كنم.
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
عزیزم ناراحت نباش کاریه که شده به حرف همسرت گوش کن اگه بعد اینهمه بحث بری بهشون بگی مقصر تو بودی کار از این بدتر میشه,با پسر خودشون اینطور برخورد کردن با تو که دیگه گفتن نداره
نگران نباش خونواده همسرت الان ناراحتن اما ناراحتیشون به مرور کمرنگ میشه و همه چی مثل روز اول میشه البته امیدوارم و برات دعا میکنم
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
خيلي ممنون.التماس دعا،اين كساني رو كه من ميشناسم چشمم اب نميخوره كه دلشون واسه پسر خودشون هم بسوزه.البته شوهرم هم خيلي براي خانوادش خدمت كرد ولي اگر اين كارا رو براي يه سگ كرده بود لااقل براي تشكر يه دم تكون ميداد ولي اينا منكر همه چيز شدند.دعا كنيد كه هر چه زودتر شوهر من از نظر مالي بتونه مستقل بشه و ديگه ما مجبور نشيم زخم زبون بشنويم.خيلي خيلي التماس دعا دارم و ما را در دعاهاتون فراموش نكنيد.تا بخواد اين زخم من خوب بشه زمان زيادي ميبره.واقعا من حس كردم كه تو جهنم هستم.
حالا مشكل اينه كه تا زماني كه شوهرم بتونه يه كار كه دخل و خرجمون با هم بخونه پيدا كنه خيلي طول ميكشه نميدونم تا اون موقع چه كار كنيم.
به نظر شما راه حلي براي رفع اين مشكل وجود داره.شما فكري به ذهنتون ميرسه كه ما كمترين آسيب رو ببينيم؟لطفا من رو راهنمايي كنيد؟پيشاپيش سپاسگزارم.:323:[size=large][color=#DDA0DD]
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
سلام
حالا شما یا همسرتون اشتباه کرده باشین (ایندفعه شما بودی دفعه بعدی ممکنه شوهرتون باشه) خانواده شوهرتون که نباید اینهمه سرزنش کنن مگر بخاطر اینکه مخارج شما رو تامین میکنن به خودشون اجازه میدن اینطور با بی احترامی برخورد کنن پس این مشکل باید از ریشه حل بشه
اینکه از لحاظ مالی به خانواده شوهر خیلی وابسته هستید همین ایراد و اشکلاتی هست که الان میبنی و در آینده هم باهاش در گیر هستین
نمیدونم شما خودت شاغل هستی اگر نه میتونی با کسب درآمد یه خورده از مشکلات رو کم کنید
در زمینه شغلی برای شوهرتون راه پیشرفتی هم هست؟
به نظرم تا اونجائیکه میتونید هر دوی شما باید سعی کنید این وابستگی مالی رو کم کنید و روی پای خودتون بایستید
همینجوری هم که زن و شوهر از هر لحاظ مستقل از خانواده ها هستن همیشه بیم دخالت و درگیری وجود داره حالا شما حساب کنید مخارج تون هم بر عهده اونها باشه خب معلومه برای هر چیزی برای شما تعیین تکلیف میکنن و اگه کوچکترین خطایی داشته باشید سرزنش می کنن
مهسای عزیز غم و غصه رو بذار کنار و به فکر استقلال هر چه بیشتر خودت و شوهرت باش فعلا این اولین قدم شما باید باشه
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
سلام مهسا خانم
طاعات و عبادت هاي شما هم انشاالله قبول باشه.اختلاف و در گيري با خانواده ي همسر تنها مشكل شما نيست و خيلي ها با اين مسايل درگير بوده و هستند.به نظر من بهترين كار اينه كه صبر كنيد اگر انها رو ديدين تا خودشون چيزي نگفتن شما هم سعي در بحث كردن نكنيد و بگذاريد گذر زمان مشكل رو حل كنه .مثل قبل سلام و احوالپرسي كنيد و اگر خواستند صحبتي كنند بگين كه اين مشكل شما و پسرتون هست و من قصد دخالت ندارم.
انشاالله مشكلتون حل بشه و اميدوارم كه بدون منت هيچكسي خودتون بتونيد روي پاي خودتون بايستيد و ديگر ناراحت كمك كردن و يا نكردن خانواده ي همسرتان و ديگران نباشيد.
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
من خودم شاغل نيستم و شوهرم هم با پدرشون كار ميكردند و حالت شريكي نبود.شوهرم ليسانس زبان انگليسي دارند و يه مدت جايي كار ميكردند كه حقوقشون بسيار كم بود واصلا كفاف زندگي ما رو نميداد بعد از اون پدرشون كه شغل آزاد دارن گفتن كه بيا براي من كار كن و من به شما حقوق ميدهم .شوهرم دانشگاه آزاد براي فوق ليسانس قبول شدند و پدر شوهرم از اون مقداري كه قرار گذاشته بودند با همسرم .بيشتر به همسرم حقوق ميدادند تا بتونه خرج دانشگاهش رو هم بده البته مقدار زيادي رو شوهرم وام گرفت كه بعدا بايد بپردازه .(خيلي كم بود اين مقدار كمك بيشتر پدر شوهرم) ولي به هر حال ما با سختي بسيار و قناعت سعي ميكرديم كه بتونيم زندگي كنيم.شوهرم ١ سال ديگه مونده كه درسش تموم بشه .حالا كه پدر شوهرم گفته كه ديگه نيا با من كار كن.شوهرم و من به خاطر مثلا اين لطفي كه پدر شوهرم در حق ما كرده ما هم واقعا در خدمتشون بوديم و هميشه سعي ميكرديم كه جبران كنيم ولي اونها ميگن كه ما سربارشون بوديم و ه][/align]
دقيقا سارا جان اونا فكر ميكنن كه ما بايد كاملا تابع اونا باشيم به خاطر مثلا لطفي كه در حق ما ميكنن.[حقوق شوهرم در قبال كاري بود كه انجام ميداد .لطف پدر شوهرم اين بود كه در اين بحران نبود كار ،لااقل شوهرم كار داشتن و حقوق بخور و نمير.
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
مهسا جان شوهرتون نمیتونن با همین مدرک زبان در آموزشکده های خصوصی تدریس کنن؟ یا معلم خصوصی زبان بشن؟
برای امتحان بد نیست یه آگهی در روزنامه بدین تا ببینید نتیجه چی میشه یا به دوست و آشنا بسپارید تا یک کار نیمه وقت برای شوهرتون پیدا کنن
فعلا شما خودت رو از لحاظ روانی آروم کن تا بتونی به شوهرت آرامش بدی بعد فکراتون رو بکنید
تا شوهرت یک کار مناسب نیمه وقت گیر بیاره (با توجه به اینکه دانشجو هست) شما با یکی از اعضای خانواده شوهرت که میدونی دلسوز تره صحبت کن و ازشون بخوای با توجه به وضعیت دانشجو بودن همسرت اون خطا و اشتباه رو نادیده بگیرن و دوباره برگرده سر کارش ولی در عوض جبران میکنید
فقط یادتون باشه دیر یا زود باید استقلال مالی خودتون رو حداقل تا بخش زیادی بدست بیارید سخت هست ولی میشه
خیلی از زوج ها با همین قناعت و تلاش به دنبال هدف شون دویدن و بعد از یه مدت سختی کشیدن به خواسته هاشون رسیدن
شما هم ناامید نباش خانومی تلاش تون رو برای بهتر شدن وضعیت زندگیتون بکنید مطمئن باشید در فقط روی یک پاشنه نمی چرخه.
بحران مالي ناشي از اختلاف با خانواده ي همسر را چگونه حل كنيم؟
شوهرم تصميم داره كه مستقل بشه و از امروز دنبال كار هست ولي مشكل اينه كه تا زماني كه شوهرم شغل مناسب نداشته باشه چگونه زندگي كنيم.خانواده ي خودم هم در توانشون نيست كه به ما كمك كنند.در ضمن ما قبلا هم هيچ خرج اضافي نداشتيم كه الان بخوايم قطع كنيم.چه كار كنيم؟
ميخوام عنوان تاپيكم رو عوض كنم بايد چه كار كنم؟
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
سلام مهسا جان
مدیران باید عنوانت رو عوض کنن.همینجا مطرح کن کمکت میکنن.
در مورد اتفاقی که افتاده
نترس و نگران نباش.همه چیز رو از دید بد و منفی نبین.شاید این اتفاق دریچه جدیدی باشه برای شما و همسرت تا بالاخره دست به زانو بگیرید و خودتون رو پای خودتون بایستید.
چون این وابستگی مالی اصلا درست نبوده و نیست.یادت باشه نقش شما در اینجا خیلی پررنگه و باید به عنوان یک زن به همسرت ارامش بدی و دلهره هاش رو کم کنی.
پیشنهادی هم که سارا جان داد بد نبود.میتونه در قسمت اماده به کار یه آگهی بده.هزینه ای هم نداره آنچنانی.
قبول دارم که خرج دانشگاه آزاد خیلی زیاده.اما چون ارشده و تعداد واحدهاش کمه میتونه هم درس بخونه و هم کار کنه.
از طرفی میتونه یک ترم رو مرخصی بگیره تا اوضاع رو به راه بشه.
باز از طرفی دیگه شما میتونی یه کار برای خودت پیدا کنی و کمک خرج همسرت باشی.
کمی قناعت کن.من هم در یک برهه زمانی همسرم شغل نداشت و ما هم حال و روزی شبیه شما رو داشتیم.ممکنه سخت بگذره ولی میگذره.
توکلتون به خدا باشه و بدونید خدا اگر بخواهد بی حساب روزی میرسونه.
مطمئن باش شرایط همسرت الان از شما بدتره.بالاخره مرده و نان اوره خونه.وقتی میبینه کسی که دوستش داره و بهش سپرده شده در فشار و نداریه قطعا خیلی غصه میخوره.مراقب باش با رفتارت و اعمالت حتی غیر مستقیم این ناراحتیش رو افزایش ندی.
درست میشه.زندگی پره از این ناملایمتی ها و پستی و بلندی ها.
موفق باشی:72:
RE: همه ي اشتباهات رو به گردن شوهرم انداختم.
خيلي ممنون دوستان بابت راهنمايي هاي خيلي خوبتون.
موقعي هم كه شوهرم براي پدرش كار ميكرد هم ما در مضيقه بوديم و بسيار قناعت ميكرديم در جزيي ترين امور.من ماههاست براي خودم هيچي نخريدم و حتي شوهرم هيچي نخريده .تنها خرج ما براي خوراك و پول آب و برق و... و پول اجاره ي خونه.خيلي سعي كرديم كه جايي بريم كه پول اجارش زياد نباشه.وسايل خونه هم اصلا نخريدم.يعني اگر اين هزينه ها رو هم كاهش بدهيم يعني ديگه هيچي.بيرون رفتن و مسافرت كه اخرين بار اصلا يادم نمياد كي بود.خب اگر شوهر من كار پيدا كنه زمان ميبره.من ناراحت اين مدتي هستم كه قبل از پيدا كردن كار مناسب براي هر دومون هست.ما در اين مدت بايد چه كار كنيم.من سعي كردم كه سطح توقعاتم رو بسيار پايين بيارم و در كل ميشه گفت توقعي ندارم.خيلي داغونم هم از حرفاشون و هم از آينده ي فوق العاده سختي كه خواهيم داشت.معلوم نيست كه وضعيت ما تا كي ادامه خواهد داشت.متاسفانه اصلا نتونستيم پس اندازي هم داشته باشيم و تمام اينها رو خانواده ي شوهرم مي دونن.
همش از اين ناراحتم كه اگر پول اجاره خونه رو نداشته باشيم كه بديم بايد چه كار كنيم.
لطفا اگر ميشه عنوان اين تاپيك رو عوض كنيد به بحران مالي ناشي از اختلاف با خانواده ي همسر رو چگونه مديريت كنيم؟
اتفاقا قبل از كار با پدرشون در يك مؤسسه ي خصوصي زبان كار ميكردند كه اصلا حقوق خوبي نداشت و خيلي خيلي كم بود و اصلا نميتونستيم زندگي كنيم.پيشنهاد كار با پدرش رو خود پدر شوهرم داد و شوهرم در قبال كاري كه ميكرد حقوق ميگرفت.