RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
حالا یک سوال پادشاه عاشق چه چیز آن کنیز شده بود ؟
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
یعنی شاه چه چیز میتواند در آن کنیز ببیند که در حین شکار و بلافاصله عاشق اون کنیز بشود
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفص چون میطپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
عاقل داستان شما پادشاه است یا نیست ؟ اگر هست که او هم بدنبال ظاهر بوده ؟
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
لطفا اینو توضیح بدید من برام مهمه که بدونم انسان چطور میتونه بدنبال رنگی نباشه چطور میتونه راه درست را انتخاب کند و عاقبت ننگی نشود ؟
آیا به نظر شما راهی دارد ؟
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
سلام
لطفا اینو توضیح بدید من برام مهمه که بدونم انسان چطور میتونه بدنبال رنگی نباشه چطور میتونه راه درست را انتخاب کند و عاقبت ننگی نشود ؟
بله به عقيده من انسان اگه با خودش و خداي خودش يكرنگ باشه و تهي از ريا و خودخواهي و منيت باشه اونوقت عشقش هم سبقه و رنگ و بوي خدايي خواهد گرفت . و چه بسا عشق چنين انساني حتي اگه عشق زميني هم باشه سرآغازي براي انس و الفت و وصال و لقاء بشه .....
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط erfan25
بله به عقيده من انسان اگه با خودش و خداي خودش يكرنگ باشه و تهي از ريا و خودخواهي و منيت باشه اونوقت عشقش هم سبقه و رنگ و بوي خدايي خواهد گرفت . و چه بسا عشق چنين انساني حتي اگه عشق زميني هم باشه سرآغازي براي انس و الفت و وصال و لقاء بشه .....
خوبه که لااقل شما بودید و جوابی دادید من حرف شما رو کاملا میپسندم اما بازهم سوال دارم
چطور میشه رنگ رو از عشق جدا کرد ؟ اصلا عشق به چه چیزهایی گفته میشود و یک انسان در وهله اول عاشق چه چیز میشود یا باید بشود و ظاهر در این جا چه نقشی دارد یا اصلا دارد یا ندارد؟
چطور میشه به همه آموزش داد که به دنبال واقعیتهای ماندگار زندگی بروند و نه رنگ ؟
این را روشن کنید تا شاید راهی باشد همیشگی برای همه جستجوگران...
آغاز هر چیز رنگ است و ظاهر درست ؟
اصلا ظاهر چیست و باطن چیست ؟ تروخدا یکی اینها رو توضیح بده :47:
من میخواهم بدانم چطور میشود از ظاهر به باطن پل زد و ضمنن مردم ظاهر بین را چگونه میشود قانع کرد؟ خودتان که میدانید آنها دست بردار نیستند آنقدر میگویند تا یک نفر را از راه بدر کنند و یا حداقل کاری که میکنند اینست که به شک میاندازند ...
فکر کنید با حضرت فاطمه بارها گفته بودند که علی فقیر است و دل او را شکسته بودند یا حضرت خدیجه را برای ازدواج با حضرت محمد بارها و بارها با کنایه ها آزرده و دلتنگ کرده بودند .
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
آرزو خانم من مي خوام نظر خودم رو در قالب داستانی در ارتباط با عظمت
عشق ٬ این اسطرلاب اسرار خدا از < فرانسوا ماری ولتر >
نویسنده قرن هیجدهم فرانسه تقدیم دوستان خوبم بدارم :
جوانی مسلمان در دهکده خویش آسوده میزیست . اندامی
موزون و چهره ای زیبا داشت و ارسلان نام داشت . از
خردسالی پرهیز کار و پارسا بود . روزی فرشته ای از آسمان
بدیدارش آمد و بدو گفت :
اخلاص تو شایسته پاداشی بزرگ است ! آمده ام تا به تو
مژده دهم که به زودی امام شهر خواهی شد و بر همه مومنین
سروری خواهی داشت ! بشرط آنکه با من پیمان بندی که همه عمر
با عشق سر و کاری نداشته باشی ٬ و جز از دور بر زنان منگری !
جوان غافلانه این را پیمان را گردن نهاد و چندان سرمست نام و
نشان شد که یادی از بی احتیاطی خود نکرد !
روزگاری گذشت و او چنان محترم و بزرگ شد ٬که در خیالش نیز نمی
نمیگنجید ٬دارائی که در دست او بود از حد تصورش فزون بود !
سالی چند بگذشت و جوان کم کم پی برد که اینهمه افتخار ٬ رفاه ٬ و
آسایش بی اندکی عشق بکار نمی آید ! هر روز صبح با شوری فراوان
و دلی مشتاق از پیمان خود یاد میکرد و در دل با خود میگفت : که در
این سودا مغبون شده است ! یک روز دخترکی زیبا را دید که چشمان
دلفریب و عارضی گلگون داشت ٬ دل در بند مهر او بست و گفت :
خداحافظ ای زندگانی با شکوه و جلال ٬خداحافظ ای سروری پر
احترام !
من به دهکده خود باز میگردم ٬ زیرا دیگر از مال دنیا بجز معشوق خود
چیزی نمیخواهم ! و زندگی ساده و بی مال و منال خویش را به
زندگی بدون عشق ترجیح میدهم !
فرشته بار دیگر بنزد او آمد و از سست طبعی ملامتش کرد ! اما
عاشق وارسته بدو گفت : نظری بر محبوبه من افکن تا ببینی که
چسان در این سودا مغبونم کرده بودی ! سود خویش را از این سودا بر گیر
و بحال خویشتن وا گذار ٬ من بی یار خود به بهشت هم
نمیروم !
عالم از شور وشر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
اما آقای عرفان بازم میرسیم به صورت زیبا ؟!!
یعنی صورت زیبا رنگی نبود....
ولی مال دنیا ننگی بود ؟
اگر این دختر باطن زیبا نداشت چه ؟
یعنی به نظر شما به استناد داستانی که تعریف کردید، عشق واقعی به پول نیست ولی به جمال زن هست . جمالی که به باطن ربطی ندارد ؟
درست؟
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
نه خير منظور من رو شما درك نكرديد ،زيبايي هميشه به ظاهر نيست اما آنكه صورت زيبا داده سيرت زيبا رو هم عنايت فرموده پس ما چون در قلب داستان نيستيم نمي تونيم بگيم كه اون دخترك جمال ظاهري داشته اما جمال باطني نداشته و معمولا در داستانها و تمثيل ها هم از زيبايي ( چشمان زيبا - صورت گلگون) بيشتر مثال مي زنند تا به اصل موضوع يعني زيبايي باطني برسند ، اما عشق واقعي عشقي است كه از اعماق وجود برخيزه و در كل من بر اين عقيده هستم كه عشق بايد رنگ داشته باشه !! كي گفته عشق نبايد رنگي باشه ؟!!
عشق بايد همرنگ پاكي و صداقت باشه (سفيد) عشق بايد سرشار از شادي و نشاط باشه (سبز) عشق بايد عمق و ژرفاش فزوني داشته باشه و زلال باشه ( آبي به رنگ دريا) عشق بايد در تمام لحظات زندگي نوآوري رو به انسان بياموزه و انسان رو فعال و پرتلاش كنه و سرشار از رنگهاي مختلف باشه ( مثل رنگين كمان) عشق با رنگهاي زيباش بايد انسان رو به معبودش نزديك كنه عشق اگر زميني هم باشه بايد انسان رو به خدا نزديك كنه و عشقي كه باعث بشه انسان از معبودش دوري كنه عشق نيست بلكه هوس است .
حالا نيازي نيست ما خودمون رو خسته و اذيت كنيم كافيه فقط در نظرمون باشه كه عشقمون چقدر ما رو به خدا نزديك كرده همين
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط erfan25
یک روز دخترکی زیبا را دید که چشمان
دلفریب و عارضی گلگون داشت ٬ دل در بند مهر او بست و گفت :
خداحافظ ای زندگانی با شکوه و جلال ٬خداحافظ ای سروری پر
انوقت.... احیاناً......... این آقا همان زرگر ، و دختر همان کنیزک داستان آقای آرمانخواه نبودند ؟
«اون کنیزک دلش پیش زرگری از دیار سمرقند گرو رفته...»
ولی این فاکتور سیرت زیبا ظاهراً نمیخواد حذف بشه و شما هم که صریح اعتراف کردید رنگ باید باشد ... خوب من به شما اعتراضی ندارم بهر حال این نظر شماست ولی من میگم بالاخره همه اول از ظاهر شروع میکنند و دل میبندند و چرا ؟
موضوع زیبایی در دو داستان بالا به هر حال باقی مانده و کنار نرفته است اما دم از عشق واقعی و باطن پرستی زده شده است
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
.... ولی در داستانی ساده دیگر که الان یادم نیست نوشته کدام نویسنده خارجی است اگر شما میدانید لطفاً یادآوری کنید، دختری با وجود همه رنگها عاشق یک گوشت پشت میشود آیا به نظر شما عشق او واقعی تر نیست؟
من میگویم چرا برای ما ( حتی خودم )سخت است که باطن پرست باشیم . چون راحتترین راه برای عاشق شدن ظاهر است ؟ !
RE: عشق اصطرلاب اسرار خداست
خب اين به خاطر اين است كه انسان طالب زيبايي است و ابزاري كه براي شناخت و كشف زيبايي آفريده شده است
1- چشم براي كشف زيبايي ظاهري
2- دل براي كشف زيبايي باطني
حالا بستگي به خود فرد داره كه كدوم يك از اين ابزارهايي كه خدا در وجودش قرار داده بهتر كار كنه ، مسلما هميشه در وهله اول ابزارهاي ظاهري چون با اجسام سر و كار دارند و اجسام قابل رويت هستند بهتر كار مي كنه ولي دل بايد در تماس باشه و بدون داشتن تماس نمي تونه كارايي خودش رو به خوبي نشون بده اگه ابزار دل ما به منبعي وصل باشه مسلما تواناييمون در درك زيباييهاي باطني بيشتر هست ، گاهي هم ممكنه به منبع خاصي وصل نباشيم اما در اثر ايجاد ارتباط و شناخت از باطن معشوقمون به زيبايي باطن اون پي ببريم و اونوقت بستگي به خودمون داره كه زيبايي باطني رو ملاك انتخاب قرار بديم يا زيبايي ظاهري كه اين يك بحث عرفاني است و بر مي گرده به سير سلوك و مراحل خود ساختگي كه فرد در خودش ايجاد كرده ولي معمولا ما ( انسانهاي عادي ) بيشتر طالب هر دوي اينها هستيم يعني هم زيبايي ظاهري و هم زيبايي باطني . كه باز هم در افراد مختلف فرق مي كنه و بايد ببينيم هر فردي ملاكهاي زيبايي ظاهري رو باطني رو در چه چيزي مي بينه ....