RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
سلام دوست من خوش اومدي
خيلي خوب احساسات و حرفات رو بيان كردي مشخصه انسان فهميده اي هستي ازت خواهش مي كنم منتظر باش تا دوستان ديگه نظر بدن من فعلا تو رو به آرامش دعوت مي كنم و مي خوام فعلا دست به هيچ كاري نزني انشاءالله سرم خلوت بشه بيشتر صحبت خواهيم كرد پس فعلا آرامششششششش !!!
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
ممنون بابت لطفتون!!
این نکته رو فراموش کردم: اینکه خودم شهرستانی هستم و تو تهران زندگی می کنم!!
سیما هم که تهرانی هست!!
مادرش یکی از بهانه هایی که اولش آورد این بود که شما شهرستانی هستید!!
من با جواب های رک تونستم قانعش کنم و تقریبا مطمئن شدم دلیلی برای مخالفت ندارن جز همون که گفتم(به خود دختر گفتم و این به نوعی توهین به پدر و مادرش می شه(البته از نوع دیدگاه اونها)!!)
دلیل هایی که مادرش می آورد کاملا مشخص بود که بهانه بود!!
حالا مشکل من خانواده اش نیست!!
مشکلم اینه که سیما رو آروم کنم!!
حتی حاضرم از خواستم(ازدواج باهاش)بگذرم ولی سیما رو اینطوری شکسته نبینم!!
البته می فهمم این حالت گذراست!!
سیما هم فهمیده تر از اونی هست که تو این مدت کار دست خودش بده!!
ولی حتما باید به راهی باشه که این مدت رو کوتاه تر کرد!!
مطمئنا یه راهی هست!!!
البته فکر می کنم اشتباهی تاپیک رو در این تالار ایجاد کردم!!
باید تو قسمت مشکلات دختر و پسرها می بود!
حالا اگر ناظران مشکلی هست زحمت بکشن انتقال بدن ممنون می شم!!
مدت آشناییمون هم
قبل از شروع روابط عاطفی مون حدودا 3 ساله!!
ولی فقط 3 ماه اول و 6 ماه آخر اون رو مداوم با هم ارتباط داشتیم و تونستیم از روحیات هم با خبر بشیم!!
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
البته فکر می کنم اشتباهی تاپیک رو در این تالار ایجاد کردم!!
باید تو قسمت مشکلات دختر و پسرها می بود!
حالا اگر ناظران مشکلی دیدند بگن!!
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
من یک پیشنهاد کارکردی برای شما دارم و آن اینکه دختر مورد نظرتان را با این تالار آشنا کنید،ما جادوگران بی جادویی هستیم که با افسون سخن درست،حرف حساب و همدردی او را کمک می کنیم تا این برهه از زندگیش را از سر بگذارند.
منتظر پاسخ شما هستیم . . .
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
امکان نداره با شما حرف بزنه!!
وقتی با تهدید خودکشی حاضر شده با من حرف بزنه!!
فکر نمی کنم حاضر بشه اینجا بیاد!!
اگر هم بدونه من در موردش جایی حرف زدم دیگه قطعا حاضر نمی شه حتی با من حرف بزنه!!
متاسفانه مخم هنگ کرده!!
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
امکان نداره با شما حرف بزنه!!
وقتی با تهدید خودکشی حاضر شده با من حرف بزنه!!
فکر نمی کنم حاضر بشه اینجا بیاد!!
اگر هم بدونه من در موردش جایی حرف زدم دیگه قطعا حاضر نمی شه حتی با من حرف بزنه!!
متاسفانه مخم هنگ کرده!!
و هیچ راهی به ذهنم نمی رسه!!
خیلی سر سخته!!
خیلی ...!!
بخاطر همینم هست که من فعلا فقط می خوام راضیش کنم ارتباطش رو قطع نکنه با من!!
حالا دیگه من نمی دونم چیکار کنم!!
حتی می گفت شاید اون یه جلسه رو هم حاضر نشه!!
یه نوعی داره از خودش+من+و در کل همه انتقام می گیره!!
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
این اولین باری که تو زندگیم با کسی انقدر راحت حرف می زنم!!(مشکل قدیمی من که بجز سیما هیچ همدردی ندارم)
دلیلشم اینه که نه شما من رو خواهید شناخت!!
نه من شمارو!!
پس از خودم هم توضیح می دم!!
شاید اشتباه بود!!
نباید اصلا از اول چنین رابطه ای شروع می شد!!
با اینکه حتی اگر الانم راضی بشن من می تونم یه زندگی دونفره رو اداره کنم!!
ولی خوب!!
اونا اینطور فکر نمی کنن!!
ولی من به خودم حداقل در این مورد اعتماد دارم که من تصمیم هام زود گذر نیستن!!
حتی فکر نکنم دیگه بشه نظر سیما رو دوباره عوض کرد!!
مشکل اصلی در مورد خود من شاید یه عقده محبته که از دوران کودکی به جا مونده!!
که حاصل برطرف نشدن نیاز دوم یک کودکه(1.عشق والدین نسبت به اون --2. عشق والدین نسبت به هم)!!
شاید بخاطر همین هست که اینقدر به سیما وابسته هستم!!
شاید هم بخاطر همین هست که حاضرم براش هر کاری(تاکید می کنم "هر کاری") بکنم!!
شاید....
حالا من یه چیزی میگم شما یه چیزی دیگه تصور می کنید!!
یه مثال می زنم!!
دوشنبه که رفت!!(صبح ساعت 11 بود که اس ام اس زد و خداحافظی کرد و رفت ولی حتی نخواست صدای من رو بشنوه(اون روز))
از دوشنبه ساعت 11 و نیم صبح بود فکر کنم
تا 1 شب من گوشیش رو می گرفتم اون رد میکرد!!
کار ول کرده بودم و سه شنبه هم همین جریان بود!!
تقریبا شبانه روزی گوشیش رو می گرفتم!!
چون بهش قول داده بودم خودم سراغش نرم تنها راهش همین حرف زدن بود!!
و فقط یه فرصت می خواستم تا با پدر مادرش حرف بزنم!!
تو تالار داشتم می خونم در مورد اینکه بعضی ها نوشتن بی خیال شدم و ...
ولی باید بگم که من اصلا نمی تونم با بی خیال شدن کنار بیام!!
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
شهروز جان
بعضي وقتا بهتره يه كم كوتاه بيايم وطرف رو به حال خودش بذاريم تا بهتر بتونه فكر كنه و تصميم بگيره ، خيلي وقتا رها كردن باعث به دست آوردن ميشه ، من بهت پيشنهاد مي كنم يه مدت كلا خودت رو از اين فكر بيرون بيار و با مسائل ديگه سرگرم كن اصلا تو همين تالار بچرخ پاسخ دوستانت رو بده مطالب ومقالات رو بخون به بخش آرامش و خلاقيتها سر بزن تا كم كم از اين حال و هوا بيرون بياي اون دختر هم اينجوري بيشتر در آرامش هست و وقتي از فشارها كاهش پيدا كنه بهتر مي تونه تصميم بگيره نترس اگه دوستت داشته باشه به هيچ قيمتي حاضر نيست از دستت بده ، اما اگه هم اينجوري شد اصلا غصه نخور تو پسر فوق العاده باهوش و فهميده اي هستي كه مي توني تو زندگيت سرشار از موفقيت و شادي بشي حيفه خودتو با اين افكار از بين ببري سعي كن احساسات رو تو زندگيت نقشش رو كمرنگ تر كني و يه توصيه ديگه اينكه به شخصيت خودت بيشتر بها بده سعي كن هيچ وقت و به هيچ قيمتي ارزش خودتو رو پايين نياري درسته تلاش كردن براي رسيدن به معشوق زيباست اما طبق تجربه اي كه دارم ميگم رهاش كن بزار به حال خودش بمونه اونوقت نتيجه اش رو خواهي ديد ، ( اگه خدا بخواد يا خودش رو بهت مي ده يا يكي خيلي خيلي بهتر از اون ) پس رهاش كن و همه چي رو به خدا بسپار سخته ولي لذت بخش هست .....
RE: زندگی نابود شده یک نفر!!
ببینید
بهتره من دردش رو بشکافم؟؟
یا اینکه دردش سر بسته بمونه و بهش امید بدم--راه حل های نو جلوش بزارم؟؟
کدوم یکی فکر می کنید موثر تر می تونه باشه؟؟با دلیل بگید ممنوون
یعنی موضوع بحثمون فردا همدردی باشه یا یه نوعی آینده نگری و حل مشکل!!