میخواهم بروم پیش لیلا
لیلا یکساله رفته و هر کاری میکنم از یادم نمیره،ازدست من خودشو کشت،هرکاری کردم کسی جاشو پرنکرد،من هم میرم پیشش،سالگردش نزدیکه و من هم همون قرصها رو میخورم و مثل لیلا تنها میرم،اومدم اینجا شاید آروم بشوم اما اینجا هم نشد و هر چی خوندم مثل زندگی خودم بدبختی بود،لعنت به این زندگی کثیف و خسته کننده،خودکشی یه راه نجاته تا ابد میرسم بهش و تنهاش نمیزارم
تحمل نکردنش بهتره از زجرش،دیگه ازکسی هم کمک نمیخوام وارومم