نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
سلام.امیدوارم با این تاپیک بتونم ازتموم تاپیکای پی در پی قبلیم نتیجه رو برداشت کنم.
حس میکنم به ریشه اصلی مشکل نزدیک شدم.همون نقطه دردناک.گاهی به خودم میگم چقد بده که اینجا ادمو بصورت مجازی میشناسن و باعث میشه اونطور که باید راحت نباشیم اما من تموم سعیمو میکنم که ازموضوع فرار نکنم.
جریان از وقتی شروع شد که خارپشت یه لینکی رو تو یه تاپیک گذاشت و من خوندمش.اون قسمت رو بصورت نقل قول میارم.درباره مردهای مورد پسند خانومها
نقل قول:
5- مرد آزاد و رها (به آنها پسرهای شر هم گفته میشود)
این دسته از مردها از قید و بندها آزاد هستند و اجازه میدهند که باد آنها را به هر کجا که میخواهد ببرد که معمولا هم به مکانهای جالب و سرگرم کننده ای کشیده میشوند. او موتورسواری میکند، از کار خود میزند تا با شما در کوچهها پرسه بزند، نگران آینده نیست و به پیش روی خود چشم دوخته است.
چرا این مرد غیر قابل اجتناب است: تمام خانمها تا حدی خواستار یاغی گری و سرکشی هستند (البته در حد معقول) او عاشق آزادی و رهایی این مرد میشود و آرزو میکند که روزی خودش هم بتواند این طور باشد. روح سرکش این مرد شادابی و جوانی را به رابطه شان اضافه میکند و خانم هم همیشه در تلاش برای رام کردن اوست- هرچند میداند که هیچ گاه واقعا موفق نخواهد شد.
همیشه برام سوال بود چرا من انقد جذب ادمای شر و یلخی و بی قید میشم البته به جزموتورسوار که از موتورسوارا بدم میاد و در مقابل وقتی یه ادم اتو کشیده مثبت ومتین میومد خواستگاریم حالت عق بهم دست میداد؟
حالا انگارقضیه روشن شده...
پدر من ادم فوق العاده بیشتر ازحدی که تصور کنید سختگیر بود و تا همین چند سال پیش خیلی خیلی تعصبی.اگه لازم باشه مثال هم میزنم چطوری.
همین یه خلا بزرگ تو من بوجود اورد که نا خوداگاه جذب ادمای بی قید و یلخی که البته پدرم و خونوادم ازشون متنفرن میشدم.ادمایی که خیلی وقتا ازنظر قیافه خونواده تحصیلات و ..ازم پایینتر بودن اما بهم حس ارامش میدادن.
الان گره پیدا شده اما راه حل رو نمیدونم چیه؟راهی که این خلا رو خودم پر کنم و دیگه جذب اون ادما نشم نمیدونم چیه؟
موفق باشید
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار66
نقل قول:
5- مرد آزاد و رها (به آنها پسرهای شر هم گفته میشود)
این دسته از مردها از قید و بندها آزاد هستند و اجازه میدهند که باد آنها را به هر کجا که میخواهد ببرد که معمولا هم به مکانهای جالب و سرگرم کننده ای کشیده میشوند. او موتورسواری میکند، از کار خود میزند تا با شما در کوچهها پرسه بزند، نگران آینده نیست و به پیش روی خود چشم دوخته است.
چرا این مرد غیر قابل اجتناب است: تمام خانمها تا حدی خواستار یاغی گری و سرکشی هستند (البته در حد معقول) او عاشق آزادی و رهایی این مرد میشود و آرزو میکند که روزی خودش هم بتواند این طور باشد. روح سرکش این مرد شادابی و جوانی را به رابطه شان اضافه میکند و خانم هم همیشه در تلاش برای رام کردن اوست- هرچند میداند که هیچ گاه واقعا موفق نخواهد شد.
همین یه خلا بزرگ تو من بوجود اورد که
نا خوداگاه جذب ادمای بی قید و یلخی که البته پدرم و خونوادم ازشون متنفرن میشدم.ادمایی که خیلی وقتا ازنظر قیافه خونواده تحصیلات و ..
ازم پایینتر بودن اما بهم حس ارامش میدادن.
دوباره شروع شد!
بهار عزیز خواهش میکنم اینقدر در مورد ناخوداگاه خودت فکر نکن!
حرفات منظقی نیست، وتا چرت و پرت میگی ربطش میدی به ناخوداگاهت!
خب اون طرف یلخی بی سروپای عوضی !
اخه چی داشته که جذبش شدی؟!
کسی که خیلی از شما پایی تره!
میتونم ازت بپرسم تعریفت از بی قیدی چیه؟
جذابیت روحیه سرکشی که منجر به شادابی میشه قابل درکه اما بی قیدی؟
خواهش میکنم باز معما طرح نکن
حسابی با خودت فکر کن و فکر کرده بنویس
نمی دونم و یه حسیه و یه جوریه و این ها رو فراموش کن
درست بنویس لطفا
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
[b]رک بگم عزیزم تمام مشکلات از ما دخترا نیست بلکه خیلیاش برمیگرده به خانواده هامون و طرز برخور اونا با ما...این مورد برای خود منهم پیش اومد و بنده یک مثال بارز برای این موضوع هستم
خانوادم زیادی در این ضمینه سخت گیر بودن با اینکه همشون تحصیلکرده و وضع مالیمونم خوبه و حتی پدرم تحصیل کرده آمریکا هست..ولی میدونی سختگیری از چه جهت بود؟؟
اینکه مبادا با کسی آشنا شمو رفت و آمد کنم که همسنگ ما نباشن..انقدر از این موضوع میترسیدنو نمیذاشتن من با کسی حرف بزنم که یه حسی ناخودآگاه برام بوجود اومد و راغب شدم به همچین آدمایی
حتی جرات مطرح کردن خواستگارم نداشتم
تا اینکه زد و من عاشق دلباخته یکی از همین پسرای بیقید شدم و چون خودم طرز زندگی محدودی داشتم به اونکه 12 سال خارج از ایران و بیقید و بند و آزاد زندگی کرده بود راغب شدم و یه حس خوبی داشتم بهش چون همیشه دوست داشتم منم آزاد باشم و اینهمه کنترل روم نباشه.
حالا بماند که چه شد بعد ازدواج و.....
میخواستم بگم که تقصیر از خانواده ها هم هست..اگر اینقدر نخوان محدود کنند شاید اوضاع بهتر بود...اگه میگفتن اوکی بگو بیاد ببینیم اصلا چجور آدمی هست همون موقع خودم ازش زده میشدم ولی چون هی از هم دورمون کردن اینجوری شد که برای رسیدن بهش تلاش کنم و جلو خانوادم جبهه بگیرم
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
خــــــــــــــــــــیلی بی ادبی خارپشت..ازخیلی هم یه چیزی اونورتر.واقعا چرا افات احتمالی مشاوره رو نمیخونی؟
نقل قول:
خب اون طرف یلخی بی سروپای عوضی !
اخه چی داشته که جذبش شدی؟!
کسی که خیلی از شما پایی تره!
هیچی جز بی قیدی
نقل قول:
میتونم ازت بپرسم تعریفت از بی قیدی چیه؟
اره میتونی بپرسی...بی قیدی ازنظر من اون ادما ادمایی هستن که مثه ما تو یه چارچوب مشخص محبوس نشدن.
بطور مثال خونواده پدری من ادمایی از جنس دیگه ای بودن.این وسط پدرم و عموم خودشونو ازاون محیط جدا کردن درس خوندن ادمای اسم و رسم داری شدن و همیشه سعی کردن ما رو از فرهنگ خونوادشون دور کنند..اما من همیشه دلم میخواست بچشم طعم اون مدل زندگی چیه؟
پدر من ادم فوق العاده تعصبی بود که چارچوب خاصی براش داشت ضمنا یه چارچوب دیگه بعنوان منو میشناسن ایجاد کرده بود که ما باید مراقب میبودیم جُم نخوریم چون همه پدرمو میشناسن
.................................................. ....
اره نادیای عزیز..حرفتو قبول دارم.گاهی محدود کردن باعث مشتاقتر شدن میشه
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
بهار دو تا موضوع هست اینجا
جذب شدن به افراد بی قید
متنفر بودن از افراد متین و موقر
هر دو هم زمان؟
یا کدومش؟
خوب هر کسی در نا خود آگاهش ممکنه ی حسی داشته باشه،مثلا من در ناخودآگاهم از اینکه همسرم اصالتا آذری باشه خیلی خوشم می اد،چون پدر بزرگم رو خیلی دوست دارم و اون آذریه.
ولی در قبال اون از فارس ها یا سایر قومیت ها متنفر نیستم.
وقتی تو از آدمای متین و موقر ..... می گیره!دلیلش چیه؟
بهار می دونی چه حسی دارم اینکه... شاید خودت هم بدت نمیاد زیاد متین و اتو کشیده ننویسی.
این مشکلات ریشه دار به نظرم اومد.
نمی دونما ولی حس می کنم باید بیشتر بنویسی.
بهار منظورم این نیست که مودب نیستی ،به هیچ وجه این منظور رو ندارم،منظورم اینکه تلاش نمی کنی لحن مودبانه خیلی متینی داشته باشی.
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
بهارجون مگه کسی نمیتونه اتو کشیده و خیلی مرتب و منظم و مثبت و متین باشه اما سخت گیر و تعصبی هم نباشه؟!!!
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
سلام،
در کتاب آموزش پیش از ازدواج از مهدی میر محمد صادقی خواندم:
برخی از مردم همسر خود را نه بر این اساس که چه کسی برای آنها مناسب است، بلکه بر این اساس که چه کسی برای خانواده آنها مناسب نیست انتخاب می کنند. لجاجت با خانواده یا لجاجت با یکی از والدین گاهی ریشه انتخاب های ماست.
این مسئله می تواند به دلایل زیر باشد:
1) عصبانیت زیادی نسبت به یکی از والدین یا هر دو والد را در خود احساس می کنید
2) والدین شما بسیار کنترل کننده بوده اند و اکنون شما می خواهید از کنترل آنها فرار کنید.
این نوع ارتباط هر چند باعث می شود که خشم فرد نسبت به خانواده تخلیه شود، اما باعث نخواهد شد که همسران رابطه مناسبی با یکدیگر داشته باشند. اگر گمان می کنید که الگوی شما در علاقه مند شدن به دیگران، لجاجت و سرکشی است، بهتر است این مسئله را با کمک یک روان درمانگر بررسی کنید. همین که مجبور نباشیم که شورشی باشیم، این امکان وجود خواهد داشت که به هر کسی علاقه مند شویم. شورشی بودن و لجاجت ایجاد اجبار و فشار می کند و اجبار در ازدواج نمی تواند به موفقیت منجر شود.
امیدوارم کمک شما کند.
شاد باشید.
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
اقا حامد ممنون.تقریبا به موضوع اشاره کردید..البته من ازعمد یا ازروی لجاجت تصمیم نمیگرفتم با ادمای مخالف نظر خونوادم اشنا بشم بلکه این مدل ادما ناخوداگاه برام جذابیت داشتن.هر چند با منطق دو دو تا چهارتا میدونستم ادمای مناسبی نیستن ولی بهم حس ارامش میدادن تا اینکه علتش رو تو اون نوشته ای که تو پست اول نقل قول کردم پیدا کردم.
البته با استفاده ازتاپیکای قبلی تونستم این حس رو تا حدی مهار کنم..یعنی با استفاده ازحرفای فرشته مهربون تونستم تا حد زیادی اون تصویر ذهنی رو بشکنم و به معایبی که این ادما برام داشتن فکر کنم.
اما حالا فمیدم یکی از دلایلی که من جذب اون ادما میشدم محدودیت زیادم بوده.برای من ازاد و رها بودن خیلی خیلی دلنشینه و این چیزی بود که خونوادم خیلی منع میکردن(بطور خاص پدرم).برای همین ادمایی که به نظرم بی قید و بند میومدن برام جذاب بودن.الان من میخوام این حفره و خلائی که ایجاد شده درونم رو خودم ترمیم کنم نه توسط یه پسر شرور.
پدر من واقعا سختگیر و تعصبی بود..به معنای واقعی کلمه..و این منو خیلی ازرده و زده کرده.
.................................................. .
نقل قول:
وقتی تو از آدمای متین و موقر ..... می گیره!دلیلش چیه؟
حس میکردم ادمای کسل کننده ای هستن و ادمای سختگیر که همه چی براشون باید دو دو تا چهارتا باشه...و بیش ازحد قانونمند
حس میکردم اگه باهاشون ازدواج کنم با مرد باب میل خونوادم ازدواج کردم نه باب میل خودم.حس میکردم ازیه قفس وارد یه قفس دیگه میشم.
نقل قول:
منظورم اینکه تلاش نمی کنی لحن مودبانه خیلی متینی داشته باشی.
منظورت کلمه ی عق هست؟خوب میخواستم حس واقعیم رو منتقل کرده باشم و ....و بعدی رو بعدا میگم..یه موردی تو ذهنم اومد
................................................
نقل قول:
بهارجون مگه کسی نمیتونه اتو کشیده و خیلی مرتب و منظم و مثبت و متین باشه اما سخت گیر و تعصبی هم نباشه؟!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
نقل قول:
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟quote]
[/font][/color]
بهار خانوم من پسری بسیار اتو کشیده هستم دانشجوی دکتری دانشگاه مریلندهستمدر پرورشگاه بزرگ شدم ولی تا الان خبط نکردم درس خوندم 15 سالگی وارد داشگاه شدم 19 سالگی جی ار ای و تافل دادم اسکالرشیپ گرفتم یه خورده هم از اقا یونس وتینا قرض کردم رفتم امریکا. مدل تبلیغاتی کالوین هم هستم رقصمم هم خوبه. .عاشق امام حسین هستم فحش هم بلد نیستم :311: بین خودمون هم باشه 2 تا دوست دختر هم دارم:163: پیانو و گیتار هم بلدم ولی عاشق نقاشی و سنتور هستم .یکم هم با معرفت هستم تینا- مربی - امسال مریض شد اومدم ایران یه کلیه مو بهش بدم دعا کنید خوب شود بسیار نگرانم.
دیدی هم اتو کشیده هستم هم باز.
پس میشه
RE: نقطه دردناک..جذب ادمای بی قید و بی پروا شدن...ازادی و رهایی
سلام بهار عزیز
به همدردی خوش آمدی
من بدون در نظر گرفتن هیچ سابقه ای از شما اومدم برات نظر بگذارم.
وقتی ما محدود می شیم این محدودیت باعث میشه جذب نداشته هامون بشیم. مثلا انقدر به ما سخت گرفته شده
که می خوایم این حصر رو بشکنیم و آزاد و رها زندگی کنیم. فکر می کنیم زندگی این افراد فوق العادست و دلمون
میخواد مثل اونها برای دلمون زندگی کنیم. خسته هستیم از اینکه همش برای مردم ندگی کردییم و میخوایم خودمون
باشیم. کم کم در دلمون بعضی چیزها میشه کمپلکس (که الان بهار باهاش مواجهه) و بعد ممکنه به شکل نامطلوبی
در آینده و به خصوص ازدواج اثر بگذاره.
برای مثال بهار روحیه ساختار شکنی داره ، دوست داره راحت باشه و ریلکس و کسی دائم براش چارچوب مشخص
نکنه. اما ممکنه جذب این افراد بشه. چون این خلا درون وجودش هست.
حالا بهار باید چه کنه که در شناخت خطا نکنه؟
باید اول از همه بپذیره که ممکنه خانواده عملکردشون اشتباه بوده باشه اما بهار دختر عاقلیه. باید خودشو از این
وضعیت نجات بده و اشتباه نکنه در تصمیم گیری!
برای حل این مسئله یک راه حل خوب به نظر میرسه.
بهار جان
سعی کن بیشتر راجع به این تیپ افراد تحقیق کنی. مثلا الان رو نبینی. بررسی کنی آیا این افراد که بعضا
بی نظمن و باری به هر جهت ، آیا موفق هستن؟ آیا متعهد هستن؟ در طولانی مدت و بلند مدت این آدمها رو ببین
و بعد ببین برای یک زندگی مشترک چجور مردی می تونه همیشه کنارت باشه؟
وقتی ویژگی های منفی این تیپیک شخصیت رو ببینی و معضلاتش رو متوجه میشی که فقط از دور جذاب هستن و
از نزدیک خیلی جالب نیستن. فقط یک دید کلان می تونه بهت کمک کنه و عاقبت اندیشی.
در نهایت هم با بررسی چشم انداز این افراد میتونی خودت خلا هات رو پر کنی و بیشتر دنبال یک شخصیت حامی
و همراه باشی ک تو سختی ها نخواد آزاد باشه و تو قید و بند نباشه و تو رو در اوج مشکلات رها کنه.
وقتی معایبش رو ببینی خودت کم کم به احساست یاد میدی که چطور کمبودهاش رو درست جبران کنه و عاقلانه
تو رو به انتخاب صحیح رهنمون کنه.
من نمونه این افراد رو زیاد دیدم و بعضا تا سنین بالا 30 سال به بالا به هیچ جای خاصی در هیچ زمینه زندگی نرسیدن.
موفق باشی دوست گلم
سوالی بود در خدمتم.