مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
[[/size][/b]][b][/size][size=largeسلام دوستان عزیز.
2روز است که مادر شوهرم حرمت من را شکسته و هر چی خواست به من گفت. خیلی گریه کردم و واگذارش کردم به خدا.آخه من هیچ کار نکردم.اومدن از یه طبقه بالا دختر گرفتن.من هم هر چقدر خوبی که بگی در حقش کردم.
یکشنبه هفته پیش عروسی دعوت بودیم.عروسی دختر همکار پدرشوهرم بود. و من مهمون داشتم و نتونستم بیام.مادر شوهرم هم عصبانی شد .حتی من عذر خواهی هم کردم.خیلی ناراحت شدم.ولی چیزی نگفتم.3 روز گذشت دعوت کرد به شام.ما ساعت 8 رفتیم خونشون تا کمک کنیم.از در که اومدیم مادر شوهرم پشتشو کرده بود کار میکرد من سلام دادم.برگشتو به من سلام داد.بعدش من رفتم لباسامو در آوردم اومدم نشستم.مادرشوهرم پشت به من به شوهرم میگه حالت خوبه خسته نباشی.بعدش دوباره رفت و دوباره اومد و گفت چرا قیافه گرفتی ،من از این قهر و آشتی ها خوشم نمیاد.از وقتی پسرم ازدواج کرده من فشار خون گرفتم.هزار تا مریضی گرفتم.اگه هم بمیرم می نویسم تو منو کشتی.من تا اون لحظه جواب ندادم .اما یه دفعه گفتم.چرا مگه من چی کار کردم.؟؟؟؟؟؟دیگه نمیتونم بگم چیا گفت!
اما داغونم.خسته ام.منم همونجا بعد از کلی دعوا زدم بیرون .شوهرم هم دنبالم .اومد تا منو آروم کنه.اون شب من خون گریه کردم.شامم نخوردم.می خواستم موضوع رو به بابامینا بگم.شوهرمم گریه می کرد و منو دلداری می داد.اونم از دست مادرش خسته شده از وقتی ازدواج کردیم همش اذیت می کنه.شوهرم از من خیلی راضیه و از من خیلی عذر خواهی کرد.ولی من دلم خیلی شکسته.خیلی.این حرفا سزای من نبود .حالا موندم چیکار کنم.زندگیمو ادامه بدم؟من دیگه دوست ندارم همچین قضیه دوباره اتفاق بیفته.این دفعه دومه.
من به احترام و حرمتا خیلی حساسم.کمکم کنید چیکار کنم.:323:
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
سلام باربی عزیز
به همدردی خوش آمدی گلم
نوشتی :
نقل قول:
ین حرفا سزای من نبود .حالا موندم چیکار کنم.زندگیمو ادامه بدم؟
عزیز دلم
چند وقته که ازدواج کردی؟ به نظرم خیلی وقت نیست.
برات یک توصیه خوب دارم. برو و تمام تاپیک های تالار رو سرچ کن و ببین مردم چه مسائلی دارن. اونوقت به مشکل
خودت نمیگی حاد. یعنی که چی زندگیمو ادامه بدم؟ مگه همسرت رو دوست نداری؟ مگه آدم زندگی شیرینش رو
به همین راحتی تمام می کنه عزیزم؟
خانوم گل
مادر شوهر شما شاید خوب برخورد نکنه اما آیا ذاتا آدم بد جنس و بدیه یا یک مدته که اینجور شده؟
چند وقت از ازدواجتون می گذره؟
شما انتخاب خودشون بودین یا پسرشون؟
اگر بیتفاوت باهاشون برخورد کنی میتونی رابطه ات رو باهاش کنترل کنی!
تو الان مسئولیت یک زندگی اونم از نوع مشترکش رو دوشته!
با قهر و گریه که چیزی درست نمیشه عزیزم
بیشتر بنویس تا بیشتر راهنماییت کنیم!
:72:
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
سلام عزیزم.
معلومه که باید زندگیتو ادامه بدی..
خودت می گی با شوهرت خوبین اونم تورو قبول داره و قبول داره که رفتار مادر خودش ایراد داشته.
پس حمایت شوهرتو داری.
اینا خودش خییلیه.
شاید مادر ایشون اصلا یه مشکلات روحی داشته باشن که خود پسرشونم از این رفتاراشون عذاب میکشن.
خودتو بذار جای شوهرت فکر کن مادر خودت رفتارای بدی داشت و شوهرتو مدام اذیت میکرد.
اونوقت شما چه حسی داشتی؟
شما به خاطر شوهرتون کوتاه بیاین و چون مادرش به هرحال یزرگترتونه شاید بهتر باشه شما برین برای عذرخواهی.
که زودتر این قائله ختم به خیر بشه و توی روابط شما با همسر تاثیر نذاره.
بعدشم کم کم سعی کنین دلشو به دست بیارین از هر روشی که میدونین روش جواب میده.
البته اینا نظرات شخصی من بود.
خودتون فکر می کنین چرا مادر شوهرتون باهاتون مشکل داره؟
اینکه میگین از یه طبقه بالاتر هستین رو بیشتر توضیح بدین لطفا.
آیا این موضوع توی رفتار شما با اونا تاثیر نذاشته.
مهم شوهرته.. اونو بچسب.. نذار هیچی رو رابطه خوبتون تاثیر بذاره.
هر کی بهت توهین کرده بود شاید تو کار دیگه ای باید میکردی اما خانواده شوهر فرق دارن..
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
سلام:72:.اختلاف با مادر شوهر چه ربطی به ادامه زندگی زناشویی داره؟ایا مطمئنی با شوهرت مشکل دیگه ای نداری؟خوب منم با خواهرشوهرم مشکل دارم ابم باهاش تو یه جوب نمیره.ولی با شوهرم مشکلی ندارم ووقتی دیدم نمیتونم باهاش سازش کنم رابطمو باهاش کم کردم :160:چون میترسیدم به روابطم با شوهرم اثر منفی بگذاره.تو اینجور مواقع بجای ترک مکان خیلی مدنی از طرف بخواین دلیل کارشو با حفظ ارامشش توضیح بده .
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
حدود 2 ساله ازدواج کردیم.من همسرمو خیلی دوست دارم.ولی این حرفا برام خیلی سنگینه.آخه من حرکت نامناسبی انجام ندادم.همسرم خودش منو انتخاب کرده نه مادرش.اما این که مسئله نیست خیلی ها همینطورن.
اوایل مادر شوهرم خوب بود یعنی دوران نامزدی خیلی خوب بودیم.ولی شب عروسی مادر شوهرم فشارش رفت بالا و حتی تا درمانگاه کشید.و روز پاتختی من بدون حضور مادر شوهرم بود.
بعد از اون مادر شوهرم شروع کرد به اینکه من وابسته ام.نمی تونم.و هر سری این موضوع رو بیان می کرد.خوب من هم یک دخترم ته تغاری ولی اصلا اینجوری نیستم.نمی خوام مقایسه کنم.ولی خوب این چیزا هم حدی داره.خوب پسرش ازدواج نمی کرد.میگه دیگه نمی خوام بذارم پسر کوچیکم ازدواج کنه.ای بابا.این قصه سر دراز دارد!!!!!:163:
ولی هیچ وقتم نمی بخشمش
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
سلام باربی جان
اه اه ! پیاده شو دختر خوب باهم بریم ! گازشو گرفتی ها !
گریه کردم و واگذارش کردم به خدا
اگر واگذارش کرده بودی به خدا الان اینجا نبودی خانومی !
اومدن از یه طبقه بالا دختر گرفتن
این حرفت دو تا جنبه داره:
1.به زور که نیومدن بگیرن.شما هم راغب بودی که بله رو گفتی
2.این غرور دردسر سازه
منم همونجا بعد از کلی دعوا زدم بیرون
چرا فرار میکنی؟چرا اگر حق باهاته وایمیستادی با ادب و احترام بگیریش.قانعش کنی که من به فلان دلیل نتونستم بیام.نه اینکه بذاری و بری
می خواستم موضوع رو به بابامینا بگم
دختر خوب !
زندگی مشترک شروع کردی.بازی نیست.این کار رو هیچ وقت نکن.چون احترام ها و حرمتها از بین میره.
قدرت نداری خودت مشکلت رو حل کنی؟مامان بابا باید پیش قدم بشن؟!
روی خودت کار کن.روی اراده..روی صبر....روی قدرت...
از من خیلی عذر خواهی کرد
چه همسر خوبی داری !
اگر مثل خیلی از مردا یا بهتر بگم مثل همشون میگفت:
-خوب مادرمه..چیکارش کنم؟
-پیره..نمیفهمه چی میگه.ولش کن
-اصلا میگه که میگه.مادره.حق داره
-ای بابا.تو حساسی.چیزی نگفت که مادرم !
حالا موندم چیکار کنم.زندگیمو ادامه بدم؟
نه ! ادامه نده ! اگر این فکر رو داری که همسرت به خاطر رفتار غلط مدرش باید تنبیه بشه باید بگم مطمئن باش خواسته یا ناخواسته کارت به جدیی میکشه.شک نکن !
یعنی خانومی درکت از زندگی مشترک همین قدره؟!!
یعنی تا یکی یه چیزی گفت میدونو خالی میکنی؟!؟!
تو همسری..شریکی...یعنی همیشه تو خوبی ها و سختی ها باید باهاش باشی.
من دیگه دوست ندارم همچین قضیه دوباره اتفاق بیفته
هیچکس دوست نداره ! نباید هم فقط دوست نداشته باشی .باید بخوای و یاد بگیری چطور بحرانها رو مدیریت کنی...باید یاد بگیری قوی و صبور باشی و در عین حال با سیاست.
اتفاقا الان اوضاع همسرت از شما بدتره و شما بیشتر باید ایشون رو دلداری بدی.میدونی چرا؟
چون دعوای عروس و مادر شوهر همیشه بوده و هست .اما همسرت دلش میسوزه..از اینکه مادرش..کسی که بزرگش کرده داره این کارها رو میکنه
خانومی
یکمی با سیاست زندگی کن.
زندگی همش سیاسته
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
نقل قول:
هیچکس دوست نداره ! نباید هم فقط دوست نداشته باشی .باید بخوای و یاد بگیری چطور بحرانها رو مدیریت کنی...باید یاد بگیری قوی و صبور باشی و در عین حال با سیاست.
:104: :104: :104: :104: آفرین مریم عزیز
سلام مجدد باربی عزیز
دختر خوب شما خیلی مغروری! خیلی خامی...حق با مریمه! همه مادر شوهرا که مثل مادر من نیستن عروس رو روی
چشماشون بگذارن! گاهی بد قلقی می کنن.
پدر شوهر نداری که مادرش اینطور وابسته پسرشه؟ برای اینکه مادر شوهرت حس نکنه پسرش رو ازش گرفتی چه
کردی؟ آیا سعی کردی این حس رو بهش بدی که اگر پسرتون ازدواج کرده یک دختر هم به خونشون اضافه شده و
فردا پس فردا نوه هاش هم به جمع می پیوندن؟
آیا هرگز تلاش کرید باهاش به صحبت و ملایمت بنشینی و پای درد و دل هاش بمونی و سختی های تنهایی یک مادر
رو بشنوی؟ یا همیشه تا بهت گفتن بالای چشمت ابرو زدی زیر گریه و داد و فغان و مظلوم نمایی تا خودت رو آروم
کنی؟
چند بار بهش تولدش ، سالگرد ازدواجش ، مناسبت ها رو تبریک گفتی؟ چقدر خواستی تو بهش نزدیک بشی؟
من یک چیزی رو خوب میدونم...زندگی کردن یک هنره که باید کسبش کنی تا در مواقع بحرانی درست مدیریتش کنی
وگرنه اگر همش فرار کنی ، گریه کنی و از دیگران کمک بخوای که برن مسئله شما رو حل کنن این که هنر نیست
عزیزم. بهر حال شما باید شرایط رو سامان بدی. اون دیگه شخصیتش شکل گرفه. این شما هستی که باید اوضاع رو
تغییر بدی. انقدر بهش سر بزنی که احساس کنه نه تنها براش یک رقیب نیستی ، بهت اعتماد کنه و تو رو دختر
خودش بدونه :72:
اگر بخوایم کسی رو عوض کنیم اول باید خودمون تغییر کنیم و با رفتار عملی مثبت اون فرد رو به راه بیاریم.
پس برای آرامش خودت هم که شده قدمی بردار..خدا رو شکر شوهر خوبی هم داری که بزرگترین نعمته. پس با
درایت و سیاست و مدیریت صحیح بحران رو به فرصت تبدیل کن. میدونم خیلی سخته اما ثابت کن به خودت که قابل
هستی و شدنیه.
موفق باشی عزیز دلم
:72:
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
از مریم و شادی-بهاره جان ممنونم که راهنماییم می کنید.
اونجور که شما فکر می کنید نه خامم نه نپخته!زندگیمم ادامه می دم.اینا فقط یه تهدید بود چون نمی خوام دیگه اتفاق بیفته.مادر شوهر من 2 تا پسر داره و شوهر هم داره تازه شوهرش هم خیلی هواشو داره.پدر شوهرم هم به من می پره من ادامه دعوا رو نگفتم.
شما که اینقد حق به جانب حرف می زنید یعنی منن قاتلم .من عامل فشار خونم.نخیر!!!!!
من خیلی براش دختری کردم که همه می گن زیاد خوبی نکن.نمی خوام تعریف کنم ولی به مادرشوهرم بیشتر از مادرم خوبی کردم.:305:
از خواهراش بیشتر بهش خوبی کردم.ولم کنید .من اومدم درد دل کنم نه سرزنش.به حد کافی زخم دارم.
[color=#0000CD][size=x-large][size=large]حالا من یه توصیه می کنم سریع قضاوت نکنید[/size]
[align=center][quote]انتقاد باید مانند باران نرم باشد تا بجای ضربه زدن به ریشه باعث رشد او شود.
:72:[/align]
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
دوستان عزیز:72:
ضمن تشکر از همه شما که محبت می کنید و دوستان را راهنمایی می کنید
لازم دیدم یک خواهشی از شما داشته باشم امیدوارم به جا باشد و اگر بیجا است لطفا من را به بزرگواری خود ببخشید.
قبول دارم که در تا پیکهایی مانند دوستمون باربی و یا خانومی و غیره مادسترسی به شخص مقابل نداریم و تنها توصبه
های و سفارشات را باید به دوستی بکنیم که به همدردی آمده ولی احساس می کنم دوستان کمی زیاده روی می کنند
گاهی بعضی اوقات با همدلی و قرار دادن خود در شرایط دیگران می توان دوستانمان را آرام تر کرده و سپس راهکار ارائه دهیم.
من می بینم دوستی پر از درد و ناراحتی از خانواده شوهر و یا خیانت همسر و غیره می آید دوستان تازه شروع به
پاشیدن نمک برروی زخمهای وی می کنند مثلاً با مادر شوهرت مهربان و چنین و چنان کن و یا حتماً شما در مقابل
همسرت آراسته و زیبا نبودی که او خیانت کرده سعی کن به خودتت بیشتر برسی به او محبت کن و ........
ولی ما باید این را قبول کنیم که شخصیت همسر ما و یا مادر او و غیره در کودکی شکل گرفته کسی که ذاتش ناسالم و بیمار باشد
و یا اهل خیانت و تجاوز به حقوق دیگران باشد منٍ همسر یا دختر یا عروس و غیره تغییر چندانی در مقابل رویه رفتاری
او نمی توانم داشته باشم. یا باید خودم را فدا کنم و مرتب از خود گدشتگی و فداکاری کنم که شاید این شخص به
خودش آید که این کار در دراز مدت موجب اصطحلاک روح و جسم من می شود و یا من کار درست- منطقی و اخلاقی و
محترمانه را که به خودم آسیب کمتری می زند انجام دهم ضمن رعایت حقوق شخصی خودم و دیگران و با این امید
که روزگار شخص مقابلم را در مسیر درست انسانیت و اخلاق قرار دهد. در بسیاری موارد در توان من نوعی نیست
که بتوانم مربی و یا غریق نجات دیگران باشم در این دنیای پر از استرس و اضطراب امروزی که هر شخص روزانه با مشکلات فراوان شخصی
در محیط کار و درس و اجتماع رو برو است واقعا ً اگر کسی بتواند آرامش درونی خود را حفظ کند و تا اندازه توانش
برای اطرافیان مفید و مثمر ثمر باشد و باری از خود روی دوش دیگران قرار ندهد خود کاریست بس بزرگ انتظار
بیشتر از دیگران آنها را یا از پا در می آورد و یا آنها را از ما رانده می کند.
موفق باشید:72:
RE: مادر شوهرم حرمت ها را شکسته
:310:از سنجاب عزیز بینهایت ممنونم
من واقعا از این سایت داشتم نا امید می شدم.آخه تازه عضو شدم.
دوستان عزیز دیگر خیلی تند با قضیه برخورد می کنند.بعضی از دوستان هم که مجردند و اصلا تجربه ای ندارند.
من می خواستم راهنمایی کنید نه اینکه بهترین نطق را بکنید.